تابویی به اسم زن

0

 

*زهرا کرد

زنان در جامعه ما همواره تابو بوده‌اند. تابویی که در معماری با مفهوم اندرونی، در گفتار عامه با عنوان منزل و نام فرزند ذکور، در تاریخ با عنوان ساکنان حرمسرا، در قوانین به عنوان یک دوم از همه حقوق و در زندان با عنوان نسوان نامگذاری شده‌اند؛ هرچند امروزه سعی در نشان دادن بهبود اوضاع زنان است، اما کماکان در بر پاشنه ندیدن و جنسیت زده دیدن زنان می‌چرخد و اگر با عینک واقع‌گرایانه به عمق مسائل زنان عصر فعلی بنگریم، متوجه تناقض‌های عمیقی در این ورطه می‌شویم. جامعه‌ای که حتی وقتی از شکل حقیقی و اندرونی‌اش به شکل مجازی و بیرونی درآمده و نبض کنش و واکنش مردم و مسئولین در قالب پست و توییت گره خورده، هم جای مناسبی برای دیدن زن‌ها به عنوان «یک انسان که جامعه تبدیل به زنش کرده» نیست و او را صرفا در کالبدی پیش فرض به عنوان دختر خوب تحصیل کرده، مادر نمونه ای که در جوانی یازده فرزند زاییده، همسر وفادار به هر خیانت ِ مرد، بیوه همسر مرده سیاه‌پوشی که سال‌ها در سوگ شوهرش نشسته و تصاویر کلیشه‌ای دیگر می‌بیند.
گو این‌که جامعه فراموش کرده و یا خود را به فراموشی زده که بخواهد و سپس بتواند زن را یک انسان با مجموعه‌ای از نیازهای انسانی ببیند. نیازهایی که به شکل های مختلفی از خشونت فیزیکی، جنسی، روانی، اجتماعی و اقتصادی از او سلب شده و گاهی آن‌قدر این دریغ کردن‌ها ریشه‌دار شده و پا به پای دخترکان رشد می‌کند که اغلب تصویر دیگری از زیست به جز آن‌چه عرف می‌پسندد ندارند، تصویری از دختری آرام که بلند حرف نزده و نمیخندد، معمولا نظری ندارد زیرا قدرت تحلیل و استدلال و یا اعتماد به نفس ابراز نظرش را ندارد و بر مبنای همین بی‌نظری ریشه دار، سکوتش را علامت رضایت دانسته و نه اش را بله!
دختری که طبق عرف جامعه هرچه زودتر ازدواج کند، پله‌های موفقیت را سریع‌تر و چابک‌تر طی می‌کند و سپس بچه و سپس تکرار روزمرگی‌ها. اگر هم در این میان اراده و باوری به استقلال داشته‌ باشد، لازمه اش طی مسیر مذکور همراه با تلاش‌های مضاعف به منظور زیست موازی در فضای اجتماعی است که برای او ساخته نشده است؛ اگر هم مغایر با این باورها عمل کند، مشمول هر انگ و جوک و گفتار جنسیت‌زده‌ای است. آسمان زنان در اقصی نقاط جهان، آبیش متفاوت است با آبی مردان و مادامی که صحبت از جهانی برابر برای زنان می‌شود، مقصود هم رنگ شدن با آسمان مردانی نیست که تیرگی‌اش بستر هرگونه جنگ و دشمنی و کشتن با داس است، نه. مقصود جهانی است که رنگ آسمانش را درایت و شایستگی مشخص می‌کند، نه جنسیت افراد. و البته که ذات زنان خالق است و خلق چنین آسمانی برایشان سخت نیست البته اگر سیستم‌های ساخته شده بر مبنای عقاید کوته فکرانه بشر اجازه دهد. بر همین اساس است که هر ساله، روزهای خاصی از تقویم‌ را نارنجی می‌کنند و برای آگاه سازی جامعه از نابرابری‌ها و خشونت‌هایش، که اغلب از فرط تکرار ناآگاهانه، بدل به عادت شده تلاش می‌کنند.
تلاشی که دستاوردش را نه امروز و امسال که فرداهای نیامده می‌توان دید.
جهانی که دخترکانش رویاهای نه الزاما صورتی که تکثری از مادر شدن، سنگنورد شدن، عاشق شدن، دکتر شدن و مکانیک شدن داشته باشند؛ جهانی که نوجوانانش به جز فکر خواستنی و جذاب بودن، در نظر داشته باشند که هر خواستن و جذابیتی را چگونه پاسخ دهند و اگر مورد آزار قرار گرفتند چگونه بتوانند پاسخ مقتضی دهند؛ جهانی که  صفحات کتاب درسی‌اش در کنار شیوه طبخ خوراک، شیوه چگونه خود را دوست داشته باشیم و محترم بشمریم با ذکر مثال و تصویر داشته باشد؛ جهانی که در آن دختران جوان بدون ترس از دوری راه و ناامنی مسیر و راننده، بتوانند دانشجوی هر شهری که خواستند بشوند و امکان کار و سفر برایشان فراهم باشد؛ جهانی که در آن زنان مطلقه و بیوه نداشته باشیم و مترادفش یعنی «مجرد» را به کار ببرند؛ جهانی که برای زن و وجودش تاریخ انقضا تعیین نکنند و لازمه حضور و پذیرشش در اجتماع و یا آغوش همسرش را، اعمال زیبایی، ترمیمی، افزایشی و کاهشی لحاظ نکنند؛ جهانی که زن‌هایش به انتخاب خودشان مادر می‌شوند و وقتی هم مادر شدند، ازشان قدیسه‌ای نسازند که فرصت یک ثانیه با خود و برای خود بودن را ندارد؛ جهانی که اگر ازدواج نکردی، تو را به انتخاب نشدن محکوم نکند و در یابد هر فردی انتخابی برای زیستش دارد؛ جهانی که فرصت‌های برابر در کار و تحصیل فارق از جنسیت داشته باشد؛ جهانی که آگاهی زنانش از خودشان، بدنشان، فیزیولیشان و نیازهاشان که معمولا در لفافه ای به اسم حیا دیده نم‌یشود و مسکوت می‌ماند، بیشتر از آگاهی راجع به آخرین ترند لباس و لاک باشد؛
جهانی که اگر زن باشی و در هتل و یا نقطه دور دستی برای کار و تحصیل رفتی، از فرط ترس از مزاحمت تا صبح چندبار برنخیزی و در ناخودآگاهت ثبت نشود گرگی خوابیدن را برای همیشه؛ جهانی که زنانگی تو اسبابی نشود برای ندید گرفتنت در تصمیمات شهری و عمرانی و پل های عابر پیاده همواره گذرگاه تعرض برایت قلمداد نشود؛ جهانی که صدای چرخ دوچرخه دخترانش در هر سنی با طنین خنده‌هاشان موسیقی جاری معابر شهری باشد؛ و دریابیم که چنین جهانی با آگاهی و تلاش جمعی ساختنی است و خودبه‌خود به وجود نمی‌آید.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.