تقدیس بی‌سوادی نکنیم

0

*لیلا بهرامی

*جامعه‌شناس

با تشدید بحران اقتصادی‌ و اوضاع نابسامان بازار کار و اشتغال، ضرورت درآمد مناسب بیس از پیش احساس می‌شود و دغدغه‌های اقتصادی مردم بیش از هر زمان دیگری فزونی یافته است. در چنین وضعیتی طبیعی است که مادیات مورد توجه باشد و به یک هدف مهم در زندگی تبدیل شود. مرتون معتقد است که عموماً در هر جامعه‌ای اهداف و ارزش‌هایی حاکم است و از فرد انتظار می‌رود تا به سمت آن اهداف حرکت کند. برای مثال موفقیت مادی می‌تواند هدفی باشد که نهادهای اجتماعی مانند خانواده یا رسانه‌ها در معرض افراد قرار می‌دهند. معمولاً وضعیت بهنجار در یک جامعه آن است که امکان رسیدن به این اهداف برای افراد امکان‌پذیر باشد. مشکل زمانی بروز می‌کند که چنین امکانی وجود نداشته باشد. مثلاً شرایط خوبِ مادی یک ارزشِ مورد قبول جامعه باشد اما جامعه نتواند شغل مناسب برای دسترسی به این هدف را در اختیار افراد قرار دهد، و یا تشکیل خانواده  یک ارزش باشد ولی افراد؛ شرایط مالی مناسب برای تشکیل خانواده را نداشته باشند. جامعه از اعضایش انتظار دارد تا روزبه‌روز ازنظر مادی موفق‌تر شوند اما در عمل؛ راه پذیرفته‌شده‌ای پیش روی آن‌ها قرار ندارد تا از نظر مادی پیشرفت کنند. پرسش مرتون آن است که افراد در این وضعیت چه واکنشی از خود نشان می‌دهند؟ نظریه مرتون «نظریه فشار یا تقلّا» نام دارد. منظور، فشاری است که فرد در موقعیتی نظیر آن‌چه در مثال‌های بالا گفتیم تجربه می‌کند و همین فشار او را به بیراهه‌ها یا میان‌برها سوق می‌دهد. انزوا و یا گوشه‌گیری یکی از پاسخ‌های ممکن به شرایطِ توأم با فشار است. در این وضعیت، افراد به‌تدریج خود را از جامعه دور می‌کنند. مرتون معتقد بود که این افراد در ابتدا تلاش کرده‌اند تا با انتظارات جامعه همراه و همگام شوند اما دچار سرخوردگی، ناکامی و احساس تحقیر شده‌اند و به همین دلایل انزوا را برگزیده‌اند. علاوه بر مشکل اقتصادی، کاستی و ضعف‌های نظام آموزشی قابل کتمان نیست چنان‌که بین اهداف، برنامه و دستاوردهای نظام آموزشی فاصله وجود دارد. به طور مثال سهم مهارت آموزی در آن بسیار پایین است و فضای دانشگاهی رو به سمت تجاری و بازاری شدن پیش می‌رود کمیت مقاله‌ها و پژوهش بر کیفیت آن غلبه می‌یابد. این موارد بحث جداگانه‌ای می‌طلبد اما آن‌چه در این نوشته بیشتر مدنظر است یادآوری  فراموش کردن ِالگوهای ذهنی اشتباهی است که بین درس خواندن و کار کردن تمایز قایل نبودند، جای انسان درس خوانده را در محیط های علمی و آموزشی و اداری تعریف کرده و فعالیت او در بقیه زمینه‌ها را با تردید می‌نگریستند.

در نتیجه شرایطی شکل گرفته است که نه زیرساخت‌های جامعه قابلیت پذیرش و حمایت را دارند و نه فرد به لحاظ ذهنی و مهارتی توانایی شایسته‌ای برای حضور در زمینه‌های دیگر دارد. ماجرا به این‌جا ختم نمی‌شود و به نظر اشتباهات در حال تداوم به شکل دیگری هستند. نگاه تاریخی، آینده‌نگرانه و جامع به مسئله کنار گذاشته شده و تنها شرایط امروزی ملاک قرار گرفته است. رواج طنزها و برداشت‌های سطحی در مورد اهمیت آموزش و درس خواندن افکار مردم عامه را نشانه گرفته است. پرورش انسان‌های درون تهی خطری است که بیخ گوشمان قرار گرفته است. به نظر جای ارزش‌ها و ضد ارزش‌ها در حال دگرگونی است و ما در یک فضای معلق به سر می‌بریم. بسیاری از ما بار روانی مضاعفی بر دوش افراد تحصیلکرده که بیکار هستند شده و آن ها را مصداق خوبی در جهت اثبات این فکر که با درس خواندن کجا را فتح خواهیم کرد، می‌کنیم؟ به شکل افراطی بر این امر تاکید می‌کنیم که باسوادها و کتابخوان‌هایی هستند که رفتارهای نادرست دارند. یادمان باشد سواد کم، کتاب نخواندن هیچ فضیلتی ندارد.

لازم است از خود بپرسیم آیا به‌رغم همه مشکلات موجود نظام آموزشی، انکار آن کنشی منطقی است؟ آیا وحشتناک نیست که به جای حل مسئله کمر به بی اهمیت جلوه دادن درس و مطالعه بسته‌ایم؟ اصلاح روند سیاست‌گذاری و زیرساخت‌های جامعه و از سوی دیگر اصلاح الگوها و تعریف‌های نادرست می‌تواند در این خصوص کارآمد باشد. راه نجات از این مخمصه دریافتن آبشخور مشکلات و دوری از برداشت‌های غیرمعقول و هیجانی است و تفکیک قایل شدن بین دو مقوله تحصیلات و کار چه در سطح کلان و چه در سطح فردی از ضروریات است.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.