من وسیله (مارک) دارم، پس کوهنوردم!

0

*مهدی عربعلی

*کوهنورد

فقره اول:

بیست‌ودو سه‌ساله به نظر می­آید، بلندبالا و پرانرژی، همسایه دوستی از همنوردان است، همدیگر را طی اتفاقی می­بینیم و سر صحبت باز می­شود و به کوه و کوهنوردی می­رسیم. دوست مشترکمان در می­آید که: «راستی فلانی هم کوهنوردی را تازه شروع کرده است». می‌گویم: «چه خوب! خب تعریف کن که چه کرده‌ای؟»

می‌گوید :«یک کفش سه فصل با فلان مارک خریده‌ام، و یک گرتکس با مارک بهمان و یک کوله فلان حجم با مارک فلان خریده‌ام و… » و حدود ده دقیقه درباره مارک وسایلش حرف می­زند. می‌پرسم: «خب، از کوه بگو، کجاها رفته‌ای؟ » می‌گوید :« میدان میشان، کلاغ لانه ، تخت نادر، خانه ییلاقی‌ها، یخچال». می‌پرسم زمستانی؟ می‌گوید نه تابستان!

-دوره‌ای ، کلاسی، درباره کوهنوردی و زندگی در کوهستان گذرانده‌ای؟

-نه

در سکوت به دوستان ازدست‌رفته فکر می‌کنم.

فقره دوم:

در پناهگاه با دوستی نشسته‌ایم- به از هر دری سخنی!-  ، آقای… از در وارد می­شود، سلامی و کلامی و خوش‌وبشی و… از ما جدا می­شود، می­گویم مرد خوبی است، می­گوید: «بابا این خیلی کارش درسته! کل وسیله‌هاش اورجیناله و یک وسیله غیر مارک ندارد!».

می‌گویم:« فلانی! در کوه – و البته در زندگی هم- وسیله فرع ماجرا است آدم نباید خودش «فیک» باشد».

سکوت می­کند!

فقره سوم:

آن زمان که کل جمعیت کوهنوردی همدان در تابستان پانصد نفر بود و در زمستان به پنجاه نفر نمی‌رسید آن‌چه به ما آموخته بودند این نکته مهم بود که یاد بگیریم و زیر نظر مربی کوهنوردی کنیم. اساساً طبق یک قانون نانوشته در بین جماعت کوهنورد، به کسی که  بدون مربی و گروه کوه می‌آمد طوری نگاه می­شد که به آدم بی‌شناسنامه! نه می‌توانست برنامه‌ای خارج از محوطه میدان میشان و دره مرادبیک برود و نه­ به‌راحتی در گروه‌ها پذیرفته می­شد، دلیلش هم مشخص بود: (امنیت جانی فرد و همنوردانش). وسیله‌ها هم اغلب از همین سر گذر و تاناکورای خودمان خریده می­شد. نه در قیدوبند فلان مارک بودند و نه تعداد کشته‌ها و زخمی‌ها این‌قدر بود.

نمی‌دانم به­خاطر گرمای کره زمین است -که زمستان هم می­شود با کفش تابستانی کوه رفت!- یا شرایط مالی مردم بهتر شده – تا وسایل گران‌قیمت را به‌راحتی بخرند و فکر کنند مثل کوهنوردهای داخل فیلم می‌توانند با وسایل خوب راحت کوهنوردی کنند! – یا سطح آدرنالین در خونشان بالاتر از آدم‌های آن زمان است، اما می­دانم اگر شرایط جوی مثل همان دهه چهل و پنجاه و شصت بود و همچنان با این شیوه غلط به کوهنوردی پرداخته می­شد احتمالاً تعداد کشته‌ها در کوه بیش از کشته‌های جنگ جهانی بود.

می‌خواهم بگویم وسیله مارک‌دار در کوه، بدون آموزش حکم خرید ماشین مدل‌بالای بدون گواهی‌نامه را دارد. شاید رانندگی بلد باشیم، اما اگر تصادف کنیم تا آخر عمر باید تاوانش را بدهیم.

از ما گفتن بود، باز خودتان می‌دانید!

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.