همدانیها خواجه رشید همدانی را نمیشناسند
گفتگوی همداننامه با شهروندان همدانی درباره شخصیت خواجه رشید
با خودم میگویم پس چطور مردمی که در مشکلات اقتصادی غرق هستند کاملا در جریان هستند که «ساسی مانکن» هفته گذشته نهار را با چه کسی صرف کرده و خزعبلاتی که میخواند را از حفظ هستند اما وقت و ذهنشان به شناخت بزرگان این شهر نمیرسد؟ پس همه چیز مشکلات اقتصادی نیست
*فاطمه کاظمی
*روزنامهنگار
کنار تابلوی ورودی بلوار خواجه رشید میایستم؛ بلواری که بیشتر همدانیها هر روز و حتی برخی چند بار در روز در آن تردد میکنند و یکی از معابر مهم همدان به شمار میآید؛ به خصوص که کنار آرامگاه بوعلی سینا قرار گرفته است.
ساعت پنج عصر است و تردد در این بخش شهر به اوج خود رسیده است. ترافیک بلوار خواجه رشید را قفل کرده و خودروها به دنبال راه فرار از این گره کور هستند؛ گرهی که با ساخت پل چهارراه شریعتی هم باز نشد، اساسا پلسازی هیچوقت نتوانسته درد ترافیک همدان را درمان کند.
آنچه دیدم
شهروندان همدانی با عجله در حال تردد هستند، عبوس بودند، شرایط اقتصادی فعلی عبوسترشان هم کرده است، حالا خوب که ماسک به چهره دارند وگرنه شرایط سختتر میشود. به هر رهگذری سلام میدهم و خودم را به عنوان خبرنگار معرفی میکنم اما خیلیها حتی جواب سلامم را نمیدهند، بعضیها اصلا سرشان را بلند نمیکنند، نسل جوان هم که هر کدام یک هندزفری در گوششان گذاشتهاند و صدای گوشخراش خوانندگان دوزاری را به هیاهوی محوطه میدان آرامگاه بوعلی سینا ترجیح دادهاند. از خودم میپرسم «چرا همدانیها انقدر سردند؟».
برخی ثانیهای میایستند و با تلخی تمام جوابم را میدهند، برخی دعوا دارند، برخی پوزخند میزنند. حالا اصراری به مصاحبه نیست، حداقل میتوانند محترمانه پیشنهاد مصاحبه را رد کنند یا حتی شده لبخندی زورکی به من تحویل دهند اما نمیدانم چرا انقدر همدانیها عبوس هستند؟
مصاحبهشوندگانم را از سنین مختلف انتخاب میکنم و سعی میکنم در بین آنها هم خانمها و هم آقایان حضور داشته باشند، اما نتیجه تأسف آور اینکه هیچکدامشان خواجه رشید همدانی را نمیشناسند و حتی یک بار به ذهنشان خطور نکرده که اصلا این شخصیت کیست و چه خدماتی به این شهر کرده که یکی از معابر مهم همدان را به نامش زدهاند؟ مگر نه اینکه نام بزرگان و فرهیختگان یک شهر را بر معابرش میگذارند، چطور برای شهروندان همدانی سوال نشده که این شخصیت کیست؟ حتی یکی از شهروندان میگوید: «من نمیدانم خواجه رشید همدانی کیست اما میدانم که همدانی است». چه نکته مهم و جالبی!
نمیدانم خواجه رشید کیست اما خزعبلات ساسی مانکن را از حفظم
یک راننده تاکسی هم با تائید اینکه خواجه رشید را نمیشناسد، توضیح میدهد: «قبلا کتاب میخواندیم، درباره بزرگان شهر و کشورمان اطلاعات جمع میکردیم، آنها را الگوی خود قرار میدادیم اما حالا که گوشیهای هوشمند دستمان است و به راحتی میتوانیم هر چیزی را در گوگل جستجو کنیم هم این کار را نمیکنیم. شاید دلیل مهم آن مشکلات اقتصادی و دغدغههای مختلفی است که برای مردم ساختهاند که مردم دیگر دل و دماغ پیگیری این چیزها را ندارند». با خودم میگویم پس چطور مردمی که در مشکلات اقتصادی غرق هستند کاملا در جریان هستند که «ساسی مانکن» هفته گذشته نهار را با چه کسی صرف کرده و خزعبلاتی که میخواند را از حفظ هستند اما وقت و ذهنشان به شناخت بزرگان این شهر نمیرسد؟ پس همه چیز مشکلات اقتصادی نیست.
بارقه امید
همین که دارم میکروفن را جمع میکنم آقایی از کنارم عبور میکند و فرصت را غنیمت میشمارم و میپرسم: «آقا شما خواجه رشید همدانی را میشناسید؟». با آرامش میگوید: «بله. خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی از مورخین، نویسندگان و وزرای بزرگ دوره مغول بوده که خدمات بسیار ارزندهای برای احیای فرهنگ ایرانی و تسلط مردم ایران به امور اداری کشور داشته است. این شخصیت ضمن اینکه وزیر بسیار مقتدر و توانمندی بوده، کتاب بسیار ارزشمند جامعالتواریخ را تألیف کرده و دو رساله مهم دیگر هم دارد». ماسکش را که پایین میآورد میبینم دکتر مومن؛ از اعضای هیئت علمی دانشگاه همدان است.
پلان آخر
خیلی از شهروندان همدانی شخصیتی به نام خواجه رشید را نمیشناسند و حتی برایشان سوال نشده که چرا یکی از معابر اصلی این شهر به نام این شخصیت است. به نظر میرسد اینجا باید به کوتاهیهای مدیران شهر اشاره کرد که نتوانستهاند یا شاید نخواستهاند این شخصیت بزرگ را به شهروندانشان معرفی کنند، پیشنهاد ساخت یادمان خواجه رشید نیز فعلا در معاونتهای مختلف مدیریت شهری دست به دست میشود تا شاید به نتیجه و تصویب برسد. در شرایطی که تبریز در تدارک برگزاری یک کنگره بینالمللی برای خواجه رشید همدانی است، کمترین کاری که مدیریت شهری همدان میتواند بکند، نصب یک تابلوی حاوی زندگینامه این شخصیت بزرگ در کنار تابلوی ورودی بلوار خواجه رشید باشد، شاید رهگذری، شهروندی آن را بخواند و کمی با شخصیت خواجه رشید همدانی آشنا شود.
سلام،
شما برای خبرنگاری مناسب نیستید، بهتر بود قاضی میشدید. اهل پژوهش هم نیستید، کار سادهتری پیدا کنید. بدیهیترین اصل در خبرنگاری، بیطرفی است. بهترین صفت برای یک جوان پژوهشگر، خوشبینی است. اگر در هرکاری وارد شدید، از اخلاق هم غافل نشوید…