همی این سخن بر دل آسان نبود…
*شروین حسینی
*طراح گرافیک
روزگار به کام نبود و تلختر هم شد.
هنگامی که خبر آسمانی شدن «سعید خضایی» خانواده، دوستان، جامعه هنرهای تجسمی و هرکس که حتی یک بار با او برخوردی کوتاه داشته است را داغدار کرده است، دشوار میتوان مطلبی درخور و به دور از احساسات را یادداشت کرد.
سعید در هنر و شخصیت فردی خویش انسانی بزرگ بود و خواهد ماند. پیشینه هنری وی را همه میدانیم، نقاشیهای ایرانیاش، بازسازی و زنده نگاه داشتن تصویری داستانهای شاهنامه، صبر و حوصلهاش در اجرای نقاشی ها، استفاده از رنگهای متعدد بدون آسیب به ترکیببندی، زنده بودن و پویایی آثارش که در زندگی نیز چیزی جز این نبود؛ بسیار مهربان، دقیق و باحوصله، صادق و ثابت قدم، عاشق پیشه، با روحیه و روحیه دهنده.
به طور خلاصه انسانی شریف و حرفهای. نخستین برخورد من با او به حدود سال ۸۸ باز میگردد، وقتی برای بازدید از نمایش پوسترهایم آمده بود و توسط یکی از دوستان به هم معرفی شدیم. از آن پس پیگیر هنر متعالیاش شدم.
اواخر سال ۹۸ که درگیر چون و چراها، سردرگمی و دودل برای افتتاح گالری و کیوریت نمایش افتتاحیه بودم. نخستین پیشنهاد را به سعید دادم که با آغوش باز پذیرفت و عصر همان روز به تعریف و مشورت راجع به گالری پرداختیم. بیشک او اولین و اصلیترین انگیزه برای افتتاح گالری داستان شد و همیشه مرا با نظرات و دلگرمیهایش مورد لطف قرار داد. نخستین نمایش این گالری مزین به اثری از آن زنده یاد شد و یکی از بزرگترین افتخارات من آشنایی، دوستی و همکاری با سعید خضایی بود. یادش گرامی و هنرش ماندگار.