آسفالت آری، فرهنگ نه
*منا بشیری
*مهندس معمار
چرا آسفالت کوچه و خیابان از فرهنگ برای مردم مهمتر است؟! یعنی مردم آسفالت را از فرهنگ بیشتر دوست دارند، اما چرا؟ به همین دلیل که درس ادبیات و عربی را بیشتر از ریاضی و انگلیسی دوست دارند، هر چه را که نفهمی دوست نداری، دوستش هم که نداشته باشی، از آن گریزان و واهمه داری. حال چرا آن درس را نفهمیدی؟! چون آن را آموزش نگرفتهای، یادت ندادهاند. وظیفه کی بود؟ خانواده و نظام آموزشی و مدیریت بالادست یا کل جامعه در هرشکل و نحوی.
فرهنگ اصلاَ چه هست؟! آنچه که باعث پیشرفت میشود، مجموعه پیچیدهای از دانشها و باورها و قوانین و زبان و موارد دیگر اما چرا آسفالت صد ساله در قیاس با فرهنگ هزاران ساله، محبوبیت بیشتری گرفته است. در این صد سال اخیر آسفالت تازه وارد فرصت تولید و توسعه داشته و بیشتر توانسته خود را به مردم بشناساند. از سویی دیگر در حوزه آسفالت از خودش بهتر هم آمده اما زور آسفالت به آن چربیده و توانایی شکوفایی به آن نداده. پس آسفالت ماناتر شده، اما فرهنگ از تولید و توسعه بازماند چون قدرت بزرگتر به او اجازه رشد نداده پس برای مردمانش ناشناخته مانده، حالا چون نمیشناسندش، دوستش ندارند و دیگری را به آن ترجیح میدهند. دقیقتر که بگوییم تمدن و فرهنگ ایرانی در قرن چهارم هجری رشد و درخشش زایدالوصفی کرد و در قرون بعدی دیگر به آن دوران طلایی برنگشت. چرا برنگشت؟! چون حکومتهای بعدی که آمدند سیاست حاکمان آن دوره را که دیلمیان بودند دیگر پیش نگرفتند. سیاست آنها چه بود؟ سیاست آسانگیری با مردم. یکی از بردبارترین و خشونتپرهیزترین دودمانهای شاهی در ایران. شکوفایی دانشمندانی در این دوره رخ داد که در دورههای قبلی، کشته میشدند و علومی در این دوره اجازه رشد پیدا کرد که در دورههای بعدی دیگر به دوران طلایی خودش بازنگشت. چرا؟ تنها به این علت که دیلمیان، عقاید دیگری را با رواداری میپذیرفتند. آنها خوب میدانستند رواداری نداشتن یعنی توسعه نیافتن و رشد دانشمندان. رواداری در شهرهای رشت، شیراز و لاهیجان در امتداد تعلیمات بانیان این تفکر، تا سالیانی ملموس بوده است. هر روزی که اندکی رواداری را در ایران توسعه دهیم، قدمی رو به جلو در هنر و علم و دانش برداشتهایم. رواداری یعنی مدارا با دیگری، پذیرش عقاید او حتی اگر مخالف عقاید ماست. اگر بپذیریم بخشی از حقیقت نزد ماست و بخش دیگری از حقیقت نزد دیگری است، راه رشد فرهنگ را باز کردهایم. تمامی اطلاعات مربوط به واکسن کرونا در دست ما نیست، بخشی از دانستههای آن نزد کشورهای دیگر چون انگلیس و هند و آمریکا و چین و مانند این است. این رواداری نداشتن جلوی رشد علم را میگیرد و علم بازمیایستد. جای اولویتها تغییر میکند. تشخیص خوب و بد برای آدمی سخت میشود چرا که به درستِ مسائل اطراف آگاهی ندارد. آنجاست که تنها به اغنایِ نیازهای اولیهاش اکتفا میکند و اگر بودجهای از بالادست برای ارتقای کیفیت زیست در شهر تخصیص یابد، او ترجیح میدهد برای آنچه که ملموس است و میشناسدش، هزینهاش کند. او آسفالت را بیشتر میشناسد چرا که نداشتن رواداری، اجازه رشد وادیهای دیگر را نداده و برای شهروند امروزی کوچه آسفالتشده از دیگر وادیها قابل هضمتر است، پس برایش مهمتر قلمداد میشود.
بخش اعظمی از این نوشته از مباحث مطرح شده در حساب اینستاگرامی آقای علیرضا امتیاز گرفته شده است که ایشان تلاش دارد کل جامعه را برای ارتقای فرهنگ رواداری آگاه کند و از تمامی مردمان برای استقبال از این فرهنگ دعوت میکند که این خصیصه را در خود پرورش دهند.