دنیای مشاغل ایران در یک مجموعه

پاک‌روش: اخیرا زمینی در ورودی شهر لاله‌جین خریده‌ام تا ساختمان بسازم و آن را به موزه مشاغل سنتی ایران تبدیل کنم

پاک‌روش: خلائی در ذهن همه هست که روزگاری از روی ناچاری وسایلی را از بین بردیم یا فروختیم چون به پولش احتیاج داشتیم یا جا برایش نداشتیم. شاید امثال من در آن روز بتوانیم این خلا را پر کنیم که آدم‌ها گمشده‌هایشان را در این مجموعه‌ها پیدا کنند.

0

*حسین زندی

*روزنامه‌نگار

همدان مجموعه‌داران بزرگی دارد که هر کدام از آن‌ها می‌توانند این مجموعه‌های منحصر به فرد را در موزه‌های خصوصی به نمایش بگذراند و باعث رونق گردشگری همدان و ماندگاری بیشتر گردشگر در این شهر شوند. اما متأسفانه حمایتی از آن‌ها نمی‌شود و مکانی در اختیار آن‌ها قرار نمی‌گیرد. هرچند در این زمینه هم تبعیض‌هایی مشاهده می‌شود و به مجموعه‌هایی به مراتب کم اهمیت‌تر از این مجموعه‌ها مکان‌های خاصی تعلق می‌گیرد. مجموعه‌داران همدانی نیز مجبورند با هزینه شخصی خود مجموعه خود را نمایش بگذارند یا آن را برای همیشه در پستوی خانه نهان کنند. «پاک‌روش» یکی از این افراد است که مجموعه عظیم و منحصر به فردی در اختیار دارد اما چون حمایت نشده، مجبور شده خودش زمینی بخرد تا شاید در آینده آن را به ساختمان موزه برای مجموعه‌اش تبدیل کند. در ادامه گفتگوی ما با پاک‌روش را می‌خوانید.

پاکروش
چه سالی و کجا متولد شدید؟
من متولد ۱۳۵۲ در لاله جین هستم و از کودکی همراه خانواده به همدان آمده‌ام.
از درس و مدرسه بگویید.
ابتدایی را در مدرسه مجاهدین واقع در میدان شریعتی که الان شده حیاط خانه معلم و راهنمایی را هم در مدرسه باباطاهر در محله قاشق‌تراش‌ها که الان بیمارستان شده است، گذراندم. دبیرستان هم رشته انسانی بودم و مدرسه‌ام در چرم‌سازی بود چون به محل زندگی ما نزدیک بود و دانشگاه آزاد علوم قضایی در جیرفت قبول شدم. جزو اولین فارغ التحصیل‌های آن‌جا بودم. از آن‌جا لیسانس گرفتم و همین که از دانشگاه فارغ‌التحصیل شدم، وارد شهرداری همدان شدم و به عنوان کارشناس حقوقی وارد اداره اجراییات کنترل نظارت فعالیتم را آغاز کردم و بعد از ۱۸ ماه استخدام شدم. بعد هم در آزمون وکالت قبول شدم و از شهرداری استعفا دادم و از سال ۸۲ در کار وکالت مشغول هستم.
چه شد که به اشیای قدیمی و مجموعه‌داری علاقمند شدید ؟
مجموعه‌داری و اصطلاحا کلکسیون داشتن علاقه‌ای است که تقریبا همه ما درگیرش بوده‌ایم. از نوجوانی همه درگیر جمع کردن آدامس و کبریت و این چیزها هستند و این حسی بود که در من باقی ماند و به دنبال جمع‌کردن اشیا قدیمی رفتم. وقتی یک شی قدیمی را که لمس می‌کنید حس خیلی خوبی به شما دست می‌دهد انگار این شی روح دارد و حس خوبی به شما منتقل می‌کند. برای مثال یک روز نمایشگاه وسایل اشیا قدیمی در گنبد علویان برپا بود. یکی از بازدیدکنندگان پیرمردی بود که ظاهرا سال‌ها از همدان دور بود، وقتی یک وسیله نخ‌ریسی دید حالش دگرگون شد و وقتی اطرافیان پرسیدند چه شد؟ تعریف کرد که در کودکی در یک کارگاه نخ‌ریسی و چندین سال با این دستگاه نخ‌ریسی کار کردم و با آن خاطره‌ها دارم. انگار که آن وسیله دارد با این آدم صحبت می‌کند. به هر حال ما در عصری زندگی می‌کنیم که مشکلات اقتصادی باعث شده خیلی کم به مسائل فرهنگی پرداخته شود. حتی اگرآدم علاقه هم داشته باشد امکانش فراهم نیست که این علاقه را به منصه ظهور برساند. ان شالله روزی برسد که مشکلات کنونی جامعه از بین برود و بتوانیم نسبت به مباحث فرهنگی برخورد بهتری داشته باشیم. خلائی در ذهن همه هست که روزگاری از روی ناچاری وسایلی را از بین بردیم یا فروختیم چون به پولش احتیاج داشتیم یا جا برایش نداشتیم. شاید امثال من در آن روز بتوانیم این خلا را پر کنیم که آدم‌ها گمشده‌هایشان را در این مجموعه‌ها پیدا کنند.
خب گفتید که از همان نوجوانی به اشیای قدیمی و کار مجموعه‌داری علاقمند شدید؟ چه شد که این مجموعه با این تنوع جمع شد؟
هدفی که برای خودم تعریف کرده بودم این بود که یک موزه شخصی درست کنم. بنابراین هر چیزی که می‌دیدم قدیمی است را می‌خریدم و خیلی به ندرت پیش می‌آمد که مالکانشان، خودشان آن را به من بدهند. حتی وقتی می‌گفتم وسیله‌ای که برایشان ارزشی نداشت و گوشه حیاط افتاده بود را به من بدهند تازه برایشان ارزشمند می‌شد و نمی‌دادند. این حوزه در مجموعه موزه‌های مردم‌شناسی جای می‌گیرد. موزه مردم‌شناسی باید معرف وضعیت مردم آن منطقه باشد. مثلا در سیستان و بلوچستان اشیایی دارند که مختص خودشان است و جای این اشیا در موزه مردم‌شناسی است. مثلا کلاه مالی در همدان یکی از شغل‌هایی است که وجود داشت اما در منطقه نجف آباد اصفهان فعالان این حوزه زیاد بودند. تصمیم گرفتم مجموعه تخصصی داشته باشم که قابل عرضه باشد و به این فکر افتادم اشیایی که من دارم بیشتر در ارتباط با مشاغل است و تصمیم گرفتم همین اشیا را تکمیل کنم. در ادامه تصمیم گرفتم در مورد این مشاغل در ایران تحقیق کنم و یکی از منابعی که در این حوزه به من کمک کرد کتابی است مربوط به آقای شهری به نام «مشاغل تهران در قرن سیزده». این کتاب برای من مبنا شد و بر اساس اسناد و خاطرات شفاهی که از مشاغل نقل می‌کند اشیا و ابزار و ادوات مربوط به شغل‌ها را جمع‌آوری کردم.
این حجم از اشیایی که شما جمع کرده‌اید کار یک روز و دو روز نیست. این اشیا را چطور جمع کردید؟
برای هرکدام از آن‌ها ساعت‌ها خاطره و توصیف دارم و برای خرید هر کدام از آن‌ها زحمت زیادی کشیده‌ام. مثلا شنیدم در بروجرد شخصی هست که با دستگاه‌های دستی درودگری می‌کند و وسیله‌ای دارد که با دو انگشت پا و انگشت‌های دست این دستگاه را می‌چرخاند و کار می‌کند، با چه زحمتی گشتم و این شخص را پیدا کردم و رفتم و مغازه‌ای که حالا در دست مستاجر بود و بعد هم پسرانش را پیدا کردم و دو روز طول کشید تا آن‌ها را متقاعد کردم که این اشیا را یا اهدا کنند یا بفروشند که بالاخره متقاعد شدند و این اشیا را برداشتم و با خودم آوردم. یا دقیقا به همین شکل کلاه مالی در نجف آباد پیدا کردم و ابزارش را آوردم.
حتی برای به دست آوردن یک گیره نجاری قدیمی در همدان در یک مغازه نجاری ۵ روز تمام کارگری کردم تا راضی‌اش کردم گیره‌اش را به من بدهد. پنج روز به این شخص کمک کردم تا آخر روز پنجم سوار ماشینم شد و گفت برویم خانه، رفتیم خانه‌اش و رفت این تنه چوب که گیره بود را برای من آورد. گفت معلوم است که تو قدر این را می‌دانی. خلاصه هر وسیله با کلی دردسر و بدبختی به دست آمده است.
این کار در چقدر زندگی شخصی شما تاثیر دارد؟ زن و بچه شما چه گناهی کرده‌اند؟
ما از همان اول امپراطوری‌مان را جدا کردیم. بچه‌هایم از وقتی که چشمانشان را باز کرده‌اند در این کار هستند. مثلا دخترم در دوران ابتدایی خط سیاق را برای پروژه‌اش تعریف کرد و بسیار توسط مسئولین آموزش و پرورش هم مورد استقبال قرار گرفت. من از اول تاجر این کار نبودم اما هرکسی بخشی از درآمدش را صرف کاری که عشقش هست، می‌کند. اگر این پولی که صرف این کار کردم صرف کار دیگری می‌کردم الان یک مجتمع ده واحدی داشتم. شغلی هست به نام تخته‌کشی که چوب‌هایی را می بریدند و پاشنه کفش می‌ساختند. یک روز این وسیله را در ویترین یک مغازه لوکس در مشهد دیدم و آن‌قدر رفتم و آمدم که آقا این را به من بفروش! با هزار داستان و قصه و بهانه آن را خریدم. فقط یک تکه چوب است که ته کفشی پوسیده قرار گرفته است و ده سال پیش نزدیک هشتاد هزار تومان برای آن پول دادم.
وضعیت همدان در بحث مجموعه‌داری چطور است؟
راستش ارتباط چندانی با هم‌صنفان خودم در همدان ندارم. در دوره مدیرکل فعلی میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی همدان به جد پیگیر این موضوع هستند که مجموعه‌داری ما به یک جایی برسد و اشیای ما فهرست‌برداری و ثبت شود. جایی که برای ما در نظر گرفته‌اند هرچند مناسب این کار نیست اما بهتر از هیچ است. اخیرا زمینی در ورودی شهر لاله‌جین خریده‌ام تا ساختمان بسازم و آن را به موزه مشاغل سنتی ایران که شامل ۶۰ شغل است، تبدیل کنم و مجموعه‌ام را در معرض دید عموم قرار بدهم.
همدان مرکز استان است؟ چرا این‌جا این مکان را نداریم؟ شهرداری از شما حمایتی نمی‌کند؟
یک روز پیش معاون فرهنگی شهرداری رفتم و گفتم من صد سند در ارتباط با بلدیه دارم و می‌توانم این‌ها را قاب کنم و در محل اسکان مسافران و گردشگران به نمایش بگذارم تا متوجه شوند همدان پیشینه بلندی دارد. فکر می‌کنید چه پاسخی دادند؟ معاون فرهنگی شهرداری گفت: «دلت خوشه‌ها…» من هم بلند شدم و آمدم. متولی تعیین مکان برای موزه میراث فرهنگی است. میراث فرهنگی وقتی برای خودش جا ندارد چطور انتظار داشته باشیم که جایی را برای ما فراهم کند؟ خیلی جاها رفتم و خیلی جاها را پیشنهاد دادم اما آخرش به این نتیجه رسیدم که خودم باید کاری کنم. یک روز پیش یکی از نمایندگان مجلس رفتم و راجع به این موضوعات با او صحبت کردم. به من گفت «فکر کن می‌روی به شهرداری می‌گویی که من این خیابان را با هزینه شخصی آسفالت می‌کنم، شهرداری هم از شما تشکر می‌کند، همین! انتظار دیگری نباید داشت». آخرش به این نتیجه رسیدم که خودم سرمایه‌گذاری کنم و از سرمایه شخصی خودم جایی را گرفتم برای این کار که روزی آن‌جا را به موزه تبدیل کنم. به طور کلی این توانایی در ادارات دولتی نیست و موارد دیگر به این کار اولویت دارد. حالا ان شالله روزی دستشان باز بشود.

شما به جز آثاری که در برج علویان به امانت یا به نمایش گذاشته‌اید آثار دیگری هم دارید و یا کارهایتان را در جای دیگری به نمایش گذاشته اید؟

بخشی از مجموعه من در محل زندگی ام است و مجموعه‌ای از کتاب‌های درسی گردآوری کرده‌ام که مجموعه کاملی از کتاب‌های درسی آموزشی و درسی از سال‌های آغازین شکل‌گیری آموزش و پرورش نوین تا امروز است. این کتاب‌ها در موزه آموزش و پرورش همدان نزد آقای امیر قشمی به امانت گذاشته شده و تا زمانی که موزه یا مجموعه خودم آماده نشده است در نزد جناب وی خواهد ماند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.