*لیلا بهرامی
*جامعهشناس
همه روزه کم و بیش در موقعیتها و مکانهای متفاوت شاهد استفاده و به کارگیری از توهینهای جنسی هستیم. از کارشناسان برنامههای صدا و سیما، نوشتههای روزنامهها، توییتهای افراد سرشناس، محتوای ترانههای برخی خواننده نوظهور تا دعواهای کوچه بازاری، دبیرستانهای پسرانه تا کامنتهای صفحههای مجازی، عدهای که با تمسک جستن به توهینهای جنسی که ریشه در کلیشههای جنسیتی دارند، در تلاشی بیشرمانه در پی کنترل و سلطه جویی نه تنها بر زنان، بلکه مردان نیز هستند. ابژه انگاری زنان از بطن واژه ناموس متولد شده و زن و مرد را در چنگ خود گرفته است. در این نظام واژهی ناموس کارکرد و جایگاه خاصی دارد. در واقع ناموس شکلی از نظام سلطه است. چیزی که بوردیو با عنوان سلطه مردانه از آن یاد میکند. در این نظام زن مشروعیت لازم را ندارد و به همین دلیل در موقعیت فرودستی قرار میگیرد و از این رهگذر خشونتهای زیادی بر وی اعمال میشود. ناموس شکلی از نظام مبادله نیز هست. زنان مایملک جمعی مردان مذکر خانواده و اجتماع و هم چنین موضوع مبادله محسوب میشوند. چراکه عفت و پاکدامنی زنان حامل شرف و آبروی مردان تعریف میشود. در چنین نظامی مردان خود را حامی و حافظ افراد مونث خانواده میدانند و مفاهیمی مانند غیرت و تعصب جان میگیرند. با این توصیف در نزاعها و درگیریها نثار کردن فحش به خواهر، مادر، همسر و عمه طرف مقابل باعث تحریک هیجانات میشود و نزاع را به اوج میرساند. در چنین ساختاری، فشار اجتماعی از طریق مفاهیمی مانند غیرت و تعصب بر شخصی که مخاطب توهینهای جنسی بوده بالاست و شخص را در شرایط دشوار و وضعیت روحی آزار دهندهای قرار میدهد که در اکثر مواقع به کنشهای غیرعقلانی و نزاعهای پرهزینه منجر میشود.
بُعد دیگر با اهمیت مسئله نقش زبان و فرهنگ مبتنی بر آن است که دیدگاههای فمنیستی برگرفته از نظریات ژاک دریدا به آن پرداختهاند. در این دیدگاه علت تجاوز و خشونت مردان به زنان این نیست که مردان از نظر بیولوژیکی قدرتمندتر و خشنتر از زنان هستند بلکه ریشههای تجاوز را در نوع نگاه فرد متجاوز به جایگاه زنان باید دانست. متجاوز بر اساس هنجارهای فرهنگی و ساختارهای جنسیتی اجتماعی عمل میکند که سبب پیدایش این تصور در او شده است که مردانگی باعث برتری طبیعی او بر زن است و هر زمان که بخواهد میتواند از قدرت خویش برای قربانی کردن او استفاده کند. دریدا منشا خشونت تجربی را در همه اشکالش در زبان میبیند. تصاویر کلیشهای که مرد را سلطهجو، خشن و زنان را مطیع و فرمانبردار ترسیم میکند، فرهنگ تجاوز را استحکام بخشیده است. چهارچوبهای معنایی مبتنی بر چنین تصاویری شیوهها و الگوهای آمادهای برای رفتار کردن پیش روی فرد قرار میدهند. در همین جا لازم به یادآوری است که هدف مقصر جلوه دادن مردان نیست بلکه در سیستم معناییای نهفته است که فرهنگ مردسالار بر آنان تحمیل کرده است و در ناخودآگاه جمعی افراد نهادینه شده است و چه بسا زنان در کنار مردان به تدوام این فرهنگ نرینه محور یاری رساندهاند. متاسفانه گاه پیش میآید که زنی با توسل جستن به موقعیت جنسیتی که جامعه برایش تعریف کرده خود را به ابژه تقلیل میدهد و با تهدید مردان به اینکه مورد هتک حرمت زبانی یا بدنی قرار گرفته از موضع مظلوم نمایی و فریب در صدد رسیدن به هدفش بر میآید. از سوی دیگر شاهد مردانی هستیم که بر اساس تقابل دوگانه زن و مرد عمل میکنند. و طبق آنچه تحت تاثیر کلیشهها و برساختها در طول تاریخ رواج داشته است مذکر بودن را به مثابه ابزار سلطهجویی و تهدید به کار میبندند و با به کارگیری فحشهای جنسی سعی در عقب نشاندن رقیب و به کرسی نشاندن حرف خود دارند. آنچه گفته شد توصیف مختصری از وضعیتی است که در حال رخ دادن است. به عبارت دیگر میتوان تحت عنوان فرهنگ تجاوز به آن پرداخت. فرهنگ تجاوز فرهنگی است که در آن قربانی تجاوز و آزار جنسی به شیوههای مختلف مقصر شمرده میشود. در فرهنگ تجاوز قربانیان با زبان و تصاویر و دادههایی احاطه میشوند که به نوعی عمل متجاوز را معتبر تلقی میکنند و به آن تداوم میبخشند. نتیجه فرهنگ تجاوز طبیعی کردن آزار جنسی به زنان و تجاوز به آنهاست. یکی از صفات کلیشهای که تفکر جنسیت زده به زنان نسبت میدهد اغواگری است. بر اساس این کلیشه اگر زنی مورد استفاده جنسی یا تجاوز قرار بگیرد به جای سرزنش شخص مرتکب سرزنش شود، زن مقصر دانسته میشود که مرتکب اغواگری شده است. حال آنکه در اکثریت موارد دعواهای خیابانی و نزاعهای مردانه زنان هیچگونه دخالتی نداشته و بیاطلاع هستند و با این وجود آماج توهین های جنسی قرار میگیرند!!!