همدانیترین داستاننویس همدان
مروری بر آثار عبدالله رضوی عمادی(عماد) نویسنده همدانی
*محمد رابطی
رمانها و کتابهایی وجود دارند که با نا امیدی و نوعی کسالت شروع به خواندنشان میکنید و به زور چند صفحهای را میخوانید اما نمیدانید دقیقا کی شگفتی اش شما را غرق خود کرده، نمیفهمید چه وقتی و در کجای کتاب بود که نفس در سینه حبس کردید، گریه کردید یا قاه قاه زدید زیر خنده. باید اعتراف کنم فکرش را هم نمیکردم که وقتی «سرگیجه» یا «مرغ درخت اقاقی» عبدالله عماد را بخوانم و این چنین غرق شوم. گاهی حتی نفسم را در سینه حبس کنم و مثلا برای مادر مصطفی قهرمان یکی از داستانهایش آرزو کنم طوریش نشود و برای دختر طلان خانم آرزو کنم باور کند «آل»ی وجود ندارد و هر چه هست تصور و خیال اوست. شگفتی یک داستان هم همین است نقل شود و غرق شوی و این استعداد ذاتی کم نظیر عبدالله عماد است. نوشتم ای کاش عبدالله عماد در روزگاری متولد میشد که قدر خودش را میدانست، مینوشت و مینوشت و نوشتههایش از کنج خانهاش بیرون میآمدند و میشد خیلیها آنها را بخوانند و لذت ببرند و دربارهشان فکر کنند.
عبدالله عماد تنها سه اثر چاپ شده دارد. اولی -«خرخر»- را در همدان وقتی نوشت که در ایران بزرگانی مثل هدایت مینوشتند و شاید هم ویژه تحت تاثیر بوف کور هدایت نوشته شده و دومی «سرگیجه» خلاصه رمانی طولانی و مفصل که مشکلات مربوط به مسائل مادی چاپ نگذاشتند تا کامل متولد شود، چه اگر میشد بیشک شاهکاری خواندنی و بینظیر در میان خواندنیترین رمانها قرار میگرفت. سرگیجه گزیده داستانهایی از رمان اصلی اش است که گاه چنان خیال انگیز و قدرتمندند که وقتی تمام میشوند، نمیشود چشم نبست و به فکر فرو نرفت. به قول بخشی از این کتاب: «…این کارها آن زمان صورتی رئالیستی داشتند و حالا شدهاند قصههایی سورئالیستی نه تکرار میشوند و نه باور. «آری قصههای سرگیجه و مرغ درخت اقاقی حقیقتا تکرار نمیشوند. عبدالله عماد ذاتا بدون هیچ کلاس نویسندگی خلاقی نویسندهای خلاق است حتی خلاصه رمانش هم خواندنی است و ارزش معرفی کردن بسیار دارد. سومین و آخرین اثر چاپ شدهاش مرغ درخت اقاقی اما به عقیده خوانندگانش شاهکار کارهای اوست. مرغ درخت اقاقی پنج قصه روایت میکند ظاهرا ارتباطی با هم ندارند اما بدون اینکه از اول همه را بخوانید، نمیتوانید متوجه تک تک آنها بشوید. مرغ درخت اقاقی افسانهای خیالی و ساختگی را روایت میکند ظاهرا هم فقط برای سرگرمی است اما جادوی ذهن سیال نویسنده از اینجا شروع میشود که میخواهید فقط بخوانید تا سرگرم شوید اما نمیشود، نمیشود بدون اینکه گوشه چشم ان خیس شود کمی غرق فکر شوید از کنارش عبور کنید. مثال خوبش هم قصه آل داخل این کتاب است. آل افسانه و خیال است و جناب عماد با این افسانه چنان قصهای نقل میکند که خیال و واقعیت در نوردیده میشوند و پایانی چنان سهمگین دارد که بهتر از هر نوع تلاش دیگر برای بیان ریشه باورهای خرافی مردم عمل میکند. یا آخرین قصهاش «مصطفی بیا» خواننده را با چنان صحنههایی تلخ و سیاه اما ضروری و همچنان خواندنی روبرو میکند که دوست دارید بروید داخلش و شما هم در آن نقشی به عهده بگیرید و کاری بکنید. «مصطفی بیا» هم قصه بیوهای است که با تنها فرزندش زندگی میکند. مادر مصطفی که از راه جمع کردن گیاهان دارویی و فروش آنها شرافتمندانه روزگار میگذراند درگیر حادثهای دراماتیک و تلخ میشود و پایانی معما گونه دارد. پایان عجیب این داستان به کنار؛ مادر مصطفی شاید سیمای تمام زنان بیپناه اما شرافتنند این شهر باشد.
گذشته از عنصر مرگ و وهم و افسانه چیزی که پر رنگ در این داستانها وجود دارد همدان است. شاید از دیگر نویسندگان همدانی آقای عماد همدانیتر نوشته باشد. وقتی میخوانید، میتوانید حدس بزنید اینجا کدام کوچه بوده کدام محله کدام چشمه؟ خانم دراز یا چل پله! برای من و نسل من هم پر از واژههایی است که روزگاری پدران و مادرانمان با آنها صحبت میکردند با آنها زندگی میکردند و با آنها بوده که فکرکردهاند.
از سینی ورشو تا تنگله و لانجین بگیرید تا خازمنی رفتن و سیزان و تره گیلاقه.خواندن مرغ درخت اقاقی علاوه بر تمام کارکردهای اش یک کارکرد مهم هم دارد و آن اینکه ذهن ما را بر میدارد و به همدان سی، چهل سال پیش میبرد الوند خلوت و بکر چهل سال پیش با آن آدمهای سادهاش این هم دیگر ویژگی دوست داشتنی این اثر است. امیدوارم روزی بتوانیم تمام آثار آقای عماد را چاپ شده ببینم و بخوانیمشان و عبدالله عماد به آنچه در نویسندگی شایسته است، برسد.