واکاوی ذهنی شخصیت راوی

یادداشتی بر کتاب «تعبیر یک خواب طولانی» نوشته لیلا قیاسوند

0

*فریبا چلبی‌یانی

*نویسنده

داستان بلند «تعبیر یک خواب طولانی» روایتی ساده با نثری روان از زندگیِ زنی‌ است سی‌و‌چند ساله به‌نام آلیش که به‌خاطر مشکلاتی که به دوران خاصی از زندگی‌اش برمی‌گردد، مدام در دنیای ذهنی و مرور خاطراتش اسیر است و موشکافانه و بی‌اختیار به دنبال هویت ازدست‌رفته‌اش می‌گردد.

راوی، شخصیت اصلی داستان یا همان آلیش، زنی درونگراست که مدام در توهمات، کابوس‌ها و رؤیاهای خود غرق شده است. او دارای شخصیت بسیار منفعلی است و اعمال و رفتار و ارزش‌های خود را براساس دیدگاه‌های دیگران (امیر، آقای«م»، دکتر«ص») تنظیم می‌کند. روشن است در این‌ حد اهمیت ‌قائل‌شدن به داوری‌های معقول و غیرمعقولِ دیگران و احساس خود‌کم‌بینی، زمینه را برای نفوذ اندیشه‌ها و ارزش‌های غلط دیگران محیا می‌کند و این امر آن‌چنان مؤثر واقع می‌شود که او حتی کوچک‌ترین واکنش در قبال دستورات و القائات غلطِ آنان را، نوعی ارتجاع تلقی کرده، پای‌بندی به ارزش‌های خودی را خلاف اصول مدنیت و تمدن می‌پندارند. بدین‌وسیله، بستر تسلطِ همه‌جانبۀ فکری آن‌ها را بر سرنوشت خود_با دستِ خویش_ فراهم‌ می‌سازد.

از دوران قبل از ازدواج آلیش چیز زیادی نمی‌دانیم؛ به جز خاطراتی که در ذهن راوی می‌گذرد و به فوتِ پدر و مادر اشاره می‌کند. او مدام درگیر رابطه‌اش و  مرور اتفاقات روزمره  خود با امیر_ شوهرش_ است. مردی که مُصر است  از آلیش فرزندی داشته‌ باشد و دقیقاً همین مسئله و فقدان فرزند باعث وانهادگی او از سمت امیر می‌شود.

داستان از جایی شروع می‌شود که آلیش از مصرف داروها و تلاش‌هایش خسته شده و اولین واکنش ارادیِ خود را (انداختن داروها به سطل آشغال) نشان می‌دهد. نمادی که اشاره دارد زن نمی‌خواهد صرفاً نقش تولید مثل را داشته باشد و از بازی این‌ نقش سرخورده شده و خسته است و دیگر تمایلی به ادامه درمان ندارد.

اواسط داستان با طرد آلیش توسط امیر مواجه می‌شویم و از این‌جا به بعد تعاریفِ ذهنی آلیش از زندگی و اطرافیانش بین واقعیت و وهم ‌و خیال درهم می‌آمیزد و تا آخر داستان ادامه ‌می‌یابد. تداخل واقعیت و رؤیا باعث می‌شود که خواننده ادامه داستان را با دقت بیشتری بخواند تا متوجه رخدادها شود.

شاید دوست بدارید :

«تعبیر یک خواب طولانی» تا فصل ۱۴  به شکل خطی پیش می‌رود و هر فصلِ جدید ادامۀ فصل قبلی است.

در واقع داستان از فصل ۱۴ به بعد است که غیر خطی روایت می‌شود و با این‌که داستان به ترتیبِ رخدادِ وقایع روایت می‌شود؛ جریان سیال‌ذهن و تک‌گویی‌های ذهنیِ راوی، مرز بین گذشته‌وحال را چنان درهم‌ می‌آمیزد که منجر به درهم‌ریختگیِ روایتِ خطی داستان می‌گردد، به شکلی که در جاهایی خواننده نمی‌داند کدام‌حالت خواب است و کدام‌حالت بیداری!

نویسنده، شخصیت «آلیش» و آقای «م»  و ارتباط ذهنی‌شان را خوب روایت کرده اما به نظر می‌رسد که در شناختن زری و امیر نیاز به توضیحات بیشتری از سوی نویسنده داریم.

رفتار و واکنش‌های آلیش در حین این که‌ خاص است اما مخاطب به راحتی می‌تواند با شخصیت همذات‌پنداری کند. از جملۀه این رفتارها ‌ابراز ناراحتی‌نکردن از طرد شدنش و بی‌تفاوتی‌اش به این مسئله و یا حسادتش به زنی که می‌تواند مورد علاقه امیر باشد و جالب این‌جاست که‌ ما تنها نگرانی و دغدغه‌های فکری آلیش را فقط در خواب‌ها و کابوس‌هایش واضح می‌بینیم. در جاهایی از داستان با ازیادزدودگیِ بدون علت، از قبیل زوالِ‌حافظه برای چند‌ساعت یا چند‌روز درهفته، در شخصیتِ راوی مواجه می‌شویم که می‌تواند نشانه‌هایی از وجود «اختلالِ تجزیه هویت» یا «هویت‌پریشی» در فرد باشد.

در ادامه روایت، نویسنده مرورِ خاطراتش  را با  پدر و مادرش به طور موازی با طرد‌شدن‌اش از سوی امیر، پیش‌ می‌برد. انگار که‌ نمی‌خواهد فقدانشان را باور کند؛ برای همین مدام در ذهنش زنده‌ نگاهشان می‌دارد. ما ماجرا و حادثه قابل توجهی که در داستان رخ بدهد را نمی‌بینیم؛ اما این به معنای این نیست که داستان فاقد تعلیق است.

فضای داستان بیشتر در خانه روایت می‌شود و صرفا چند لوکیشن‌ِ خارجی از جمله گورستان، رستوران و محل کار امیر و… را در داستان می‌بینیم که بنا به حجم و گستره داستان بلند بسیار مناسب هم هست.

حضور برف و کلاغ در دو معنای روبروی هم، سپیدی در مقابل سیاهی پارادوکسی‌ست که فضا و اتمسفر سردِ داستان و گاه شادی‌های هرچند کوچک را در مقابل بدیمنی و بدشگونی کلاغ قرار می‌دهد.

تعبیر یک خواب طولانی کاملاً شخصیت‌محور  است و بیشتر به رویکرد و تحلیلِ روان‌شناختی پاسخ می‌دهد و باید از این نظر بیشتر به داستان پرداخته شود.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.