پدر! مادر! شما متهمید!
زندگی فرد معتاد، زندگیِ حلنشده است
آقای الف میگوید: کاش خانوادهها به جای صرف وقت برای تماشای تلویزیون با فرزندان خود گفتگو کنند! این گفتگوها منجر به ایجاد صمیمیت بین اعضای خانواده شده و از بسیاری از فجایع جلوگیری میکند.
*سمانه اسکندری
*روزنامهنگار
هر جا سخن از اعتیاد و سقوطِ به ویژه نوجوانان و جوانان در این ورطه رنج و بلای زندگی سوز، به میان میآید احتمالا نخستین چیزی که به ذهنها متبادر شده و بر زبانها جاری میشود، رفیق ناباب و مشکلات اجتماعی و اقتصادی است. اگرچه این عوامل نیز در این راه بیتأثیر نیستند اما در درجه نخست اهمیت قرار ندارند و به نظر میرسد مشکلات شخصیتی و روانی فرد، بیشترین تأثیر را بر گرایش او به مصرف هر نوع ماده مخدر دارد و البته یادمان نرود اولین پایگاهی که فرد از کودکی در آن قرار گرفته و آموزههایی را کسب میکند، خانواده است. خانواده سالم، کودکی سالم را در دامان امن خود پرورش خواهد داد و خانوادهای سالم است که ارتباطات فردی و میان فردی اعضای آن سالم باشد؛ بدین معنا که روابطی صمیمانه بین پدر و مادر با یکدیگر و با فرزندان وجود داشته و در خانه، فضایی امن، آرام و صمیمی مهیا باشد. بیتوجهی به نیازهای روانی و عاطفی فرزندان و وجود ارتباطات معیوب و کمرنگِ میانفردی بین اعضای خانواده، صدمات عمیق و گاه جبرانناپذیری را به افراد وارد کرده که اثرات آن مانند مرضی مسری به جامعه نیز تسری پیدا میکند. چه بسیارند کودکان دیروز و امروز که حتی از برقراری گفتمانی ساده با اعضای خانواده خود ناتوانند و کودکی که نتواند با پدر، مادر، خواهر یا برادر خود سخن از دغدغه و نیاز خویش بگوید، به دوستان بیتجربه و ناآگاه و شاید ناسالم خود خواهد گفت و تبدیل به بزرگسالی سرخورده و فرومانده شده و در دامهای بیشماری خواهد افتاد که یکی از آنها اعتیاد است و شاید بدترین ِ آن.
از شماره پیشین تصمیم گرفتیم که درباره اعتیاد و مصرف مواد مخدر، روشنگری و بازنگری کنیم. این شماره با کسی گفتگو کردهام که یکی از اعضای انجمن معتادان گمنام یا همان NA است و خانواده را شاهراه رسیدن به مصرف مواد مخدر میداند؛ برای حفظ حریم شخصی، از بیان نام او خودداری میکنم.
وقتی افیون پناهگاه میشود
آقای الف بیماری اعتیاد را مجموعهای از بیماریها و گرههای شخصیتی و روانی میداند و میگوید: ممکن است شخصی با این تناقضات و گرههای شخصیتی، به مصرف مواد کشیده نشود. انسان موجودی راحتطلب بوده و تمایل دارد مشکلاتش را با کمترین هزینه و تلاش حل کند. در این میان عدهای هستند که توان حل مشکلات خود را نداشته و برای تسکین خود و فراموش کردن مشکلات به افیون پناه میبرند. تعدادی از معتادان به طور اتفاقی به این راه کشیده شدهاند یعنی شخصی که توان روانی حل مشکلات خود را ندارد در محفلی دوستانه که مصرف مواد در آن جریان دارد، دعوت به مصرف شده و به محض مصرف، مشکل خود را فراموش کرده و به این روند ادامه میدهد و برای همیشه گرفتار این جریان میشود. آقای الف اضافه میکند: میخواهم این را بگویم که کسب توانایی و قدرت مواجهه با مسائل و مشکلات درونی و حل آنها، بسیار اهمیت دارد وگرنه بیشتر افراد جامعه هر یک به نوعی از چیزهایی درون خود رنج میبرند.
جهانبینی مخرب
آقای الف با اشاره به نوع نگاه فرد مصرف کننده میگوید: فرد معتاد نوعی جهانبینی بیمارگونه و مخرب دارد و همه چیز را جور دیگری میبیند. به عنوان مثال تصورش این است که آنها که مصرف نمیکنند، غیرعادی هستند نه او! شخص مصرفکننده، اغلب در حال انکار و دروغ است و هم خود را فریب میدهد و هم دیگران را و آنچنان غرق دروغگویی میشود که حتی پس از ترک نیز ممکن است این عادت بد، سالها همراه او باشد. مسئله مهمی که باید به دقت به آن توجه کنیم این است که مصرف ماده مخدر، در اوایل مصرف ممکن است حتی نقش کمککننده و حلال مشکلات داشته باشد اما از جایی به بعد، خود تبدیل به بزرگترین و حاد ترین مشکل فرد خواهد شد. یعنی در ابتدا شما را تسکین میدهد یا حتی با مصرف برخی مواد مانند شیشه در اوایل مصرف، ظرفیتهای ذهنی و مغزی فرد به طور غیرعادی افزایش پیدا میکند آنچنان که فرد، دست به کارهای بزرگی میزند که پیش از آن قادر به انجامش نبوده اما پس از مدتی رو به سقوطی سهمگین گذاشته و روز به روز اثرات مخرب خود را بر جسم و ذهن و روان فرد مصرف کننده نشان میدهد.
لطفا به جای تلویزیون، فرزندت را ببین!
از آقای الف میخواهم از تجربه شخصی خود در این باره به ما بگوید و میپرسم چه شد که مصرف را شروع کردید که پاسخ میدهد: من در خانوادهای پرجمعیت زاده شدم و آخرین فرزند هستم. خانواده زحمتکشی داشتم حتی خواهرانم تحصیل کردند و در زندگی موفق هستند. من هم نمیگویم بد بزرگ شدم اما آن توجهی که لازم داشتم و برای من کافی بود را دریافت نکردم. میخواهم بگویم که فرزندان یک خانواده متفاوت از هم هستند و باید برخورد و توجه متفاوتی دریافت کنند. میپرسم شما چه توجهی لازم داشتید که دریافت نکردید که میگوید: یکی از نیازهای کودک و نوجوان در خانواده، تعامل و گفتگو است؛ من نیاز داشتم خانواده راجع به مسائل و نیازها و دغدغههایم با من حرف بزنند اما انگار فرصتی برای این کار نبود. آن زمانهایی که ما در خانواده دور هم جمع میشدیم یا در حال صرف غذا بودیم یا مشغول تماشای تلویزیون. آقای الف ادامه میدهد: کاش خانوادهها به جای صرف وقت برای تماشای تلویزیون با فرزندان خود گفتگو کنند! این گفتگوها منجر به ایجاد صمیمیت بین اعضای خانواده شده و از بسیاری از فجایع جلوگیری میکند. آقای الف تأکید میکند که تلویزیون و مانند آن، شکاف عمیقی بین اعضای خانواده ایجاد کرده و محفل خانواده را سرد میکند در نتیجه شخصی که نتواند مشکل خود را در خانواده مطرح و حل کند، آن را به بیرون برده و دچار صدمات جبرانناپذیری میشود!
نظام آموزشی آسیبزننده
آقای الف با اشاره به نظام آموزشی اشتباه در مدارس میگوید: در مدرسه هم ما احساس امنیت روانی نداشتیم. روشهای قدیمی و اشتباهی که در مدارس جریان و تنبیه بچهها و نه تشویق آنها را به دنبال داشت، من و امثال من را دچار ناامنی بیشتری کرد و ما با انبوهی از گرههای درونی و احساس سرخوردگی و ناامنی که ابتدا در خانواده و سپس از مدرسه کسب کرده بودیم، در حالی وارد دوران پرچالش نوجوانی و دوره جوانی با بحرانهای خاص خودش شدیم که آسیبهای بیشماری درون خود داشتیم که حل نشده باقی مانده بود.
ترویج احساس گناه و شرم
آقای الف با اشاره به دوران بلوغ اضافه میکند: با این شرایطی که بیان کردم، دوران بلوغ برای فرد، تبدیل به فاجعه میشود. به عنوان مثال من در فیلمی دیدم که وقتی نوجوان خانواده وارد دوره بلوغ شد و اندک مویی بر صورتش هویدا شد، پدر خانواده مانند یک رفیق به او بستهای حاوی وسایل اصلاح صورت هدیه داد و راجع به این دوره با فرزند خود به گفتگویی صمیمانه نشست؛ در مقابل من خاطرم هست که اول باری که صورتم را اصلاح کردم خجالت میکشیدم از حمام خارج شوم و پدر و مادرم من را ببینند! این تجربه مختص من نیست و از گذشته تا اکنون نوجوانان بسیاری در خانواده خود برای مسائلی عادی مدام دچار شرمساری بودند و هستند! وقتی فرد، در خانواده آموزش لازم را نبیند و به دلیل نبود فضایی صمیمانه، مسائلی عادی باعث شرمساری او باشد، زمانی که به سن بلوغ میرسد از افراد و مکانهای ناامن سر در میآورد. اینکه مسائل مربوط به بلوغ خود را از دوستان و کوچه و خیابان یاد بگیرد و بشنود و نه از پدر و مادر خود، به هزار بیراهه کشیده خواهد شد! آقای الف ادامه میدهد: در این مسیر، به عنوان مثال موضوعی عاطفی برای فرد پیش میآید و چون هیچ آموزشی ندیده و الگوهای مناسبی نیز نداشته، قادر به حل آن نیست و آنقدر گره به گرههای درونی او اضافه میشود که تبدیل به گره کور شده و نه تنها خود شخص بلکه متخصصان روانشناس نیز به سختی میتوانند آن را باز کنند! زندگی فرد معتاد، مملو از مسائل حل نشده است و او به نقطهای میرسد که راه چاره را تنها مصرف مواد مخدر میداند. در واقع زمینه ژنتیکی، وجود خانوادهای با روابط معیوب و نادرست و مشکلات ریشهای و حل نشده دست به دست هم داده و فرد را به سمت مصرف مواد مخدر سوق میدهد. البته گرایش افراد به مصرف مواد علل اقتصادی و اجتماعی دیگری نیز دارد اما به نظر من، خانواده را باید عامل اصلی این امر ناگوار قلمداد کرد؛ خانوادهای که خود، قربانی شرایط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است.