کودکان؛ روی خط اضطراب
*مریم رازانی
*نویسنده
سکوت خیابانهای شهر را فتح کرده است. اولین اسفند ماهی است که کوچه و بازارش در زیرپای رهگذران تاب نمیخورد. خانه تکانی امسال خیلی کار دارد. هنوز گل و لای سیل روی دامن بسیاری از روستاها سنگینی میکند. ذهن سفر از ماشینهای شناور در آبِهای خشمگینِ دروازه قرآن خالی نشده. داغ سیاهِ شعله دل جنگل را ترک نکرده. حالا هم این هرزه پای تاج شکل – کرونا- راهش را به سمت خانه خستهمان کج کرده و تخت و سریرِ بهار و بنفشه را به تصاحب درآورده است. روزگارِ غریبی است. زمینِ زخمی دارد دشمنانش را مکافات میکند و مثل همیشه خشک و تر، ناگزیر با هم میسوزند. حتی گفتن یک کلمه درباره کرونای هرزه پا اضافی است. از گوشه و کنار عالم تا دکههای بیمشتریِ روزنامهفروشی وردِ کرونا درگرفته است. مردم در زیر آوار خبر دارند ذره ذره تحلیل میروند. دیر نیست که به توده بیشکلی تبدیل شوند.
میشد در کنار این طوفان خبری رسمی و مجازی فایلی هم برای مردم بازکرد. مثلا حالا که قرار است از خانه وسیعِ میهن بگریزیم و در خانههای کوچکمان پناه بگیریم، وضع کارگر روزمزدی که کار ندارد چه میشود؟ دستفروشها مخارج شب عیدشان را چطور و از کجا تأمین خواهند کرد؟ پیکهای موتوری و زنان و مردان نظافتچی که نان شان درگرو درآمد روزانه شان است، بیماران خاص و پزشکان و پرستارانِ درمانگاههای روستایی و دوردست، سیلزدگان و زلزلهزدگان چگونه به حداقل امکانات لازم دسترسی پیدا خواهند کرد؟ از همه مهمتر، چه تدبیری سلامت روان کودکان را در این سیلاب خبری هولناک تأمین میکند؟
روزانه تصاویرزیادی از وضعیت کودکان آواره و پناهجو از برابر چشمانمان میگذرد. آنقدر تکرار شده که اثرگذاری اش را از دست داده. مثل فیلم میآید و میرود. بسیاری شان به بیماری بیحسی مفرط دچار شدهاند. کودکی که شکلگیریِ شخصیتش از پیش از تولد آغاز شده، رشد مغزی اش به تأثیرات محیطی وابسته است، و تأثیر محیط های اولیه در رشد مغزی اش تا سالهای سال باقی میماند، چگونه از استرسهای اوایل عمرکه خط به خط در ذهنش ثبت میشود، خواهد گریخت؟ کودکان خیابانی، فرزندانِ مادرانِ زندانی و نونهالانِ قشرهای آسیبپذیر سرنوشتی بهتر از کودکان آواره ندارند. بسا سرنوشت تلختری در انتظار آنان است. از بدو تولد مثل جوی کم آبی در زندگی به راه میافتند و در نیمه راه خشک میشوند. کمکهای چند خیریه ثبت شده و نشده و یارمندی معدودی انسانهای خودجوش تنها بر وجود این جمعیت میلیونیِ صحه میگذارد و نه بیشتر.
اکنون که قطره پراکنی عفنِ کرونا جهان را دربرگرفته و با هزار دلیل و نشانه گناهِ نابخشودنی نوعِ بشر را در آلودنِ محیط زیست به رخ میکشاند و اثبات میکند، تأمین از همه کودکان دارا و ندار برداشته شده است. حالا دیگر داشتن و نداشتن بودن یا نبودن را تضمین نمیکند. بیش از عفونت، غول ترس آنان را در آماج قرار داده. میشود کودک را قرنطینه کرد و وادارش کرد روزی بیست و سه بار دستهایش را بشوید. میشود آنقدر درباره خطر تماس دست و صورت برایش گفت که با چهرهاش قهر کند و با آن بیگانه شود. اما چگونه از آسیبِ بمبهای خبری وحشت آفرینِ کانالهای خودی و غیرخودی که بیوقفه میآید و راست در نگاهِ بزرگترهایش مینشیند، در امان بماند؟ آیا زمان آن نرسیده که کودک با چهره دیگری از رسانه همیشه روشنِ خانهاش آشنا شود؟ بهتر نیست برنامههای صرفا سرگرمکننده و آرامبخش جای تحذیر و توصیه بنشیند و بزرگ و کوچک را آرام کند؟ سازی که اجازه ورود به حریم آواز را نداشت، از پرده بیرون آورده شود و نگاهِ کوچک و بزرگ در تارهای جادویی آن بدود؟ کودک عاشقِ اسباببازی است. تا سنین معینی همه چیز، حتی فرمانِ اتومبیلی را که او را به مهد و مدرسه میرساند، اسباببازی تصور میکند. از شیرخوارگی با حیوانات خانگی دوست میشود و با آنها بازی میکند. کافی است پدر یا مادری هنگام بازی بر سر او فریاد بزنند و او را بترسانند. برای همیشه از آن اسباببازی یا حیوان خواهد ترسید. اگر به دلیل شیطنت حتی برای دقایقی در اتاقی حبس شود، تا پایان عمر از تنهایی وحشت خواهد داشت. ترس زمینهساز همه مشکلات روانی است. کودک ذهنی سیال و خیالپرداز دارد. چهره وحشت را مجسم میکند، به آن بُعد و وسعت میدهد. جای ویروس آدم مینشاند. برای محافظت از او باید ابتدا بر ترسهای غیرعادی و خارج از کنترل والدینش فائق آمد. همه جامعه با سواد و آموزش دیده نیستند. علومِ بیگناهِ انسانی به سنگ قضاوتهای نادرست گرفتارآمده. خیلی که هنر کند، سرش را کمی میدزدد.
روانکاو و روانشناس نزد عوام پایگاهی ندارند. والدینی که با ترس و تحقیرو سرزنش بزرگ شده و آن را در وجود خود نهادینه کردهاند، بدترین الگو برای فرزندانشان به ویژه در شرایط حاد و بحرانی کنونی هستند. دست اندرکاران برنامههای فرهنگی و آموزشی میتوانند و باید در این برهه حساس، خیلی روشن و برنامهریزی شده با یک تیر دو نشان بزنند. یعنی با به کارگیری رسانههای در دسترسِ عام، آموزش والدین و کودکان را همزمان به عهده بگیرند و نسل بیگناهِ آینده را با کمترین آسیب از این جاده خوفناک عبور دهند. به فرض که چنین امری محقق هم بشود، از افرادی که به سبب دانش و یا برخورداری از امکانات رفاهی از ترس و وحشت در امان ماندهاند، سلب مسئولیت نمیشود. با مصرف بیرویه آب، خریدن لوازم بهداشتی اضافه بر نیاز و احتکار آن برای مبادایی که ممکن است هیچگاه پیش نیاید، سلامتِ هممیهنان مان را به خطر نیندازیم. هر چیزی که در این برهه گران یا نایاب شود، ستمی است که به دست خود بر جامعه مان روا میداریم. «بدین رواق زبرجد نوشتهاند به زر/ که جز نکوییِ اهل کرم نخواهد ماند».