مرور برچسب

داستانک

در نیمروزی تابستانی

*نادر هوشمند در نیمروزی تابستانی که صافی آسمانش یادآور بلور ناب بود و روشنی بی حد و حصرش تداعی گر انوار خیره‌کننده، یک گیاه‌شناس خارجی با اشتیاق زیاد و کنجکاوی…

باغچه مش‌ممد

*احسان فکا *نویسنده تمام زمین‌های اطراف خانه‌ پدری را مزرعه گرفته بود. مش‌ممد کپری داشت و سبزی می‌کاشت. پیش از آن‌که آن‌جا محل و خانه شود، زمین‌ها تا اولین…

سفر

*احسان فکا *نویسنده گلدونا رو جمع کرد، همه رو داد به خاله‌ ناهید؛ همسایه‌ دیوار به دیوارشون. یک جفت گلابدون با رفتن هم مونده بود رو طاقچه، یکی‌شو برداشت گذاشت…

پسرِ کوه

*مینا احمدی پارسا تمام شب را رانده بودیم سمت کوه. تمام تپه‌ها را چند بار دویده بودیمتا پای کوه، با دوربین همه جا را دیده بودیم و هیچ کسی نبود، ولی تا می‌آمدیم…

یادِ پدر

*حسن رازانی صدایش - دورگه و دلنشین-  منشور ایست بود در دوراهی خاطره. ایستادم. از کوه‌ها گذشته بودیم. دیگر ما بودیم و گندمزار و نسیم گرمِ نمدار. نگاهش بر قله…

بالای خانه کبوترها

*احسان فکا *نویسنده احمد پیراهن خاکستری‌اش را انداخت روی شانه‌هایش، روی باندی که از شانه‌اش می‌رفت سمت گردنش و دور می‌زد. دکمه‌هایش باز بود،…

سرنوشت لاله‌های واژگون

*احسان فکا *نویسنده به کمرم نه، به سرنوشت چمن‌زار خود روینده‌ دشت‌میشان، به شقایق‌هایش فکر می‌کردم که خون سیاوش دیده‌اند لیلی، پیرمرد پرسید بچه‌ کجایی؟ یعنی از…

مترسک

*فاطمه اندربای من تنها مترسک آن حوالی بودم که بلد نبودم، مانع شوم تا کبوترها دانه از زمین برچینند و بلد نبودم که بترسانمشان و فراریشان دهم شاید هم دلِ…

واسکازین

*احسان فکا *نویسنده به صابر می‌گویم واسکازین را هم عوض کنیم. می‌گوید خوب بریزم می‌گویم خوب می‌گوید خوبِ خوب می‌گویم خوبِِ خوب. دو بطری یک لیتری آبی را از…

گنجه‌ طوقی‌ها

*احسان فکا *نویسنده برای خودش از سر گذر ماهی خرید. به‌ جوانک ماهی‌فروش گفت دو کیسه‌اش‌کند، از بچگی ترس سوراخ‌شدن کیسه‌ ‌نایلونی ماهی داشت. برای خودش از سبزه…