ضعف در مهار ویروس کرونا، و افزونی دم به دمِ تعداد مبتلایان، اگرچه مختص به کشور ما نیست اما معضلات لاینحلی که در این گوشه از جهان به وجود آورده، تحلیلهایی را موجب شده که اغلب با درصد بالایی از جهل پهلو میزند و بسا از آن برای به تسلیم کشانیدن مردم در برابر بیماری و یا شانه خالی کردن مسئولان دولتی از توضیح واضحاتی که این حجم از حمله ویروسی را سبب شده، استفاده میشود. سالهاست بخش عمدهای از ثروت خدادادی سرزمینمان به مصارفی میرسد که نقشی در تأمین امنیت جانی و مالی مردم ندارد. بسیاری از مشاغل در پی ورود کالاهای بنجل خارجی از بین رفته. خیلی از تولیدیهای کوچک و بزرگ به تعطیلی کشیده شده و کارگرانشان به صف بیکاران و حاشیهنشینان و حتی خلافکاران رانده شدهاند. در مقابل، بازارهایی غول آسا بر سر گور آن مشاغل روییده که صرفا بر پایه واردات قرار دارند. به فرض که این مقطع از تاریخ را به دوران گذار تعبیر کنیم؛ دورانی یمار و پر از آسیب بوده و پیشرفت چندانی را برای کشورمان به ارمغان نیاورده است.حال که مردم آماج یکی از کشندهترین ویروسهای قرن حاضر قرار گرفتهاند و سلاحی برای دفاع از خود ندارند و از نسخههای سوزانندگان کتاب هاریسون هم معجزهای صادر نشده، مسئولان در یک فرافکنی مرموزانه با طرح مسئله اپیدمی به مثابه جنگ، احساسات مردم را این بار برای مقابله با دشمن فرضی به کار گرفتهاند. جنگ در ماهیت خود مقابله دارد. در این پیکار فرضی، ملت با کدام ابزار و با چه باید بجنگد و پیروز شود و چرا از برابر چنین دشمن که جان او را نشانه گرفته و از درون تباه و نابودش میسازد، فرار نکند؟ چون دولتمردان قرنطینه را به صلاح خود نمیداند؟ شاید جنگ با دشمن فرضی هم مثل خیلی چیزهای دیگر در چشم مدیریتهای خرد و کلان ماهیتی دوگانه دارد که بعضیها درگیر آن باشند و برخی سو استفاده کنند.
مردم را به جنگ با دشمن فرضی واداشتن، به منزله آنان را به جان هم انداختن است. آنکه به منافعش فکر میکند و به احتکار و دهها خلاف دیگر دست میزند، انسانها را میکشد. آن هم که از بسیاریِ ستم به جان آمده است یا میمیرد یا میمیراند. هنوز از آن مقطع تاریخی که مردم سرِ یکدیگر را میبریدند یا سر بریده را میبردند و به محاسبان مغول تحویل میدادند تا جانِ خودشان را نجات دهند، یا در طاعون سیاه کسانی را که آثاری از بیماری در بدنهاشان پیدا میشد، از ترس جان خود به آتش میکشیدند، زمان زیادی نگذشته است. این فواصل در چشم تاریخ یک لحظه بیشتر نیست.لفاظیهایی که برای شانه خالی کردن از بار مسئولیت انجام میشود، همین ته مانده اعتماد مردم را هم از بین میبرد و کشور را به سوی انحطاط میکشاند. درمان کرونا با امکانات پزشکی و درمانی موجود مقدور نیست. پزشکان و پرستاران دارند از دست میروند. جامعه به امداد جهانی و مهمتر از آن به آرامش نیاز دارد. آوردن کارشناسِ بازیِ مار و پله و اسم شهرت؟! به تلویزیون دهن کجی به درد مردم است. باید دست از سختگیری برداشت. به مصلحین اجتماعی و داوطلبان میدان داد، از دانش و تجاربشان برای آرام کردن جامعه بهره گرفت و مصرانه به پای آن ایستاد. «عاشق نکند مآل بینی/ کس عقل نجوید از غرض مند». در غیاب اقدامات عدلگسترانه، سوداگرانی که به خاک و آب و معادن و آثار تاریخی چنگ انداختهاند، از فضای بلازده کنونی حداکثر استفاده را در راستای منافع شخصی خواهند برد و کشور را به معضلاتی حل ناشدنی دچار خواهند کرد. برای پیشگیری از آن باید به همدلی و همراهی همه مردم تکیه کرد و این امر جز در سایه آرامش و امنیت روانی محقق نخواهد شد. اخیرا در بیمارستانها و درمانگاهها کارکنان خستهای که از بار مشکلات روحی به تنگ آمدهاند، با پایکوبی اضطراب را از خود و بیماران شان دور میکنند. همان کاری که یک شالیکار یا قالیباف در حین کار به طریقی دیگر انجام میدهد. آموزش نرمش صبحگاهی با موسیقی که در برخی مدارس صورت گرفته، تأثیرات مثبت و غیرقابل انکاری بر روحیه دانش آموزان داشته است.
چگونه میتواندر یک جامعه دو پاره شده که یک قطبشبه هزار ترفند از جهان منفک شده و قطب دیگرش را صدها و هزاران رسانه خبری در سودای جهانی که از آنِ او نیست و نخواهد شد، غرق کرده است، اتحاد برقرار کرد و چگونه بدون اتحاد میتوان تمامیت کشوری را حفظ کرد؟ بیتعارف تا نا اگاهی و غرض به حیات خود ادامه میدهد، کار به سامان نخواهد رسید.