غروب کتاب‌فروشی‌ها در همدان

پرداختن به کتاب و کتاب‌خوانی با در نظر نگرفتن بستر فرهنگی آن، جز رفع تکلیفی که گویا قرار بوده است در «هفته کتاب» از ‌آن یاد شود، راه به‌جایی نمی‌برد. خصوصا در این روزگار که خواندن و نوشتن به فراموشی سپرده شده است. از انشای ساده و معمولی یک دانش‌آموز گرفته تا پایان‌نامه فلان دانشجو، همه و همه به برکت فناوری وارداتی به‌آسانی کپی و چاپ می‌شود و از طرف دیگر از معلم گرفته تا استاد، وقعی به آن‌ها نمی‌نهند، چه رسد به خواندن، تحلیل و دیگر قضایا.

این روزها علاوه بر تمامی مصائب و دشواری‌هایی که پیش روی کتاب بوده و هست، و بسیار به آن‌ها پرداخته شده اما بعضی موارد همچنان نادیده گرفته می‌شود و شاید بهتر است مغفول بماند. یکی از این موارد آفت جدیدی است که با عنوان «کتاب‌های ۵۰ ‌درصدی» به‌صورت نمایشگاه‌های زنجیره‌ای در سرتاسر کشور بر پیکره تنومند فرهنگ این سرزمین مضاعف شده است، که به گمان راقم این سطور تبعات خطرناک‌تری دارد. از یک‌سو برای کتاب‌فروشی‌های کوچک و مستقل و از سوی دیگر برای نسلی که تازه به جرگه کتاب‌خوانان پیوسته‌اند.

باری، این روزها ناشرینِ کمتر شناخته شده مشغول به چاپ اکثر کارهای مشهور ایران و به‌خصوص آثار کلاسیک جهان هستند. آنان با آسودگی خاطر در زمینه‌های مختلفی از جمله: رمان، ادبیات، روان‌شناسی، تاریخی و دیگر موضوعات عرض اندام می‌کنند که به قول زنده‌یاد شهریار «آن‌چه خوبان همه دارند تو تنها داری!». بدین شکل اکثر کارهای شناخته‌شده را گرد خود جمع می‌کنند و در این راه گاه قیمت‌های نامتعارفی هم در نظر می‌گیرند تا با تخفیف‌های آن‌چنانی سود موردنظر برگردد.

اما داستان از چه قرار است؟ و انتقاد به کجای کار برمی‌گردد! این ناشر و موزعان که به‌خوبی از کف خیابان‌ها تا درِ خانه‌ها، و از داخل دانشگاه تا کلاس و مدرسه، و نیز از طرفی در ادارات، مترو و اتوبوس‌ها شاخه دوانده‌اند. و به‌خوبی توانسته‌اند در لایه‌های مختلف جامعه «فرهنگ کتاب خریدن» را رواج دهند؛ پس کجای کار ایراد دارد؟ آری! این تمامی ماجرا نیست. بعضی از این ناشران بدون در نظر گرفتن مترجم قابل و یا ویرایش فنی و دیگر امور متعارف (البته با جلد و صفحه‌بندی گل‌وبلبل) کتاب را به ضعیف‌ترین شکل ممکن روانه بازار می‌کنند تا آن‌جا که دیده شده است مترجمی در کار نیست و فقط نوشته شده: گروه مؤلفین(!) یا گروه مترجمین. بدون آن‌که ـ‌اگر احیاناً گروهی در کار است‌ـ نام اعضای گروه ذکر شود. یا شگفت‌تر آن‌که نام مترجم از روی جلد تا توی جلد یک‌باره عوض می‌شود؛ و حکما عجیب‌وغریب‌تر آن‌جاست که خود را محق می‌دانند تا طرح روی جلد کتاب اصلی را با قدری تغییر برای اثر جعلی خود کپی کنند.

در این بین عموما نسل جوان جامعه است که بیشترین آسیب را می‌بیند. زیرا آنان شناخت کمتری دارند که کتاب موردنظر خود را بایستی از کدام ناشر یا با چه ترجمه و تصحیحی انتخاب کنند. در دام تبلیغات و تخفیف‌های حیرت‌انگیز می‌افتند. سهولت دسترسی هم کار انتخاب را دوچندان کرده و با کلی ذوق‌وشوق عنوانی را که مدت‌ها بوده نام آن را می‌شنیده تهیه می‌کنند. اما طولی نمی‌کشد که با خواندن یا تورق گذرای اثر از انتخاب خود نادم و اظهار تأسف می‌کنند. اما این پشیمانی همیشه از روی آگاهی یا شناخت چاپ بهتر نیست، بل افسوس از آن‌روست که: «این کتاب که این‌همه می‌گفتند چنین‌و‌چنان است این بود؟» غافل از آن‌که درست تصور نکرده‌ این فقط عنوان آن کتاب بوده است!

بگذریم که متأسفانه بعضی از نهادهای فرهنگی که از قضا متولی امور فرهنگی هم هستند سالن و بخشی از محیط اداری خود را در اختیار این ناشران یا توزیع‌کنندگان قرار می‌دهند؛ و همچنین اتحادیه ناشران و کتاب‌فروشان یا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم چندان اهمیتی به این مقوله نمی‌دهند. اما ناگفته نماند که «اتحادیه ناشران و کتاب‌فروشان تهران» در سال ۱۳۹۶ با حضور محمود آموزگار (رئیس اتحادیه ناشران و کتاب‌فروشان تهران) و تعدادی از پیشکسوتان و فعالان حوزه کتاب‌فروشی میزگرد تخصصی در این‌باره برگزار کرد. در این جلسه به نکات مهم و قابل‌توجهی پرداخته شد که در این‌جا تنها به بخشی از سخنان محمود آموزگار اکتفا می‌کنم تا بلکه یادآوری این سخنان مؤثر واقع شود:

«وقتی به تجارب دیگر کشورها به‌ویژه در اروپا نگاه‌ کنیم می‌بینیم تعداد زیادی از کشورها مانند آلمان و فرانسه از قاعده‌ای به نام قاعده قیمت ثابت کتاب تبعیت می‌کنند. این قاعده را برای اولین بار به‌صورت قانون در سال ۱۹۸۰ در فرانسه و زمان حکومت میتران، توسط جک‌لاند وزیر فرهنگ فرانسه به پارلمان برده شد. قانون قیمت ثابت کتاب به این معنی و مفهوم بود که در سراسر فرانسه چه در یک روستا و چه در مرکز شهر پاریس کتاب باید به قیمت پشت جلد فروخته شود و کسی حق ندارد قیمت را پایین بیاورد. حرف اصلی این بود که کتاب باید با قیمت روی جلد به فروش برود، البته استثنایی هم قائل شدند تا کتاب با ۵ درصد زیر قیمت پشت جلد کتاب با شرایطی خاص به مصرف‌کننده نهایی تخفیف داده شود. (یا) زمانی که سایت آمازون در فرانسه شروع به فعالیت کرد، به دلیل این‌که کتاب‌ها را با تخفیف می‌فروخت، دولت فرانسه قانونی تصویب کرد که به نام قانون ضد آمازون معروف است، این قانون می‌گوید نمی‌توانید روی کتاب‌ها تخفیف بدهید! حتی آن ۵ درصدی که در قانون تثبیت قیمت کتاب بود. فقط چون هزینه پست وجود داشت، آمازون مجاز شد تا سقف ۵ درصد بابت هزینه پست تخفیف بدهد و نه بیشتر».

باری، در پایان نگاهی اجمالی به کتاب‌فروشان چند دهه گذشته همدان (بین سال‌های ۱۳۳۰ تا ۱۳۴۰) می‌کنم که در آن دوره بدون این‌که این نوع کتاب‌سازی‌ها رواج داشته باشد با خردورزی و نگاه آگاهانه به کتاب همراه با ‌رونق و توفیق در کسب‌وکارشان، در بازار، میدان مرکزی و خیابان‌های اصلی شهر مشغول فعالیت فرهنگی بودند. با آن‌که جمعیت شهر تقریباً یک‌دهم این سال‌ها بود، اما تعداد کتاب‌فروشان چندین برابر این روزها و شمارگان کتاب‌ها هم در چندین هزار جلد طبع می‌شد. اما حالا تیراژ کتاب‌ها با افتخار(!) به ۲۰۰ جلد، برای ۸۰ میلیون نفر به‌سختی می‌رسد و دریغا ‌که همان تعداد ناچیز هم به فروش نمی‌رود.

بخشی از کتاب‌فروشان همدان در بازار مشغول به کار بودند. این راسته‌بازار که قدمتی حدوداً ۲۰۰ ساله دارد، با نام صحافخانه (هشت علاقبندخانه) مشهور است و یکسره به کتاب‌فروشان تعلق داشت. لیک امروزه اکثر مغازه‌های این راسته‌بازار به فروش لوازم‌التحریر و کارهایی از این قبیل تغییر پیدا کرده است؛ جز یکی دو مغازه که اندک کتابی را در کنار اقسام نوشت‌افزارها می‌فروشند. حال اگر بخواهیم از کتاب‌فروشان آن روزگارِ صحافخانه همدان (تا حدود دهۀ ۱۳۴۰) نام ببرم می‌توان از: محمدابراهیم اسلامی (کتاب‌فروشی اسلامیه)، عبدالحسین بهرامی، مشهدی عبدالحسین جواهری، علی‌ پاشا حدیدچی، حاج سید علی خوانساری، قهرمان رئوفی، حاج محمد ضرابی، ابوالقاسم عراقچیان، عبدالحسین عصمتی (کتاب‌فروشی عصمتی)، کاظم کاغذچی، علی‌اکبر کریم‌زاده، موسی معین (کتاب‌فروشی معین)، رضا منتظران (کتاب‌فروشی دانش) و کتاب‌فروشی‌های بینش، جنتی و کتابی یاد کرد.

آن‌چه اهمیت دارد مربوط به کتاب‌فروشان میدان مرکزی و خیابان‌های اصلی شهر است. خوب باید دقت کرد که چطور کتاب‌فروشان در گذشته در بهترین نقاط شهر و گذرگاه‌هایی که مردم بیشتر در آن‌ها رفت‌وآمد می‌کرده‌اند، متمرکز بوده‌اند و مردم شهر را با خدمات فرهنگی خود پوشش می‌داده‌اند. ۲ کتاب‌فروشی در میدان مرکزی شهر، ۷ کتاب‌فروشی در مهم‌ترین خیابان شهر یعنی خیابان بوعلی، ۶ کتاب‌فروشی در خیابان شریعتی (عباس‌آباد) و در خیابان‌های باباطاهر، تختی و شهدا (شورین) هر کدام حداقل یک کتاب‌فروشی دایر بوده است که اسامی بعضی از این کتاب‌فروشان از مقاله مفصل «کتاب‌فروشی‌های همدان» نوشته استاد پرویز اذکائی بازگو می‌شود:

 

کتاب‌فروشی بوعلی (حاج جعفر رشتی‌زاده ـ سال فعالیت ۱۳۲۸) واقع در خیابان بوعلی؛

کتاب‌فروشی انجم (برادران اسماعیل و خسرو اَنجُم ـ سال فعالیت ۱۳۲۹) واقع در خیابان بوعلی؛

کتاب‌فروشی اخگر (ابراهیم نراقی ـ سال فعالیت ۱۳۳۱) واقع در خیابان شریعتی؛

کتاب‌فروشی حجت (اکبر حجت ـ سال فعالیت ۱۳۳۱) واقع در خیابان بوعلی؛

کتاب‌فروشی خیام (دادفرـ سال فعالیت ۱۳۳۴) واقع در خیابان تختی؛

کتاب‌فروشی فرخی (حسین و احمد تورجی ـ از سال ۱۳۳۶ سید محمود علوی سیاهپوش) واقع در خیابان بوعلی؛

کتاب‌فروشی سنایی (جواد محمودیان ـ سال فعالیت ۱۳۳۷) واقع در ابتدای خیابان شریعتی.

اکنون با هزار افسوس و دریغ باید گفت که از آن‌همه کتاب‌فروش که شکوه و بزرگی شهر بوده‌اند، زیاده چیزی برجای نمانده است. در میدان مرکزی شهر که مطلقاً کتاب‌فروش وجود ندارد و در خیابان‌های اصلی و انشعابات آن‌هم به‌سختی بتوان چند موردی یافت که جملگی از نسل‌های پیشین هستند و همیشه از بی‌رونقی کسب‌و‌کارشان شکوه د‌ارند. آنان در این اندیشه هستند که روزی عطای این کار را به لقایش ببخشند و از این کار رها شوند؛ اما تا امروز این اتفاق نیفتاده است، ولی با چنین عاداتی که رواج می‌دهیم، آن روز چندان دور نخواهد بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *