نوروز در همدان

نوروز در همدان

ناهید زندی‌صادق

بوی نوروز می‌آید، بوی روز نو و روزگار نو، بوی نو شدن زمین و هوا و هرچه در این سرزمین هست، سرزمینی که زادگاه کهن جشن نوروز بوده‌است. این روزها شهرها و روستاها شاهد خانه‌تکانی‌ها و خریدهای نوروزی هستند. هر چند با این اوضاع اقتصادی مردم دل و دماغ خرید ندارند و انگار برای رفع تکلیف و خالی نبودن عریضه راه بازار در پیش گرفته‌اند و با خود زمزمه می‌کنند: «با این همه غم در خانه دل/ اندکی شادی باید که گاه نوروز است»…

جشن نوروز و آیین‌های مرتبط با آن در حوزه فرهنگی ایران همواره با شکوه ویژه‌ای برگزار می‌شده‌ و هنوز هم با وجود رنگ باختن بسیاری از آداب و رسوم، این آیین‌ها تا حد زیادی توانسته‌اند مانایی خود را حفظ کنند. آیین‌هایی که یادآور شکوه از یاد رفته ایران بزرگ فرهنگی است. ساکنان این سرزمین‌ها با وجود تفاوت‌های زبانی و مذهبی و… در برپایی آیین‌های مشترک همدلی را معنایی نو می‌بخشند، از ترکیه و آذربایجان تا افغانستان و تاجیکستان همه به پاسداشت این جشن دیرین می‌کوشند و با هر غمی در خانه دل شادی هرچند خردِ نو شدن سال خورشیدی را پاس می‌دارند…

آیین‌های مرتبط با نوروز با وجودی که در سراسر ایران به هم نزدیک است، ولی تفاوت‌های کوچکی دارند. در همدان هم مانند دیگر شهرهای ایران فرهنگی چند روز مانده به نوروز زنان با شستن فرش‌ها و خانه‌تکانی به پیشواز سال نو می‌روند. پیش از نو شدن سال، استقبال از بهار نیز آداب و رسوم ویژه‌ای دارد، از برافروختن آتش‌چهارشنبه‌سوری در واپسین چهارشنبه سال تا زیارت اهل قبور در آخرین پنجشنبه، از عیدی بردن تا رنگ کردن تخم‌مرغ و چیدن هفت‌سین.

چهارشنبه سوری:

چهارشنبه سوری یکی از جشن‌های آتش است که در ایران باستان متداول بوده و تا امروز به حیات خویش ادامه داده است. از آنجا که پیش از ورود اعراب به ایران سال را به ۱۲ ماه ۳۰ روزه تقسیم می‌کردند و هر روز را به نام یکی از ایزدان مقدس نام نهاده بودند، روزهای هفته را نامی جداگانه نبود. ۱۲ ماه سال ۳۶۰ روز بود و پنج روز باقی مانده به «پنجۀ دزیده» شهرت داشت که در آن به جشن و شادی می‌پرداختند. احتمالا جشن سوری در یکی از این روزهای پایانی سال برگزار می‌شده است. اما پس از استیلای اعراب بر ایران نام روزهای هفته در این کشور نیز متداول شد. از آنجا که اعراب روز چهارشنبه را نحس می‌پنداشتند ایرانیان جشن خود را به این روز موکول کرده و در عصر آخرین سه‌شنبه سال به جشن و پایکوبی پرداختند و با افروختن آتش بر بام‌ها و کوچه‌ها به اعراب یادآور می‌شدند روز و شب چهارشنبه نحس و شوم نیست و می‌توان در آن جشن برپا کرده و شادمانی کرد و بدبختی و سیاه روزی، زشتی و پلیدی را در آتش مقدس سوزاند و با جشن و سرور به پیشواز جشن نوروز شتافت.

آتش از دیرباز برای ایرانیان آریایی عنصری مقدس بوده و در کنار آب، باد و خاک عناصر مقدس چهارگانه را تشکیل می‌دادند و آلوده کردن آن‌ها گناهی نابخشودنی به شمار می‌رفت. به‌جز جشن چهارشنبه‌سوری جشن‌های دیگری چون «جشن سده» نیز با آتش‌افروزی همراه بوده است. در گذشته برای روشن کردن آتش برفراز بام‌ها می‌رفتند و گرداگرد آتش به شادی می‌پرداختند. از روی آتش می‌پریدند و زمزمه می‌کردند:

سرخی تو از من/ زردی من از تو

برخی پریدن از روی آتش را اهانت به تقدس آن می‌دانند. اما برخی جشن چهارشنبه‌سوری را یادواره‌ای از گذر سیاوش از آتش می‌دانند و بر این باورند که پریدن از آتش نه تنها توهین به آتش نیست بلکه یادآور اسطوره‌ای کهن است و پریدن از روی آتش گناهان و کینه فرد را می‌سوزاند و او را پاک می‌کند تا با دلی لبریز از مهر، بهار طبیعت و آغاز سال نو را جشن بگیرد.

برخی از پژوهشگران بر این باورند که نخستین بار در جریان قیام «مختار ثقفی» این جشن را در روز چهارشنبه برپا کردند. بر این اساس مختار پس از واقعه عاشورا به خونخواهی «حسین بن علی» قیام کرد و از پیروانش خواست بر بام خانه‌هایشان آتش افروزند تا موافقان از مخالفان از هم بازشناخته شوند. پس از آن همه ساله این جشن در همان روز چهارشنبه برپا شد. البته این گفتار چندان موثق به نظر نمی‌آید، چرا که ایرانیان کهن در شب عید نیز آتش می‌افروختند. چنانکه امروزه نیز در بسیاری از شهرها و روستا به سنت نیاکان پایبند مانده و علاوه بر چهارشنبه‎سوری در شب عید نیز سرخی آتش را به تماشا می‎نشینند. برپایه باورهای عامیانه پیشینان در روزهای پایانی سال روان مردگان برای سرکشی به خانه و خانواده به زمین می‌آمدند. مردمی که چشم به راه بهار بودند، پس از خانه تکانی، عصر آخرین سه‌شنبه سال بر بام خانه آتش روشن می‌کردند تا مسیر آمدن روان مردگان را روشن کنند و به آن‌ها بگویند از آمدنشان شادمانند.

واژۀ سور هم به معنای «سرخ» آمده است و هم به معنای «جشن»؛ برخی بر این باورند که سرخی آتش سبب شده است این جشن را سوری بنامند و برخی دیگر معتقدند: از آنجا که در شب چهارشنبه به جشن و شادمانی می‌پردازند، این شب به جشن چهارشنبه نامور شده است. به هر روی مانایی این جشن از هزاران سال پیش تا کنون نشان از مردمی بودن آن دارد و اینکه با وجود سختگیری بسیاری از خلفا و حاکمان مردم به سنت دیرین خود پایبند مانده‌اند.

چهارشنبه سوری در همدان:

در همدان نیز این جشن با گذر از کوچه پس کوچه‌های تاریخ و فرهنگ به زندگی خود ادامه داده و هنوز با شکوه برپا می‌شود. برخی از همدانی‌ها این شب را «کوله چهارشنبه» می‌خوانند. کوله در زبان ترکی به معنای کوتاه است و مردم بر این باورند که این جشن و سرور سبب می‌شود این شب کوتاه‌تر از دیگر شب‌ها به نظر بیاید.

در روستاهای همدان این جشن با آداب و رسوم ویژه‌ای همراه بوده است. در گذشته «کوزه‌شکنی» در بسیاری از مناطق رواج داشته است. کسانی که برای خنک نگه داشتن آب از کوزه استفاده می‌کردند در جشن چهارشنبه آخر سال کوزه‌های کهنه را می‌شکستند و کوزه نو را جایگزین آن می‌کردند.

سوزاندن جاروهای کهنه‌ از دیگر کارهایی بود که در این شب انجام می‌شد. کودکان جارویی را که در طول سال کوتاه و در اصطلاح «کوله» شده بود آتش می‌زدند. با چرخاندن دور سرشان و خواندن اشعاری آن را با قدرت با جایی دور پرت می‌کردند و معتقدند بودند تمام بیماری‌ها و غم‌های خانواده با آن آتش از آنان دور خواهد شد. کودکانی که جاروی کهنه نداشتند سنگی را با همین نیت به دور دست پرتاب می‌کردند.

از دیگر آئین‌های مربوط به این شب این بود که خانواده‌هایی که به تازگی عزیزی را از دست داده بودند و عزادار بودند، منتظر می‌ماندند تا اقوام و همسایه‌ها برای آنان آتش روشن کنند. همسایه‌ها نیز به این منظور هر یک مقداری هیزم آورده و در حیاط یا پشت بام این خانواده جمع می‌کردند و همه دور هم آتش روشن می‌کردند تا غم و اندوه این خانواده را کم کنند. در برخی از روستاها اقوام نزدیک برای این خانواده شامی تهیه می‌کردند تا آن‌ها را در شادی خود شریک کنند و خود را در غم آنان شریک نشان دهند. این شام معمولا رشته پلو یا آش بود.

در روستاهای ترک زبان پیرزنان گندم بوداده را روی سقف خانه و گرداگرد روزن بام می‌ریختند تا وقتی «چهارشنبه خاتون» برای سرکشی به خانه آن‌ها می‌آید از آن بخورد. آنان بر این باور بودند که چهارشنبه خاتون در آستانه سال نو قبل از روشن کردن آتش چهارشنبه‌سوری به خانه‌ها سر می‌زند تا از تمیزی خانه اطمینان حاصل کند. در باور آنان او پیرزن پاکیزه‌ای بود و اگر کسی خانه تکانی و دوده‌گیری نوروز را پیش از چهارشنبه‌سوری تمام نمی‌کرد روح چهارشنبه‌خاتون را می‌رنجاند و باعث می‌شد برکت و شادی از آن خانه دور شود.

یاد درگذشتگان:

در گذشته‌های نه چندان دور رفتن به آرامستان‌ها در آستانه سال نو آداب و رسوم خاصی داشت. از روز قبل برای خیرات نان «اگردک» و «فطیر» می‌پختند و هر خانواده‌ای به فراخور اوضاع و احوال مالی برای خیرات و آرامش درگذشتگانش حلوا می‌پخت و به مشام رسیدن بوی حلوا از خانه‌ها گریزناپذیر بود. بازماندگان با آب و گلاب به غبارروبی قبور می‌پرداختند و معمولا چراغ یا شمعی بر سر مزار روشن می‌کردند، در روزگار قدیم مردم بر این باور بودند که یکی از روزهای پنجه‌ دزدیده به اموات اختصاص دارد و در این روز روان درگذشته‌ها برای سرزدن به بازمانده‌ها به زمین بازمی‌گردند. برای همین آتش، شمع یا چراغی برای روشن شدن راه آنان روشن می‌گذاشتند تا راه خود را بیابند. همدانی‌ها معمولا علاوه بر سبزه هفت‌سین یک سبزه هم برای درگذشتگان خود سبز می‌کردند که البته کم کم جای خود را به گل و درخت داده‌است.

سمنوپزان:

درگذشته زنان هر روستا یا محله پیش از نوروز در خانه‌ای جمع می‌شدند و بساط سمنوپزی راه می‌انداختند. در میان همسایگان شرقی ایران نیز هنوز این رسم وجود دارد، افغان‌ها و تاجیک‌ها هنوز برای سفره نوروزشان «سمنی» می‌پزند. در همدان زنان مقداری گندم بهاره را در آب خیس می‌کردند تا جوانه بزند. سپس روی آن را با پارچه خیسی می‌پوشاندند تا گندم‌ها حسابی سبز شوند. بعد در روزی معین دور هم جمع می‌شدند و جوانه‌ها را در هاون‌های بزرگ سنگی یا روی تخته کاملا کوبیده، در آب می‌ریختند و آب آن را می‌گرفتند. آب گندم را می‌جوشاندند و آرام آرام مقداری آرد به آن می‌افزودند. مقدار این آرد متفاوت بود، ولی معمولا به ازای هر نیم کیلو گندمی که سبز کرده‌اند، هشت کیلو آرد به آن اضافه می‌کردند.

سمنوپزان با آیین‌های شادی و سرور همراه بود، خواندن ترانه‌های محلی و رقص و آوازی که گاه تا صبح ادامه می‌یافت، باعث سرگرمی زنان و دختران می‌شد. زنان به نوبت دیگ سمنو را به هم می‌زدند، دختران جوان و دم‌ بخت پای دیگ آرزو می‌کردند و به نیت برآورده شدن آرزوهایشان تا قبل از مراسم سمنوپزان سال بعد، سمنو را به هم می‌زدند.

هنگامی که محتویات دیگ کمی سفت شد در دیگ را با خمیر محکم می‌بستند و شعله اجاق را کم می‌کردند تا سمنو خوب بپزد و رنگ قهوه به خود بگیرد. وقتی در دیگ را باز می‌کردند و سهم هر خانواده را می‌دادند مقداری از آن را نیز برای سفره هفت‌سین همسایگان و آشنایان به در خانه آن‌ها می‌فرستادند. کاسه سمنویی که برای دیگران فرستاده می‌شد معمولا خالی برنمی‌گشت، شاخه نبات یا کمی مویز برای شیرین کردن کام صاحب‌خانه در ظرفش می‌ریختند.

فال نوروزی:

در برخی روستاها شب پیش از نوروز جوان‌ها به پشت بام خانه اقوام و آشنایان می‌رفتند و از روزنه سقف شالی را به داخل خانه آویزان می‌کردند. صاحبخانه به فراخور حال خود چند گردو، تخم مرغ رنگی و یا دستکش و جوراب دستبافی را به گوشه شال می‌بست. این کار نوعی فال زدن برای روزیِ سال آینده بود. اگر گوشه شال پر بازمی‌گشت سالی پر روزی در پیش بود و نیت آن جوان برآورده می‌شد. اما اگر به هر دلیل صاحبخانه چیزی به گوشه شال نمی‌بست برای صاحب شال سالی سخت در پیش بود.

پسران جوانی که نامزد داشتند هم از روزنه بام پدر زن آینده شال آویز می‌کردند و نو عروس یا مادرش دستکش، جوراب یا کلاه دستبافی را به شال می‌بست. در برخی از روستاها جوانان فالگوش می‌ایستادند و اگر از خانه‌‌ای که برای شال‌اندازی رفته‌بودند صدای شادی و خنده می‌آمد، همین را به فال نیک می‌گرفتند و سال آینده را سالی سرشار از شادی و سرور تعبیر می‌کردند و اگر صدای شادمانگی صاحب‌خانه شنیده نمی‌شد تعبیر خوشی برای سال آتی نمی‌دیدند.

عیدانه:

آیین عیدی بردن به خانه نوعروس‌ها، در عید نوروز بسیار باشکوه‌تر از دیگر اعیاد برپا می‌شد. کسانی که دختری را برای پسرشان نامزد کرده بودند به خانه دختر عیدانه می‌فرستادند. عیدی او یک مجمعه شامل چند بشقاب تزئین شده پر از مویز، شاهدانه، کنجد، گردو، بادام و یک بشقاب پلو که مخلوط برنج و رشته بود و نیز تخم مرغ‌های رنگی و «اِردگ»یا «اَگردگ» (نوعی نان روغنی) که معمولاً پای ثابت این هدایا بود و تخم‌مرغ‌های رنگی که زیبایی مجمعه را دو چندان می‌کرد، یک تکه پارچه یا لباس یا حتی یک قطعه طلا هم برای نوعروس می‌بردند. خانواده‌هایی هم که تازه دختر به خانه بخت فرستاده‌بودند معمولاً چنین هدایایی را به خانه دخترشان می‌فرستادند. البته این عیدی ادامه‌دار بود و تا زمانی که پدر زنده بود دخترش را چشم به‎‌راه عیدی نمی‌گذاشت و پیش از تحویل سال حتما چیزی به خانه دخترش می‌فرستاد. پس از پدر هم برادرها و معمولاً برادر بزرگتر این کار را ادامه می‌داد. گاه همه برادرها برای خواهر خود عیدی می‌بردند. گاهی این آیین حتی پس از مرگ خواهر هم ادامه می‌یافت و برادرها عیدی خواهر را برای خواهرزادۀ بزرگ می‌بردند. اما این رسم فقط میان خواهر و برادرهای تنی رواج نداشت، خواهرخواندگی نیز سبب می‌شد که به کسی عیدی بدهند.

عیدی دادن در دید و بازدیدهای نوروزی هم ادامه داشت و بزرگترها به کوچکترها هدیه می‌دادند. در گذشته در برخی از روستاها پس از تحویل سال مردان روستا به خانه کدخدا می‌رفتند. آنها که هر یک چنته‌ای برگردن آویخته بودند، در حیاط خانه می‌ایستادند و پس از سلام نوروزی کدخدا نوعی خوراکی مانند کشمش یا مویز در چنته آنان می‌ریخت و مردان این خوراکی را به خانه برده و با خانواده می‌خوردند.

یکی از آیین‌هایی که تا سی چهل سال پیش هنوز اجرا می‌شد، تخم‌مرغ بازی بود، کودکانی که تخم‌مرغ رنگی هدیه عیدی گرفته بودند، با هم مسابقه می‌دادند و تخم‌مرغ‌ها را به هم می‌زدند تا یکی از آن‌ها بشکند، تخم‌مرغ هر کس تا پایان بازی سالم می‌ماند برنده می‌شد و معمولا جایزه او یک تخم‌مرغ رنگی سالم بود.

از عزا درآوردن خانواده‌های عزادار:

پیش از نو شدن سال مردم به خانه کسی که تازه عزیزی را از دست داده بود، می‌رفتند و با هدیه‌ای مانند پیراهن یا روسری او را از عزا درمی‌آوردند تا خانواده او را نیز در شادی نوروز شریک کنند. آن‌ها گاهی مقداری حنا خیس کرده و به خانه خانواده عزادار می‌بردند و معتقد بودند این حنا شگون دارد و باعث شادی آن خانواده خواهد شد. درگذشته مردم بیش از امروز عزا نگه می‌داشتند، گاهی تا سالگرد درگذشت عزیزشان، صورت خود را اصلاح نمی‌کردند. در این موارد نیز همسایه‌ها و اقوام گرد آمده و مردها، مرد خانواده را به حمام برده و صورتش را اصلاح می‌کردند. زن‌ها نیز یا مشاطه‌گری را با خود به خانه خانواده عزادار می‌بردند یا از زن‎های خانواده می‌خواستند که همراه آن‌ها به نزد آرایشگر بروند. هزینه اصلاح و لباس نویی که برای این خانواده خریداری می‌شد را یا اقوام نزدیک پرداخت می‌کردند و یا چند تن از آشنایان هر یک سهمی از این هزینه را برعهده می‌گرفتند.

معمولا اگر خانواده‌ای به تازگی عزیزی را از دست داده بودند، اقوام و همسایه‌ها پیش از آغاز دید و بازدید نوروزی در نخستین روز عید به خانه آن‌ها می‌رفتند و در اصطلاح «نوعید» برای درگذشته برگزار می‌کردند.

کوسه‌گردانی:

در برخی روستاها آئین کوسه گردانی نیز چند روز مانده به نوروز انجام می‌شد. این آیین مربوط به چوپانان بود و در برخی مناطق در زمستان برگزار می‌شد. در روستاهای ترک‌نشین شمال و شمال غرب همدان چند روز مانده به نوروز چوپان لباس‌های مضحکی به تن می‌کرد و با شاگردش به در خانه‌هایی که صاحب گوسفند بودند، می‌رفتند و با اجازه صاحبخانه به در طویله رفته و به گوسفندان نوید آمدن بهار را می‌دادند. صاحبخانه هم مقداری از لبنیاتی که در زمستان جمع کرده بود به کوسه و همراهش می‌داد که نقش گلین (عروس) را بازی می‌کرد، این هدیه معمولاً روغن یا پنیر بود. کوسه و گلین شعرهایی می‌خواندند که یکی از این شعرها را زنده‌یاد «ابوالقاسم انجوی شیرازی» در کتاب «جشن‌ها و آداب و معتقدات زمستان » آورده است:

کوسه ز الوند آمده خوش قدم و خوب آمده

نوروز نو بازآمده قمری به پرواز آمده

بلبل به آواز آمده

عمه بمانی سال‌ها با گاوها، گوساله‌ها

پشگل کنی انبارها تپه زنی دیوارها

ای عمه گل غنچه دستی بکن صندوقچه

چیزی بده به کوسه کوسه ز تو نرنجه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *