نگاشتن در زمانهایی که کسی کسی را نشناسد
محمد بقایی ماکان اقبالشناس
از هگل فیلسوف معروف آلمانی نقل کردهاند که هر بامداد پیش از صرف صبحانه ابتدا روزنامه مورد علاقهاش را مطالعه میکرد و آن را در حکم دعای صبحگاهی میدانست. طبیعی است که چنین تعریفی را نمی توان شامل هر روزنامهای دانست. زیرا مسیر همه مطبوعات در جهان یکسان نیست، بهواقع بولتنهای دولتی هستند و قلم بهمزد میزنند و حیاتشان در ایجاد تفرقه و آشوب میگذرد و برخی نیز آینه تمام نمای احوال جامعه خویشاند. از این روست که جامعه به هر یک از آنها نگاهی متفاوت دارد.
روزنامهنگاری یا بهطور کلی فعالیت در حوزه نشر زمانی معنای واقعی مییابد که ارزش چنین تلاشی از سوی مدیریت کلان فرهنگی و از جانب جامعه به درستی شناخته شود. از چنین شناختی است که این حرفه در جوامع پیشرفته از حرمت و اعتبار خاصی برخوردار است و آینهای شده که نقوش گونهگون جامعه و سررشته داری آن را به منظور رفع معایب و نقایص به درستی مینماید.
ژورنالیسم در جوامع متمدن، معیاری است برای تشخیص سره از ناسره نه آنکه فقط به زبان رکن چهارم دموکراسی باشد. پیدا است که در جوامع به اصطلاح در حال پیشرفت که نام محترمانه کشورهای عقب مانده است که هنوز تا پیشرفت فاصلهای بعید دارند، نشانی از چنان تاثیر و تاثری نیست و آینه مطبوعات بنا بر دلایلی که بر کسی پوشیده نیست، اگر نگویم کاملا زنگار گرفته، باید پذیرفت که مکدر است. بنابراین معایب و نقایص جامعه پیوسته مکتوم میماند و هر چه میگذرد بر میزانشان افزوده میشود. با این همه روزنامهها و نشریاتی یافت میشوند که ضمن حفظ ضوابط و قواعد موجود، نگاهی مردمی، سازنده و دلسوزانه به ملک و ملت دارند. بهنظر میرسد چنین رویکردی در روزنامههایی که در شهرستانها منتشر میشوند بیش از مطبوعات تهران است. چنین بینشی بیسبب نیست، زیرا کمبودها، مشکلات و مصائب شهرستانها که ناشی از تمرکز گرایی است به مراتب بیش از پایتخت است و از همین رو نمیشود از چشم روزنامهنگار شهرستانی برکنار بماند. برای مثال نگاهی به هفت سال فعالیت همداننامه بیانگر این حقیقت است که توجه دلسوزانه به مسائل فرهنگی، اجتماعی، تاریخی اقتصادی و هنری استان داشته است، آن هم در روزگاری که در چراغ صنعت نشر روغن چندانی نمانده، اما از آن جا که عاشق و دلباخته مردم خویش است، هفت سال پیدرپی بی آن که قلم خود را با جوهر دولتی روان سازد با خون جگر مینویسد که معنای درست عاشق بودن است آن هم در زمانهای که کسی کس را نشناسد. از اینجاست که باید هفت سال تلاش عاشقانه گردانندگانش را صمیمانه شاد باش و دست مریزاد گفت.