همدان‌نامه پژواک امید برای مردم

همدان‌نامه پژواک امید برای مردم

صادق چراغی

به نام خداوند جان و خرد

جای خرسندی است که در میانۀ جنجال، پریشانی و رنج‌های مدام در خاورمیانه بخواهم از هفت‌ساله شدن یک هفته‌نامه بنویسم، به‌راستی جای شادی دارد، آن‌هم درست در سرزمینی که در آن، به گفتۀ بزرگی: «طفلی به نام شادی، دیری است گم‌شده است».

از هنگام کوچم از شهر و سامان خود، هیچ یادمان خوشی ندارم. با آن توان جوانی و نوجوانی هر چه می‌خواستیم و هر چه می‌کردیم نمی‌شد که نمی‌شد و کاری از پیش نمی‌رفت. مدیران، آن اندازه ناشایست بودند که همۀ آرزوهای مردم را یک‌جا به باد بدهند و کوچ، چاره‌ای از روی ناچاری بود. هرچند بسیار زود دریافتم که در شهر بزرگ‌تر، دشواری‌ها هم بزرگ‌تر است و از سایۀ فراگیر کارگزاران نادان هیچ گریزی نبود. شهر بزرگ و پریشان تهران، تنها یک ویژگی خوب داشت که می‌شد در گوشه‌ای خزید و گم شد و خودت را با کار سرگرم کرد. در شهرهای کوچک حتی این گزینش را هم نداشتی. با این‌همه پس از چندی دانستم یک شهر و یک کشور را آدم‌هایش می‌سازند. همواره نیروهای اهریمنی در کار هستند که با ناکارایی و نادانی خود عمر و مجال زندگی یک مردم را به تباهی بکشانند. این روزها شکوه‌ام کمتر شده و بر این باورم که فرهنگ از کردار تک‌تک ما سیراب می‌شود. پس تلاش و کوشش‌های کوچک و بزرگ و خرد و کلان هر کس را دارای ارزش می‌دانم و نیک می‌دانم کارهای بزرگ از همین گام‌های کوچک آغاز می‌شود. در روزگار ما، پایگاه خبرگزاری‌ای چون همدان‌نامه نبود تا پژواک خواست‌های مردم باشد. شاید بایستی ما و دوستان هم سن من می‌ماندیم و بنای آن را می‌گذاشتیم. از همین روی است که بایستی به همشهریان خود در همدان‌نامه شادباش بگویم که مانند نسل من، کوچ نکردند و برآنند تا شایستگی یا ناشایستی همشهریان خود را چه در قامت مدیران و چه در جایگاه مردم، به‌نقد و گفت‌وگو بکشانند. آنها ماندند چون نیک می‌دانستند که وطن هتل نیست که اگر بد بود آن را جایگزین کنی و ساختن یک شهر و بهروزی آن وابستۀ همین کنشت‌هاست. اگر نوجوانان امروز، زیر بار سخن‌های یاوه و خرافات نمی‌روند، به‌سبب فرهنگ‌‌سازی پدر و مادرها و کنشگران فرهنگی است که طی چند دهه، با همۀ بگیرو ببندها و دشواری‌های بسیار، بسترساز آگاهی و پرورش نسل تازه بوده‌اند و هستند. این نسل پرسشگر یکباره از آسمان نیامده، بلکه خود دستاورد چند دهه کوشش خستگی‌ناپذیر دیگران است. پس به همشهریان خود در همدان‌نامه بایستی دست‌مریزاد گفت و همچنین به همشهریان خود در نگارخانه‌ها و دیگر جایگاه‌های فرهنگی هنری آن شهر، که برای بهبود جایگاه شهر و میهن خود می‌کوشند. در سوی دیگر نیز بایستی به گردانندگان ناکارآمد، گوشزد کرد که ردۀ بسیار پایین همدان، در کنش‌های فرهنگی کشوری، از کم‌کاری و بیهوده‌کاری آن‌هاست. در آلبوم واپسینم به نام (نسیم نوروز) بر روی سروده‌ای از جاوید نام (ملک‌الشعرا بهار) آهنگی در سه‌گاه ساخته‌ام که یک مصرع، در آن چند بار گفته و خوانده می‌شود و به آن باور دارم:

خوش باش که بخت شد موافق / واقبال برون کشید مسند / زین بهتر نیز خواهی‌اش دید / از رحمت حق مباش نومید

بااینکه این روزها همه در تباهی و ناامیدی هستیم باورم بر این است که بایستی از امید بگوییم و به امیدواری‌ها بیش‌ازپیش دامن زنیم. ایران گران‌مایه‌مان بارها و بارها از این دالان‌های تیره‌وتار تندرست بیرون آمده. زنده‌باد امید، زنده‌باد کار و کوشش و دست مریزاد به گردانندگان همدان‌نامه و همۀ کنشگران آن شهر.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *