همدان آهِ اژدها

همدان آهِ اژدها

احسان‌فکا

قصه‌نویسِ هنوز همدانی

همدان فقط همدان نبود، فقط شهری نبود که فلان جای ایران، غرب ایران، خودش را پناه داده باشد به کوهی و موج‌خانه‌هایش به دل سنگی کوه خورده باشد و سونامی‌اش برگشته باشد و آه اژدها شده و باغ‌ها را بلعیده باشد و سیمان جایش کاشته باشد، همدان فقط شهری نبود که هیچ نشانه‌ای از موسیقی خاصِ خود، سازِ خاصِ خود، لباسِ خاص خود و زبانِ خاص خود داشته باشد چنان که شهرها و ولایت‌ها و استان‌های دور و برش داشتند، همدان شهر شیرینی نبود، شهر ترشی بود، شهری که جنینِ گردو را ترشی کند شهر ترش‌مزه‌هاست، مگر نه این است که هر شهر، هر جایِ جهان صدای خودش را دارد، عطر خودش را دارد و خوراکِ خودش را و مزه‌ی خودش را، صدای همدان صدای بادِ وحشی الوند است و عطرش عطر اطلسی، نه، همدان همه‌‌ این‌ها هست و هیج‌کدام نیست، برای من دست‌کم، همدان تمام آن تابلوهایی هم هست که وقتی از چهارسویش، چهارجاده‌اش به سمتش می‌آیی، کنار جاده با دو ستون گالوانیزه به زمین بتون شده است، سبز چرک و سیر است رنگش و رویش با دست‌خطِ ترافیک نوشته‌اند، همدان فلان کیلومتر، فلان کیلومتر، فلان کیلومتر و این کیلومترها هی کمتر و کمتر می‌شود، همدان یعنی هر جایی که در مسیرش باشی، همدان از اولین نقطه‌ای در تهران که با کیلومتر معرفی می‌شود شروع می‌شود و هر شهری که راه مستقیم دارد به پای‌تخت غرب، همدان هر چیز و هر کس که نداشته باشد هفت سال است همدان‌نامه دارد، هفت عدد مقدسی است و به گمانم همدان‌نامه ورای رسالت هنری و هدف فرهنگی‌اش برای یک چیز است، نگذارد که آهِ اژدها خوبی‌های شهر را سیاه کند، تا هر وقت کنار هر جاده‌ای تابلوی همدان فلان کیلومتر را دیدی، پایت را با عشق به دیدن تمام خوبی‌هایش روی پدال گاز فشار دهی، این خوبی، دیدن بچه‌ی خواهر است گاهی و گاهی عطر اطلسی و گاهی خریدن همدان‌نامه که فقط دکه‌های همدان می‌فروشند.

این هفت سالگی بر ما همدانی‌های مقیم همدان یا هرجایِ جهان فرخنده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *