فرزاد سپهر- خبرنگار و معمار
حوالی نیمه شب بود که روشنایی چراغهایی در دست، یکی یکی کنار هم آمدند تا کاغذها یکی کنند از جمع مکتوب شبانه و درخشش خورشید برآورند به روز و به بامدادی دوباره. برای یکیشدن نامها یک سربرگ نیاز بود تا این جمع مکتوب خود برای همگان بنویسند و بخوانند و بفرستند و آن سربرگ، کار ثبت جهانی بود و درخشش دوباره بر نام شهر هگمتانه؛ کهنشهری که با پسوند، پایتخت تاریخ و تمدن ایران خوانده میشود و این پیشنهاد به تاکید استاد تاریخ و فلسفه، زندهیاد استاد پرویز اذکایی (سپیتمان) بود. کاشکی استاد بود که هست که معلم تاریخ و استاد فلسفه تا نوشتهها و کتابهایش خوانده میشوند، همچنان زنده است.
پیک نخست
نخستین همراه گفت باید به تمامی جهان نامه بنویسیم برای شناختنامهای افزون از آن چه بود و بیشتر از آن چه هست بر شناسایی نام هگمتانه؛ کهنشهری برآمده همچنان به هزاران سال زنده و بر آواز ساکنانش خوانده و مقرر کنیم بر همآوازی مردمان جهان به خوانش نام هگمتانه آن گونه که باید و نه آن گونه که بود و نه آن گونه که هست. او افزون بر مکتوب خود آواز داد تا چاپار به رنگی که میگوید لباس خود بپوشد. پیک نخست، مکتوب همراه داشت از نگارش تاریخ و تمدن هگمتانه.
پیک دویّم
دوم همراه از جمع شبانه، نشسته کنار دیوارههای مانده از نام هگمتانه، گفت بگذارید تا دوم نامه را سرودی ساز کنم و مردمان جهان را به شنیدن و به خاطر سپردنش فراخوانم. هگمتانه را ساز و آوازی باید تا به روزگار نو بر همنشینی سازها و دستان خنیاگران، سرودی به آواز خوانندهای توانا بر رساند و جمع ارکستر سازها و نوازندهها به همنوایی شبانه کوک شوند تا صبح دولت از طلوع فردا بدمد و بماند. پیک دویم نتهایی آهنگین همراه داشت از ارکستر شبانه هگمتانه.
پیک سیّم
سوم نفر از میان جمع، معمار بود و بر مدار معماران و مهرازان مکتوب خود به نقشه ترسیم کرد تا بر بنایی سترگ بکارد نهال آرزوی خود را بر باروی سوم تا به باروی هفتم برساند سوی نگاه را و ارگ شاهی برپا کند چنان که باید. معمار، مکتوب خود به نقشهای همراه کرد و به پیک سپرد تا از چاپارخانه به رنگی دیگرگون رهسپار دیار دگر شود. پیک سیّم نقشه و طرح داشت از برپایی معماران برای ارکستر شبانه هگمتانه.
پیک چهارم و پنجم
از هنرهای دستی و هنرهای ترسیمی دو همراه هنرمند دوشادوش همدیگر برخاستند تا سرودی به نقاشی و خطاطی و مجسمهای شایسته بسازند. پیک چهارم و پنجم هر کدام بر دو نقاشی و مجسمهای جداگانه بر پیشانینوشت مزین به خطاطی به خط نستعلیق نگارههای خود فرستادند به جهان برای ارکستر شبانه هگمتانه.
پیک ششم و هفتم
هنر نمایش و هنر امروزی یعنی سینما مزین به مکتوب جدا یکی برای اجرای صحنه و یکی برای اجرای به قالب تصویر به دستان دو هنرمند یکتا و یگانه به قاب ماندگار بدل شده و به چاپار سپرده شده تا بر رنگهایی مجزا به سوی دنیا فرستاده شود. پیک ششم یکی به خاک صحنه چهره مزین کرد و نمایش خود برپا. پیک هفتم که باروی هفتم را مقام بود و بر مدار سینما و زندگی بنشسته، موی سپیدکرده خود به سودای دیار و مملکت و وطن خود، کهندیار هگمتانه، به آسمان سپرد. سپس هریک هنر خود را به جهان رهسپار کردند برای ارکستر شبانه هگمتانه.
هفت باروی هگمتانه
پرویز سپیتمان در کتاب سترگ «همداننامه» به ساخته شدن هگمتانه، کهنشهر باستانی، با هفت بارو اشاره میکند و مینویسد: «مادی» شهر همدان یا شهر «اکباتان» طرحی دایرهسان با هفت باروی هممرکز داشته که ارک شاهی در میانگاه آن افراشته بوده است. استاد تقی حجاریان، استاد نقاشی، نیز نگارهای با مکتوب استاد در صفحه ۵۰۱ کتاب درباره دروازه کاسیان ترسیم کرده است.
جناب استاد امیرهوشنگ مهراردلان، استاد هنر و معماری، همراهان خود به نام کوچک میخواند و بخشی از سروده شاعر معاصر، عِمران صلاحی را یادآور است برایمان که میگوید «مرا به نام کوچکم صدا بزن» پس بر سنت استاد به خواندن همراهان و بر آیین مانا، نخست نام بانو باید، جمع همراهان ارکستر هگمتانه به امید دمیدن بامداد امروز چنین نام دارند: فاطمه و آزاده، صاحب، حسین، سعید، حجت، بهنام و این بنده تا به خدمت آیم هر بار به شهرم، هگمتانه.
و این گونه پیام کهن شهر هگمتانه، پایتخت تاریخ و تمدن ایران زمین، به جهانی نگاشته و منتشر شد.
*: عنوان یادداشت برگرفته از عنوان رمان «همنوایی شبانه ارکستر چوبها» نوشته نویسنده و هنرمند معاصر «رضا قاسمی»