*سمانه اسکندری
*روزنامهنگار
چند شمارهای است از رنجی مینویسیم که کلمه در بیان اصل و عمق آن عاجز شده و از این ناتوانی عرق شرم بر جبین دارد! از مصرف مواد مخدر؛ این معضل آشیانسوز که دست از گریبان ما بر نمیدارد. هر کدام از ما چقدر تجربه مواجه شدن با مسئله اعتیاد را داشتهایم؟ چه به عنوان مصرفکننده و چه در قالب خانواده و دوست فرد مصرف کننده، تا چه اندازه با این درد آشنایی داریم؟ یا حتی اگر جزو این موارد نیستیم آیا میتوانیم با اطمینان اذعان بداریم که هرگز در این دسته قرار نخواهیم گرفت؟ البته که پاسخ این پرسش منفی است، پس این رنجِ سیاه، رنج مشترک همه ماست و رنج را باید دید و برای حل یا دستکم تخفیف آن قدم برداشت. سهم ما در قالب رسانه، شاید همین قلم زدنها باشد و صد البته پرداختن به امر مقدسی به نام مطالبهگری از اشخاص حقیقی و حقوقی که در حوزه این بلای بزرگ نقشهای خرد و کلان دارند. در این راستا از کمپها و نقاط تاریک و مبهم آنها نوشتیم. در این شماره نیز با کسی گفتگو کردهایم که هم سابقه مصرف و ترک مواد مخدر را دارد و هم یکی از موسسان اولین کمپ دایر شده در همدان است. او بر این باور است که کمپها مانند تیری در تاریکی هستند که یا به هدف میخورند و در مسیر بهبود شخص مصرفکننده، مؤثر واقع میشوند یا خیر. ما اما بر این باوریم که نظارت و دانش و دقت اداره بهزیستی استان که صادرکننده مجوز تأسیس این کمپهاست باید آنقدر افزایش بیابد که امکان به خطا رفتن این تیر به حداقلِ ممکن برسد. این، مطالبه ما است و امیدواریم به مطالبهای عمومی تبدیل شود.
از تماشا تا تمایل به مصرف
آقای الف با اشاره به داستان خود در شروع مصرف مواد مخدر میگوید: پدرم بازرگان غلات بود و به واسطه شغلش با خوانین حشر و نشر داشت. آن زمان مصرف تریاک در بین خوانین امری مرسوم بود و ضد ارزش تلقی نمیشد، پدرم نیز گهگاهی با آنها مصرف میکرد. من اما اولین بار در ۱۴ سالگی شخصی را در حال مصرف حشیش دیدم و حالتی که به او پس از مصرف دست داده بود، در ذهن من ماندگار شد تا اینکه در ۱۷ سالگی، زمانی که دوستانم در جمعی به من حشیش تعارف کردند چون دلم میخواست آنچه دیده بودم را تجربه کنم، به این دام افتادم. آقای الف با بیان توضیح درباره حشیش ادامه میدهد: حشیش مادهای محرک است نه مخدر؛ به این معنا که به دلیل ایجاد تحریکات مغزی، فعالیتهای مغز را به شدت افزایش داده و در نتیجه در اثر ادامه مصرف، مغز فرد را خسته کرده و فرد مصرفکننده با استفاده موادی مانند تریاک که اثر محرک حشیش را خنثی میکند، تسکین و آرامش یافته و به مغز خود استراحت میدهد اما به بهانه اینکه با مصرف حشیش کارهای خود را بهتر انجام میداده، دوباره به مصرف آن برمیگردد.
تولد دوباره
به نظر آقای الف آنچه در حال حاضر تحت عنوان کمپ داریم در واقع خانه بهبودی است. کمپها متعلق به انجمن خیریه «تولد دوباره» بودند که بنیانگذار آن «فروهر تشویقی» بود که در ۳۱ خرداد ۱۳۸۱ تأسیس شد. اولین کمپ در استان همدان در سال ۸۲ توسط من و دو تن از دوستانم در مسجدی مخروبه در گردنه اسدآباد تأسیس شد. مسجدی که محل خلاف افراد شده بود را با هزینه شخصی و هماهنگی با بخشداری تعمیر کرده و تبدیل به کمپ کردیم. سپس شورایی متشکل از ما سه نفر که معتاد بهبودیافته بودیم و با دو نفر از معتمدین اسدآباد در آن کمپ تشکیل دادیم و شیوه پذیرش آنجا هم به این شکل بود که اولا اجباری نبود یعنی کسی را به زور برای ترک نمیآوردند و خود شخص با تمایل شخصی به ما مراجعه میکرد سپس همه اعضای این شورا از شخص مصرفکننده سوالاتی میپرسیدند و شخص در صورت قبولی، پذیرش میشد. آقای الف با اشاره به اینکه کمپ کاملا غیرانتفاعی بود، میگوید: مبلغ ۳۵ هزار تومان از فرد دریافت میکردیم و از آنجا که کمپ، زیر پوشش انجمن تولد دوباره بود، بعد از پرداخت هزینههای کمپ، اگر از این مبلغ، اضافه میآمد به حساب انجمن واریز میکردیم و برای ما منفعت مادی نداشت. ناگفته نماند که کمپ، آب و برق و گاز نداشت و واقعا به سختی اداره میشد، انجمن برایمان مخزن تانک آبی از قم فرستاده بود که به سختی آن را پر میکردیم تا اینکه با پیگیریهای یکی از مسئولان اسدآباد که برادر همسرش در کمپ ما بهبود پیدا کرده بود، به ما برق داده شد و شهردار منظقه نیز آتشنشانی را موظف به تأمین مخزن آب کرد. بعد از دو سال اداره کمپ، عدهای سودجو که شنیده بودند میتوانند این کمپها را از غیرانتفاعی خارج کرده و سودی عایدشان شود به طور مداوم و به شکلهای گوناگون برای ما ایجاد مزاحمت کرده و بالاخره ما را از آنجا بیرون کردند، در نهایت نیز پس از چندی دوباره آنجا را تبدیل به مسجد کردند.
تیری در تاریکی
آقای الف معتقد است کمپ تیری در تاریکی است یعنی حتی اگر شخص مصرفکننده بهبود نیز نیابد، خانواده او که بسیار تحت فشار و سختی هستند، تا مدتی میتوانند نفس راحتی کشیده و انرژی از دست رفته خود را باز بیابند. آقای الف با اشاره به اینکه پزشکان و روانشناسانی که در حال حاضر در کمپها هستند کار چندانی از دستشان برنمیآید، میگوید: روانشناسی که بتواند در این کمپها کارآمد باشد، باید بسیار باتجربه و با دانش باشد وگرنه یک کارآموز روانشناسی نمیتواند به کسانی که در حال ترک هستند کمک چندانی بکند. گویی حضور روانشناسان در کمپها برای بهزیستی جنبه اشتغالزایی دارد و تنها هزینههای جاری را افزایش میدهد. به نظر من بهبودیافتگانی که از جلساتNA بیرون میآیند، بهتر میتوانند به افراد مبتلا در کمپها کمک کنند.
پاک و آرام برای همیشه
آقای الف با بیان داستان زیبای بهبودی در انجمن، میگوید: در جلسات NA بهبودیافتگان تشویق میشوند؛ به این صورت که در این جلسات به کسی که ۷ روز از بهبودیاش گذشته باشد مدال سفیدی به نام چیپ تحت عنوان خوشآمدگویی داده میشود، کسی که ۳۰ روز پاک بماند، چیپ قرمز، بعد از شش ماه چیپ آبی، پس از ۹ ماه بهبودی چیپ زرد دریافت میکند و با گذشت یکسال از بهبودی برای بهبود یافته جشن تولدی با کیک و شمع عدد یک میگیرند و اجازه میدهند در تولد یکسالگیاش برای بقیه صحبت کرده و از تجربیات این مسیر بگوید. سپس چیپ سفیدرنگی به او میدهند که حالت شبنما دارد تا شخص آن را به دیوار اتاقش زده و هر گاه بیدار میشود با درخشش آن، احساس آرامش و انگیزه دوباره پیدا کند. آقای الف اضافه میکند: شخص بهبود یافته پس از ۱۸ ماه، چیپ طوسی و پس از دو سال چیپ مشکیای دریافت میکند که پشت آن نوشته شده: «پاک و آرام برای همیشه».
رجعت به تاریکی
آقای الف با اشاره به اینکه اشخاصی را نیز داشتهایم که پس از چند سال بهبودی دوباره به مصرف مواد برمیگردند، میگوید: دلیل این بازگشت، خروج از اصول انجمن است و اینکه شخص در شرایطی قرار میگیرد که قادر به مدیریت آن نیست و از نظر روحی بهم میریزد. به عنوان مثال وارد رابطه عاطفی نامناسب و ناسالم میشود و آرامشش بهم خورده و کنترل اوضاع از دستش خارج میشود و دوباره به مصرف برمیگردد. آقای الف در پایان با بیان اینکه خانواده فرد مصرفکننده نیز حق زندگی دارد، بیان میکند: قرار نیست به خاطر یک نفر زندگی عده زیادی تباه شود. خانواده در ابتدا باید از شخص مبتلا حمایت و محبت و دستگیری کنند اما وقتی این حمایت جوابگو نبود، باید او را رها کنند تا خودش سرش به سنگ خورده و تمایل به تغییر پیدا کند.