پیک نوروزی، رنج نوروزی
*سینا بکار
*عضو انجمن کابوس ریاضی دبیرستان خواجه نصیر (متوسطه اول)
بعد از گذشت سالها و پیشرفت در نظام آموزشی همچنان پیک نوروزی دغدغه تعطیلاتِ نوروز دانشآموزان است و گاهی این دغدغه به عذاب تبدیل میشود. چراکه مانع تفریح این روزها خواهد بود. عیدی که از هر لحظه آن میتوان لذت برد، اما همین پیکْ همچنان باعث نگرانی بچههاست. همیشه در این جور مواقع دو نوع واکنش به این دغدغه وجود دارد: برخی مثل من ترجیحشان این است که این استرس را محدود به یک روز کنند و همه تکالیف را طی همان روز انجام دهند، برخی هم ترجیح میدهند همانند یک فرد دقیقه نودی عمل کنند. دقیقه نودیهایی که معمولا انجام کارهایشان را به لحظه آخر موکول میکنند و همواره هم استرس انجام تکالیفشان سبب میشود آن طور که انتظار دارند، پیش نروند.
هفته آخر اسفند است و هنوز نمیدانیم قرار است پیک داشته باشیم یا نه! بعد از کلی پیام دادن و انتظار کشیدن متوجه شدیم خبری از پیک نوروزی نیست. پس کلی برنامه برای تعطیلات نوروزمان در نظر گرفتیم، اما درست چند ساعت پس از تحویلِ سال پیامی از مدرسه تن و بدنمان را به لرزه انداخت. در کنار پیام تبریک سال نوی مدیر مدرسه با پیام تبریک معلم ریاضی هم روبهرو شدیم و البته پس از کلی احوالپرسی و آرزوی سلامتی در سال جدید تعدادی سؤال هم طرح کرده بودند و ما موظف به حل آنها در این سیزده روز شده بودیم. چه پیام ناراحتکننده و دلهرهآوری!
دیدن این پیام با گرفتن عیدی از جانب پدرم همزمان شد. همین عیدی گرفتن آن هم از پدر باعث شد برای ساعتها عیدی معلم ریاضیمان را پاک فراموش کنم. شب که شد خواستم با عمویم تماس بگیرم و عید را تبریک بگویم، اما باز هم پیام معلم ریاضیمان خودی نشان داد و هر حس خوبی که داشتم از دست رفت. بنابراین با همکلاسیهایم شروع به صحبت کردم و با واکنشهای متفاوت و متناقضی روبهرو شدم. یکی ناراحت، یکی بیخیالْ و خوشحال و هیجانزده از عید و یکی هم مثل من در شوک کامل. اما وجه اشتراک همه ما این بود که همگی دلخوش بودیم در این سیزده روز تکلیفی نخواهیم داشت، اما ریاضی و سؤالهای ریاضی کابوس این سیزده روزمان شده بود. بعد از این بود که هر پیام تبریک دیگری از طرف مدرسه دلهرهای به جانمان میانداخت، که نکند بقیه معلمها هم تکلیف نوروزی داده باشند. اما خوشبختانه معلمهای دیگر نه تکلیفی دادند و نه پیام تبریکی!
با وجود شرایط خاصی که در تمام این یک سال تجربهاش کردیم یک ساعتی برای عید مبارکی سری به مادربزرگ زدیم. تازه آنجا بود که متوجه شدم هیچ کدام از بچههای فامیل چیزی با عنوان پیک نوروزی ندارند؛ حتی بچههای کم سن و سالتر از من هم پیک نوروزی نداشتند و همه گوشی به دست در حال بازی بودند، همان دهه نودیهایی که گوشی و تبلتهایشان بزرگتر از خودشان است. این همان لحظهای بود که اصلا نمیخواستم سراغی از گوشیام بگیرم، آن هم برای درس ریاضی! فقط ما کلاس نهمیها قرار بود این سیزده روز تعطیلیمان خراب شود، آن هم با تکالیف عجیب و غریب ریاضی! بیست و دو سؤال حوصله سربر که هر کدامشان بیاغراق صد سؤال بود. تصمیم گرفتم فردا همهشان را حل کنم تا از شر این کابوس نجات یابم. با خود گفتم اینبار به تنهایی سؤالها را حل میکنم تا ببینم چیزی برای امتحان ۱۴ام یادم مانده یا نه! وای امتحان ۱۴ام! این امتحان ۱۴ام هم برای خودش داستانی دارد. قرار بود در روزهای پایانی اسفند تست ریاضی داشته باشیم، به معلممان اصرار کردیم بماند برای سال جدید. اما تاریخ جدید غافلگیرمان کرد: ۱۴ ام فروردین! امان از سیزده بدری که بیفتد جمعه و شنبهای که با چاشنی تست ریاضی شروع شود. این دیگر از کجا به ذهنام آمد!؟ چرا الان باید یادش بیافتم؟ در همین لحظه با صدای مادربزرگم به خودم آمدم. نفس عمیقی کشیدم و گوشی را کنار گذاشتم.
فردای همان روز کار خاصی نداشتم و قرار هم نبود جایی برویم، پس شروع به حل سؤال ۱ کردم، بعد سؤال ۲، سؤال ۳ و … سؤالهای سختی نبودند، فقط زمان زیادی باید صرفشان میکردم. اصلا متوجه نشدم که چطور به سؤال ۲۲ رسیدم. هوا تقریباً تاریک شده بود و من متوجه گذر زمان نشده بودم، اما خوشحالی وصف نشدهای داشتم. حالا این سیزده روز تعطیلی به کامام تلخ نمیشد و با خیال راحت و بدون هیچ عذابِ وجدانی میتوانستم هر چقدر دوست دارم استراحت کنم، بازی کنم، فیلم ببینم و حتی در پختن کوفته سیزده بدر هم سهیم باشم؛ تعطیلات یعنی همین!
حالا برای اینکه بدانید در این سیزده روز هر کدام از ما کلاس نهمیها با چه دغدغهای مواجه بودیم بد نیست نگاهی به یکی از سؤالهای ریاضیمان داشته باشید:
معادلهی خطی بنویسید که از محل برخورد دو خط و بگذرد و شیب آن مساوی باشد.