گزارشی متفاوت از نبرد کاووس با شاه مازندران در جامعالتواریخ
*علی اصغر بشیری
*پژوهشگر
در شاهنامه گفته شده که رامشگری وصف مازندران را نزد کاووس بیان کرد و کاووس برای فتح مازندران به آنجا لشکر کشید. شاه مازندران از دیو سپید کمک خواست و کاووس را اسیر کرد و سرانجام رستم دیو سپید را کشت و کاووس چند نبرد با شاه مازندران داشت و سرانجام او را شکست داد و او را کشت و اختیار مازندران را به اولاد داد.
در کوشنامه گفته شده که کوش خود را به شکل رامشگری نزد کاووس برد و او را وسوسه کرد که به نبرد دیوان مازندران برود.
شاهنامهپژوهان معتقدند که مازندران در شاهنامه و کوشنامه، در جنوب آفریقا قرار دارد(متینی، ۱۳۶۴: ۱۲۷ و همو، ۱۳۶۳: ۶۱۱-۶۳۸ و آیدنلو، ۱۳۹۵: ۸۸). و سرزمینهای امروزی سودان و اریتره و نیجریه و چند کشور آفریقای مرکزی امروزه را باید در زمرۀ قلمرو مازندران محسوب داشت و این احتمال هست که دیوان مازندران هم همان مردم باستانی این سرزمینها باشد (بشیری، ۱۳۹۸: ۱۹۸).
در جامعالتواریخ گزارشی ویژهتر و متفاوت از شاهنامه و کوشنامه بیان شده است. هر چند این بخش از جامعالتواریخ در کتاب المعجم فی آثار ملوک العجم نیز پیشتر تکرار شده است. در گزارش جامعالتورایخ لاجرم نکاتی است که در شاهنامه و کوشنامه نیست.
در جامعالتواریخ چنین گفته شده که پس از آنکه کاووس به شاهی رسید به او گفتند که: «شاه مازندران از وظایف طاعت تقاعد کرد، چندانکه او را به امثله و مخاطبات مشحون به انواع نصایح و مقرون به اصناف مواعظ تنبیه کردند، نافع نیامد و جز اصرار بر لجاجت و استمرار بر شرارت جوابی نداد» (رشیدالدین فضل الله همدانی، ۱۳۹۲، ج۱: ۴۷۳). سپس کاووس لشکر آماده کرد و به نبرد شاه مازندران رفت. شاه مازندران پس از انکه متوجه شد توان ایستادگی در برابر لشکر کاووس را ندارد، به قلعهای پناه برد. پس از مدتی قرار بر صلح نهادند؛ و سپس کاووس عدهای را بهنام بازرگان به درون قلعه فرستاد تا آنان به حیلهای در را بگشایند. و همین اتفاق هم افتاد. گزارش جامعالتواریخ بدین قرار است: «پس اتفاق کردند که پادشاه را صلحی باید کرد و قراری نهاد و از در قلعه برخاست و چند منزل پس نشست، چندانکه ایشان از سطوت این لشکر ایمن شوند. بعد از آن به حیلت کاری که مصلحت باشد تقدیم افتد و به امضا رسانیده آید. چون این عزیمت مصمم شد و میان جانبین اصلاحی پذیرفت و صلحی کردند و قاعده عهد اِحکامی گرفت، کیکاووس از در قلعه برخاست و به موضعی دیگر معسکر ساخت؛ و معتمدانی را که به حزم و تیقظ موصوف بودند و به کیاست و کاردانی معروف، و در ابواب تجارب و کاردانی تجربتی تمام و مهارت و بصارتی کامل داشتند اختیار کرد، و از امتعه و اقمشه بضاعتهای نفیس گرانمایه بدیشان داد و فرمود که به اسم بازرگانی در حصار روند، و آن قماشات و بضاعات با غله و حبوب و کاه و علوفه ای که در حصار باشد عوض کنند، چنانکه اهل قلعه را از علوفه هیچ نماند» (رشیدالدین همدانی، ۱۳۹۲، ج۱: ۴۷۳). کسانی که به عنوان بازرگان وارد قلعه شده بودند، سرانجام کار خود را انجام دادند و کاووس و یارانش به قلعه رفتند و پس از نبردی شاه مازندران را شکست دادند و ملک مازندران را مستخلص کردند. کاووس پس از این موضوع از آنجا بازگشت و به یمن لشکر کشید که به گفته فردوسی همان هاماوران است.
این گزارش با چنین توصیفی نه در شاهنامه و نه در کوشنامه، نیامده است. مشخص نیست منابع جامعالتواریخ و به تبع آن المعجم قزوینی چه بوده است؛ اما همین گزارش چند نکته را در بر دارد. ۱- رستم در این داستان به هیچ وجه نقشی ندارد. ۲- نحوۀ ورود بازرگانان به قلعه شاه مازندران مانند ورود اسفندیار به روییندژ و داستانهایی شبیه به آن است که نمونههای فراوانی در متون حماسی دارد. ۳- از دیو سپید و سنجه و اولاد و دیوان دیگر در این داستان خبری نیست؛ اصلاً سخنی از دیو در این بین در میان نیست.
با توجه به همین موارد، گزارش جامعالتواریخ در این زمینه بسیار ویژه و شایستۀ بررسی خاص است که باید مورد توجه پژوهشگران شاهنامه نیز قرار گیرد.
منابع:
- ایرانشان، ابن ابالخیر ( ۱۳۷۷). کوشنامه. به کوشش جلال متینی. تهران: علمی.
- آیدنلو، سجاد (۱۳۹۵). شاهنامه (۱): نامورنامۀ شهریار. تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت): مرکز تحقیق و توسعۀ علوم انسانی. چاپ سوم.
- بشیری، علیاصغر (۱۳۹۸). «ارتباط منظومۀ کوشنامه با پادشاهان کوش در هزارۀ قبل از میلاد در آفریقا»، آینۀ میراث، شماره ۶۵، صص: ۱۸۱-۲۰۲.
- رشیدالدین فضلالله همدانی: ۱۳۹۲، جامعالتواریخ (تاریخ ایران و اسلام-ج۱)، تصحیح و تحشیه: محمد روشن، تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب، چاپ اول.
- فردوسی، ابوالقاسم: ۱۳۸۶، شاهنامه (ج۱)، تصحیح: دکتر جلال خالقی مطلق، تهران: بنیاد دایرهالمعارف بزرگ اسلامی (مرکز پژوهشهای ایرانی و اسلامی)، چاپ اول.
- متینی، جلال (۱۳۶۳). «مازندران در جنگهای کیکاووس و رستم با دیوان». ایراننامه. سال دوم. ش: ۴. صص: ۶۱۱-۶۳۸.
- متینی، جلال (۱۳۶۴). «روایتی دیگر از دیوان مازندران». ایراننامه. سال سوم. صص: ۱۱۹-۱۳۴.