آن منِ دیگر
*مریم رازانی
*نویسنده
«در زندگی دورانی است که در آن باید جرأت بی انصاف بودن داشت. جرأت آن داشت که همه تحسین و احترامی را که به شخص تلقین کرده و آموختهاند، به دور انداخت و همه چیز را، از دروغ و حقیقت انکار کرد. مگر آنچه را که شخص خود به حقیقت آن پی برده باشد. کودک در سراسر تربیت خویش و براثر همه آن چیزها که در پیرامون خود میبیند و میشنود، چنان توده انبوهی از دروغ و حماقت را همراه با حقایق اساسی زندگی فرو میدهد که نخستین وظیفه ی هر نوجوان که میخواهد مرد سالمی باشد آن است که همه را بالا بیاورد». (رومن رولان)
مخربترین شیوه حکومت، شیوه تکگویی (مونولوگ ) است. کمترین آسیبی که تکگویی بر پیکر جامعه و در ابعاد بزرگتر بر کشور و جهان وارد میکند، تولید عوام، نه به معنی مطلق بیسواد بلکه به معنی نادان است که بسیار خطرناکتر از بیسوادی است. طبق آماری که کارشناسان به دست دادهاند، در ده سال اخیر بیشتر از چند صد سال عوامِ باسواد در جهان تولید شده که به طور عمده محصول جوامع استبداد زدهاند. نقل است روزی که از قذافی خواستند استعفا دهد، خندید و گفت: « استعفا از چه؟ من که مقامی ندارم» ! به راستی چه نیرویی جز کسانی که او را بر سر دست به قدرت نشاندند و بعدها برای لگد زدن به جنازهاش سرو دست میشکستند، وی را در اوج نشاند، سپس تا حضیض پایین کشید؟ هزاران، یا شاید میلیونها دیکتاتور کوچک که قدرت تخریبشان از قوه به فعل درآمده بود، دست به انتقام زدند. و این در جوامع تحت سیطره استبداد اصلا چیز تازهای نیست.
در یک جامعه سالم کودک در همان اوائل رشد، عضو خانواده تلقی شده و مورد مشورت قرار میگیرد. خانوادههایی که با کودکان خود گفتگو (دیالوگ) دارند و برای آنها شخصیت قائل میشوند، در حقیقت سلامت جامعه را تضمین میکنند. کودکی که فقط محکوم به شنیدن و فرمان بردن است، کودکی که بازی نمیکند، که با کودکان دیگر و حتی با اسباب بازیهایش دیالوگ ندارد، خواه ناخواه به بیماری (کودک ترسو) و نهایتا (پدر یا مادرِ دیکتاتور) دچار میشود. اگر در محیط آموزشی اسیر مربیان تکگو بشود، یا کتابهای درسیاش حاوی آموزشهای یک بُعدی باشند، اسباب نابودی شخصیت او فراهم میشود. به گفته روانشناسان، کودکانی که با این روش تربیت شدهاند یا عاشق دیکتاتورها میشوند و یا از آنها نفرت پیدا میکنند. هیچیک از این دوحالت در آینده به ارتباط (بالغ / بالغ) منجر نمیشود. فرهنگ کار جمعی در این گونه جوامع ضعیف است. دیکتاتورهای کوچک خودشیفته میشوند و قدرت تحملشان پایین میآید. اگر در مقام مسئول – حتی در سطوح پایین – قرار بگیرند، تخصص را بهانه میکنند و به شیوه تکگویی رو می آورند. چون دچار ترس درونیای که از کودکی با خودآوردهاند، هستند، هرگونه نقد و ایرادی را اعتراض به شخص خودشان تلقی میکنند و اگر شده با زور و با تحقیر، منتقد را از حوزه خود دور میسازند. امروزه بر همگان آشکار شده مطالعه و تحصیلات توأم با شعور است، اما دلیل بر شعور نیست. اگر مدرک واقعی بوده و شخص تحصیلکرده برای کسب آن به اصطلاح دود چراغ خورده و زحمت کشیده باشد، چنین شخص هرگز از گفتگو، تبادل نظر و نقد نمیهراسد. به عکس، طالب آن میشود. علم اصیل جاذب است. در بطن خود دیالوگ دارد. اگر جز این بود دانش بشر یک گام از قرون وسطی پیشتر نمیآمد. عامه مردم در همه زمینهها تخصص ندارند اما میلیونها تحقیق و پژوهش و کتاب در خصوص علائقشان وجود دارد که میتوانند به کمک آن مهارتهای علمی، فرهنگی، ادبی و سیاسیشان را تقویت کنند و حق اظهار نظر در مسائل گوناگون و ارائه طریق را کسب کنند. گوش دادن و شنیدن فضیلتی بس والاتر از حرف زدن است. دیکتاتورهای کوچک به عمد این نقطه قوت را از خود سلب میکنند. باید پذیرفت بسیاری از آنان در تنزل شخصیت خود نقش نداشتهاند. به همین دلیل دیکتاتور درونشان رفته رفته آنها را به افسردگی مبتلا میکند. روانشناسان روشهای موفقیت آمیزی برای درمان اینگونه افراد ابداع کردهاند که با روش آزمون و خطا حاصل شده است. یکی از بهترین روشها شیوه « دیدار میان فرد و دیگری» یا «منِ تن به استبداد داده» شخص بیماراست که به شکل دیالوگ با خود در آینه یا گفتگو با درمانگر صورت میگیرد و تا چیره شدن شخص بر مقاومت منِ دیگرش ادامه مییابد. مبارزه با دیکتاتور درون برای مردم جوامع توسعه نیافته بسیار حیاتی است زیرا اصلاحات زیربنایی در اینگونه جوامع صورت نمیگیرد. علاوه بر آن سیستمهای مستبد از دیکتاتورهای کوچک به عنوان بازوی قدرت خود استفاده میکنند. استبداد نه تنها خواهان هدایت مردم به سمت خودشناسی و کشف رابطه علت و معلولی نیست بلکه ابزار آموختن آن را از دسترس ایشان خارج میسازد. اگر شخص نتواند بر منِ مستبد خود پیروز شود، به اندازه هر نظام سرکوبگر در عقبماندگی جامعه و هرج و مرج و خسارتهای ناشی ازآن مقصر است. هیچ چیز به اندازه نادانی عوام را به یکدیگر نزدیک نمیکند. سلطهگر به حد اعلا از این قرابت استفاده کرده و اراده خود را به آنها تحمیل میکند. بدترین نوع بردگی خود فریبی است. گو این که سالم مطلق وجود ندارد و سلامت روان در طی روند صحیح تربیت حاصل میشود اما بهروز زیستن فقط و فقط در گرو همین مجاهده است.