از «چشم درون» هنرمندان
گفتو گو با مهرداد دفتری عکاس
حسین زندی
مهرداد دفتری از هنرمندان درجه یک و حرفهای است که سالها در سکوت و بیسروصدا فعالیت خود را در رشتههای عکاسی، مستندسازی و نقاشی ادامه داده و آثار درجه یک خلق کرده است خانواده او اهل همدان هستند، او سالها در این شهر زیسته و تحصیل کرده است. آخرین فعالیت او برگزاری نمایشگاه عکس «چشم درون» و چاپ کتابی با همین نام بود که پرتره ۱۰۰ هنرمند ایرانی از جمله استاد محمدرضا شجریان استاد حسن کسایی استاد بهرام بیضایی و دیگران را ثبت کرده و به نمایش گذاشته است. پس از برگزاری نمایشگاه آثار عکاسی او با این هنرمند به گفتوگو نشستهایم.
از استاد محمدرضا شجریان عکسهای زیادی گرفته شده است اما این سه عکسی که در کتاب چشم درون چاپ شده و در نمایشگاه به نمایش در آمده بسیار خاص است و حس عجیبی را به مخاطب انتقال میدهد، میتوان گفت از زیباترین عکسهایی است که از استاد شجریان گرفته شده است ماجرای عکسها را میگویید؟
ایده عکس استاد شجریان را در خواب دیدم. هنر استاد محمدرضا شجریان صدا بود و صدا را نمیتوانستم در تصویر بیاورم و من هم میخواستم از استاد عکس بگیرم.
تیر ماه سال ۱۳۸۰ استاد در تماسی به من یک روز وقت داد تا به سراغش بروم و عکس بگیرم. قرار گذاشتیم که مرداد ماه همان سال به دیدارش بروم و عکاسی کنم. مدتها ذهنم درگیر این بود که چگونه صدای استاد را در تصویر بیاورم و واقعاً ناامید و کلافه شده بودم. تا اینکه خواب دیدم.
مدتها فکر میکردم چه باید بکنم چون یک بار این فرصت را داشتم و این یک ماه آنقدر فکر کردم و رنج کشیدم که حد نداشت. البته شوق زیادی داشتم و در نهایت عکس اولی که در نمایشگاه و کتاب میبینید به همین صورت سه روز قبل از قرار خواب دیدم و فکر کردم چقدر جالب است، سکوت چقدر جالب است. خواب دیدم وقتی استاد محمدرضا شجریان آواز میخواند در یک فضایی نشسته و چند بلبل میآیند و کنارش مینشینند. ابتدا نگران بودم که آیا این خواب را برای او تعریف کنم و بگویم یا نه. خوشبختانه استاد پذیرفتند و پرسیدند بلبلها را چه میکنی؟ گفتم فرش ایرانی این حس و حال را تداعی میکند. استاد هم پذیرفتند و همراهی کردند و همان روز این سه عکس خلق شد.
برخی مسائل در ناخودآگاه انسان ایرانی وجود دارد. از آنجا که من ایده پردازی میکنم چه برای عکس و فیلم، بنابراین فشار روانی زیادی بر من وارد میشود البته همیشه این اتفاق نمیافتد اما گاهی اوقات از ناخودآگاه شما دریچهای باز میشود خوشبختانه شانس آوردم.
به نظر میرسد سختترین عکس شما عکس استاد شجریان بود؟
نه. علاوه بر آن عکس عباس عطار دشوارتر بود. او مدتی مهمترین عکاس جهان بود، رزیدنت آژانس عکس مگنوم در فرانسه بود. عباس عطار آدم بزرگ و سختی است و وقتی عکاس هم که باشد بدون شک عکس گرفتن از او دشوارتر است. در چنین مواقعی شما باید چیزی در آستین داشته باشید که طرف به شما توجه کند. دوست داشتم از آقای عطار عکس بگیرم، حتی دوست داشتم و میخواستم برای عکاسی از او به پاریس بروم. خوشبختانه او برای یک پروژه به ایران آمده بود و رفتم و پیدایش کردم. چند نمونه کار هم با خود بردم که پسندید. گفت به شرطی اجازه میدهم که چهرهام در عکس مشخص نباشد. این یک چالش اساسی بود و تا روزی که قرار بود به سراغش بروم فکر میکردم. میدانستم که استاد عباس عطار با دوربین «m3 لایکا» از جنگ ویتنام در سال ۱۹۶۲ عکاسی کرده است. وقتی سر قرار رفتم و دوربین را دیدم، گفتم استاد شما با این دوربین از جنگ ویتنام عکس گرفتهاید و سال ۱۳۳۹ در مجله «تایم لایف» چاپ شده است. گفت از کجا میدانی؟ گفتم کارهای شما را دنبال میکردم. همین جمله باعث ارتباط ما شد و او خوشش آمد. این کلیدی شد که چطور از او عکس بگیرم. فکر کردم و با او قراره گذاشتم که فردا در یک ساعتی او را ۱۰ دقیقه به آتلیه ببرم و عکس بگیرم و با همان دوربین قدیمی و دستانش عکسی گرفتم. اما علاوه بر آن ۱۰ دقیقه تمام روز پیش من بود و حتی با هم قورمه سبزی خوردیم و ارتباط ما شکل گرفت. هنرمند اینجوریست و رابطه بسیار مهم است مانند رابطه عاشقانه. که وقتی ارزشش شخص است، کسی نمیتواند انکار کند و جالب است که آقای عطار یک عکس از من گرفت و چاپ کرد و آن زمان قیمت عکسهای عباس عطار هر کدام ۱۰ هزار دلار بود و همه تعجب میکردند.
این رابطه در مورد دیگر هنرمندان هم بوده؟
بله سال ۱۳۷۱ من دستیار زنده یاد علی حاتمی بودم و عکاس و فیلمبردار پشت صحنه فیلم تختی هم بودم و عکسی که از علی حاتمی گرفتم باعث شد او قبول کند که دستیارش شوم.
در جایی به دیدار استاد حسن کسایی و استاد محمدرضا لطفی در اصفهان اشاره کردهاید که خاطره جالبی است لطفاً به این خاطره هم بپردازید.
استاد محمدرضا لطفی پس از سالها از آمریکا به ایران برگشته بود روزی از من خواست در یکی از سفرها که به اصفهان میروم او را هم با خود ببرم. آن زمان من به آقای لطفی خیلی نزدیک بودم و مدتی بود به اصفهان رفت و آمد میکردم و در خدمت استاد حسن کسایی بودم اما آقای لطفی ۳ یا ۴ شب آنجا ماند و در این مدت اتفاقات جالبی افتاد در این دیدارها استاد محمدرضا لطفی و استاد حسن کسایی ساعتها ساز زدند و خواندند. حتی آقای لطفی قطعهای موسیقی مطربی زد و آقای کسایی هم خواند و با ایشان همراهی کرد که آقای لطفی در این باره گفت قطعهای که استاد کسایی خواندند به لحاظ اصالت بسیار شاخص است، قطعه بسیار مهمی است. از حضور ایشان فیلمهای پشت صحنه جالبی گرفتم که این تصاویر همه جا قابل انتشار نیست.
فیلمی هم از زندگی استاد کسایی ساختهاید که بسیار مهم است
بله فیلم مستندی از استاد کسایی ساختم که در فرهنگسرای ارسباران رونمایی شد.
یکی از عکسهایی که در نمایشگاه شما دیدم تصویر استاد محمدعلی موحد بود.
بله از استاد موحد هم کمتر کسی عکس دارد همه عکسها داستانهای خود را دارد.
شما رابطه دوسویه با هنرمندان داشتید و بر اساس این رابطه عکاسی کردهاید از ویژگی عکاسی پرتره بگویید
بله پرتره بر خلاف سایر شاخههای عکاسی یک پروژه دونفره است. هم سوژه یا مدل و هم عکاس در این کار مشترک دخیل هستند. شما وقتی از طبیعت عکاسی میکنید، برداشت شما مشخص است. طبیعت ثابت است و نگاه شما متفاوت و مشخص میکند عکاس چه کسی است. درباره پرتره این کار بسیار مشکلتر است به دلیل اینکه شما با یک موجود زنده طرف هستید و زمانی که سوژه شما هنرمند باشد این کار دشوارتر است. راه پیدا کردن به درون یک هنرمند کار دشواریست. همیشه پیش از عکاسی فکر میکردم، آثارشان را میدیدم و میشنیدم و مطالعه میکردم تا با درون آنها آشنا شوم. سپس یک الگو را مشخص میکردم و با هنرمند در میان میگذاشت. معمولا میپذیرفتند و استفاده میکردند و تن به کار میدادند. پرتره آقای بیضایی خاص است عکس خاصی است که بر روی فیلم کارشده و بسیار دشوار است. اما چون آقای بیضایی سینماگر بودند، میدانستند من چه میگویم و چه میخواهم و همکاری میکردند که نتیجه هم عکس قابل قبولی است. یا عکس شاملو که با آیدا در آینه حضور دارند.
چه سالی این عکس را گرفتید بعد از انتشار کتاب آیدا در آینه است؟
از آقای شاملو عکسهای زیادی گرفتم اما ایده من این بود که حتماً آیدا همسر اقای شاملو در عکس باشد و میدانم که آیدا چقدر در سرنوشت این شاعر دخیل بوده و خوشحالم که قبول کرد این عکس خلق شود و نتیجه هم این تصویر شد.
شما هم مستند ساختید، هم عکس گرفتید و هم نقاشی کردید این بار کار متفاوتی در نمایشگاه شما دیدم. حالا پرسش من این است که عکاسی چه چیزی به شما میدهد که سراغ آن رفتید؟
عکاسی یک نوع زندگی جدید به من میدهد. وقتی نگاه شما تغییر کند، زندگی شما هم دگرگون میشود. از کودکی نقاشی میکردم و تا بزرگسالی با هنرمندان بزرگی دمخور بودم و هر هنرمندی میدیدم یک زندگی جدیدی برای من بود برای من هر کدام از این هنرمندان مانند تولد دوباره بود. به دلیل اینکه انسان معمولی نیستند و هر کدام سابقه و دنیای متفاوتی دارند. حتی کسانی که ممکن است در ظاهر خیلی نزدیک باشند اما دنیای آنان فرق دارد مانند آقای حسین علیزاده و آقای محمدرضا لطفی که هر دو کار موسیقی میکنند اما دنیای این دو نفر چقدر با هم تفاوت دارد. عکاسی این امکان را به شما میدهد که شما وارد دنیای آنان شوید و کار متفاوتی خلق کنید این کار سخت و زمانبر است که تمرین میخواهد اما این فرصتی است که عکاسی به من داده است.
کتاب چشم درون به لحاظ استاندارد چاپ بسیار با کیفیت است از این اثر بگویید
این کتاب به صورت چاپ افست پنج رنگ است که آقای زهرایی در نشر کارنامه چاپ کرده است.
در کتاب شما چه تعداد عکس منتشر شده است؟
۱۲۰ عکس از ۱۰۰ نفر در این کتاب آمده است.
با همه این افرادی که عکس گرفتید شما خاطره دارید روی خاطرات هنرمندان و تاریخ شفاهی کار کردهاید به هر حال یکصد هنرمند فرصت مهمی است؟
نه قسمت کوچکی را در کتاب آوردم و بخشی را دوستان رسانهای کار کردند اما کامل جایی گردآوری نشده است. در خلال عکاسی گاهی از پشت صحنهها هم عکس گرفتم به صورت شخصی و اظهار نظری که هنرمندان درباره عکس داشتند ضبط شده است به طور مثال استاد شجریان درباره عکس خودش صحبت کرده. یک روزی گفتم این کار را ادامه ندهم، بعدها دیدم بسیار حیف است یک فیلم یکونیم ساعته ساخته شده و یک مدخل از دوره قاجار تهیه کردم و در ابتدای فیلم گذاشتم از ورود عکاسی به ایران و تاریخ عکاسی. این فیلم منسجم شده و با سخنان منتقدان عکاسی از جمله آیدین آغداشلو، پیروز سیار، اکبر عالمی بهمن جلالی، صمدیان و دیگران. بسیار فیلم جذابی شده است. امیدوارم یک روز اکران شود.
هنرمند در نگاه شما چه جایگاهی دارد؟
یک جا یک هنرمند امضا دارد، فیلم خاص میسازد موسیقی و قطعه خاص میسازد شخصیت آن هنرمند را بر اساس آن اثر میتوان دید وقتی به مرحوم مرحوم استاد ابوالحسن صدیقی مجسمهساز بزرگ میگفتند که مردم دوست دارند شما را ببینند او میگفت بروید کارهای من را ببینند من همان کارها هستم مجسمه فردوسی، بوعلی، نادر. شخصیت هنرمند به مانند آثارش است. البته در حال ساخت مستندی از استاد صدیقی هم هستم. در ایران مردم عادت دارند به زندگی یکدیگر به ویژه هنرمندان سرک بکشند، من مخالف هستم اینها را پیگیری نمیکنم. در اثر هنرمندان مطالعه میکنم. شاید حافظ بد اخلاق بوده باشد اما آثارش ماندگار شده است من در کار جدی هستم و دوستانی که با من کار میکنند این را میدانند.
در زمان کار به مشکل فنی هم بر میخوردید؟
من فیلم کنسرت نیاوران استاد لطفی را ساختم بعد از ۲۵ سال که از آمریکا بیرون آمده بودند کنسرتی با آقای قویحلم برگزار کردند. با پنج دوربین فیلمبرداری میکردیم، صدابردار کار هم آقای عسگری بود که صدابردار بسیار معتبری است. ما صدا را جدا میگرفتیم تا تصویر را بعداً میکس کنیم بعد دیدم در دقیقه ۴۰ به بعد سینک نداریم و صدا و تصویر باهم هماهنگ نیستند. از دوستان پرسیدم به نتیجه نرسیدم در نهایت از استاد لطفی پرسیدم نمیدانم چهکار کنم حدود یک دهم ثانیه صدا و تصویر با هم همخوانی ندارد. استاد گفت بله یک جا ریتم لرزید و نت خارج شد آنجا را از فیلم درآوردم. گفتم استاد من را بیچاره کردی چند روز است درگیر این موضوع شدهام.حالا منظورم این است که یک نت ممکن است یک کنسرت را به هم بزند.
از چشم درون بگویید
من از سال ۱۳۶۹ عکاسی از هنرمندان را آغاز کردم. تصمیم داشتم کتابی از این مجموعه چاپ کنم. با اینکه بسیاری از این چهرهها را مردم ایران بسیار دوست داشتند، از جمله استاد شجریان اما هیچ کدام از این عکسها را تاکنون بیرون ندادهام. در نهایت به همت نشر کارنامه این مجموعه با یک چاپ نفیس پس از ۳۵ سال منتشر شد.
برای آثار دیگرتان چه برنامهای دارید؟
بله عکسهای دیگری هم دارم. از جمله کنسرتهای استاد محمدرضا لطفی را من کار کردهام اما عکسهای این مجموعه متفاوت است. اسم این مجموعه را چهره هنرمندان معاصر گذاشتم و به خاطر اینکه در شاخه پرتره روانشناختی هم کار کردهام به همین دلیل کتاب را «چشم درون» نامگذاری کردم و تلاش کردم با عکاسی نقبی به شخصیت افراد بزنم و درون آنها را بیرونی کنم.
از مستند استاد کسایی بگویید
به دلیل اینکه استاد حسن کسایی از معدود چهرههای زنده موسیقی ایران بودند، میخواستم از او عکس بگیرم. اما به دلیل اینکه این هنرمندان بزرگ را خیلی اذیت میکنند در برخورد اول اجازه نمیدهند. من دو سال به اصفهان رفت و آمد کردم تا بتوانم او را مجاب کنم که عکس بگیرم بالاخره این اتفاق افتاد وقتی عکس را دیدند خوشبختانه راضی شدند دو عکس از ایشان گرفتم در یکی دستهایش روی نی است و در دیگری از چهره او عکس گرفتم. ستاد کسایی آنقدر هنرمند بودند که گفتند همین دستها را در کتاب چاپ کنم. من گفتم استاد از روی دستها شما را نمیشناسند و او گفت همین کافیست. شعور هنری بسیار بالایی داشت و من میدانستم که او آخرین بازمانده نسل ابوالحسن صبا است. تصمیم گرفتم یک مستند از او بسازم همین عکس باعث شد که بپذیرد و من ۷ سال به صورت ناپیوسته به اصفهان رفتم و آمدم تا موفق شدم یک مستند یک و نیم ساعته از ایشان تهیه کنم که دیگر ستارگان آسمان موسیقی ایران هم در آن حضور دارند و ساز زدند و صحبت کردند از جمله استاد محمدرضا شجریان، محمدرضا لطفی، حسین علیزاده، نادر گلچین عبدالوهاب شهیدی در این فیلم صحبت کردهاند. این فیلم به لحاظ تاریخی خیلی خاص شده البته این کار به لطف استاد کسایی بود و وقتی فیلم را دیدند خوشحال و راضی بودند.
از مشکلات این کار بگویید
ساخت فیلم از پرسوناژها مشکل است. شما باید از سوژه بخواهید که چهکار کند و چه کار نکند. آقای کسایی هم بیمار بودند و سوند به بدنشان وصل بود و هم مقداری دچار افسردگی شده بودند. روز آخر که گفتم استاد فیلم تمام شد و از دست من خلاص شدید. گفت فکر نمیکنم به این زودی از دست تو راحت شوم. پرسیدم راضی بودید؟ گفت تو به من زندگی دادی. هنرمند همیشه دوست دارد در جوشش باشد من از بستر بیماری ایشان را آوردم و مستند ساختم. همیشه روزی که برنامه ضبط داشتیم شب قبل به من میگفت که برنامه فردا چیست و بسیار مشتاق بود و منظم.
پس همراهی او با شما خوب بوده؟
استاد کسایی در موسیقی ایران یک ستاره بیبدیل است.
بله البته علاوه بر نی در سه تار، آواز و روایتگری و قصه پردازی بسیار توانا بودند
بله حیف بود اگر مستندی از ایشان ساخته نمیشد البته گامی است که باید وزارت ارشاد برمیداشت اما همین که مانع تراشی نکنند کافیست.
نشریه ما در همدان منتشر میشود شما هم به هر حال همدانی محسوب میشوید و هنوز خانواده شما در همدان هستند از همدان برای ما بگویید
بله با اینکه در مجموع چند سالی بیشتر در همدان نبودم اما از دوران نوجوانی و دوران دبیرستان خاطرات بسیار خوبی دارم. آن سرزمین بسیار دوست دارم و امیدوارم به زودی این آثار راه به کمک شما در همدان به نمایش بگذارم