بمان و بساز!

0

بمان و بساز!

نجوا کندری

همدان جای زندگی نیست، کار خوب پیدا نمی‌شود؛ نمی‌شود پیشرفت کرد! همدانی‌ها همه عصبانی و غمگین‌اند! همدان جای تفریح درست‌وحسابی ندارد! همدانی‌ها رانندگی بلد نیستند، اهل تفریح نیستند، در همدان نمی‌شود کار فرهنگی کرد!

جملات بالا مشتی از خروارها غر و شکایتی هستند که هر روزه در تاکسی، مهمانی، سرِ کار، خانه و پیش دوستان به هم می‌گوییم و بسیار می‌شنویم. اما سوال اینجاست که همدانِ بینوا که هر روز توی سرش می‌زنیم را چه افرادی تشکیل می‌دهند؟ مگر غیر از این است که این شهر را من و شما و خانواده و دوستان و آشنایمان می‌سازیم؟ از کی عادت کردیم خودمان را جدا از بقیه و شهر و بافتش بدانیم؟ از چه زمانی ترجیح دادیم به‌جای تلاش برای بهتر کردن اوضاع، بگذاریم و برویم؟ یا این که بمانیم و منفعل باشیم؟ فقط غر بزنیم!

یادم است چند سال پیش با یکی از جامعه‌شناسان مطرح کشور درباره پروژه پاتوق‌های شهری صحبت می‌کردم. پیشنهاد داد به‌جای تهران، روی پاتوق‌های شهر خودم کار کنم. اما وقتی فهمید ساکن همدان هستم، چهره‌اش به هم رفت و گفت: «اوه ‌اوه! نه! همدان نه! همان روی تهران کار کن!» از او که دلیل این واکنش را پرسیدم پاسخ داد: «همدان از نظر ساختار اجتماعی شهر عجیبی است. پدیده مهاجرت در این شهر زیاد است و انگار هر کس به جایی می‌رسد، از همدان می‌رود. همین موضوع باعث شده پیشرفت کمتری کند و مشکلات زیادی در آن وجود داشته باشد.»

آن موقع از حرفش ناراحت شدم و برایم ناخوشایند و حتی توهین‌آمیز بود. اما واقعیت این است که خود من هم در آن زمان همین تفکر را داشتم. آن موقع نه‌تنها حتی لحظه‌ای به بازگشت به همدان فکر نمی‌کردم؛ بلکه مثل ۷۰-۶۰ درصد از همکلاسی‌هایم در رویای «اپلای» بودم. مدینه فاضله‌ام در پژوهش معماری در بلاد کفر خلاصه می‌شد؛ جایی که ارزش پژوهش را بدانند! بماند که جهان همیشه آبستن حوادث غیرقابل پیش‌بینی است و من هم در نهایت مجبور که نه! انتخاب کردم در شهر خودم کنار خانواده‌ام بمانم.

حقیقت این است که هر کدام از ما در بین دوستان و آشنایان حداقل چند نفر را می‌شناسیم که در سال‌های اخیر از همدان رفته‌اند. احتمالا هر یک از این افراد هم در زمینه‌ای تخصص داشتند؛ اما ترجیح دادند تخصصشان را در پایتخت یا شهر و کشوری دیگر با بهای بیشتر در کنار رفاه بهتر به کار گیرند. پس احتمالا نظر آن جامعه‌شناس خیلی هم دور از واقعیت نیست.

ولی اگر بخواهیم فرار را بر ماندن ترجیح دهیم، چه تغییری می‌تواند ایجاد شود؟ قرار است همچنان همان غرهای همیشگی را بگوییم و بشنویم؟ اگر هر یک از ما در هنگام بروز مشکل به‌جای ایستادن و پیداکردن راهکار، از آن فرار کنیم، در نهایت کدام مشکل حل خواهد شد؟

از طرف دیگر، اگر همچنان در شهر بمانیم اما تلاش نکنیم تا شهر بهتری را به نسل‌های بعدی تحویل دهیم، تفاوت چندانی نخواهد داشت. اگر بمانیم و منفعل باشیم، باز هم شرایط تغییری نخواهد کرد. اگر غرهایمان فقط در مهمانی‌های خانوادگی و مراسم‌های غیررسمی بمانند، صدایمان به گوش چه کسی خواهد رسید؟ آن وقت مسئولان خیالشان راحت است که مردم همدان دغدغه و مطالبه‌ای ندارند. آن وقت با خیال راحت درختانمان را قطع می‌کنند، به میراث‌فرهنگی‌مان آسیب می‌زنند، محیط‌زیستمان را نابود می‌کنند و جوانانمان را دلسرد.

اما می‌شود طرحی نو درانداخت! اگر این بار که صحبت از انتقادهای معمول شد، هر کدام از ما به‌جای تایید ما چقدر بدبختیم، از خودمان بپرسیم من چه‌کار می‌توانم بکنم و یک گام عملی برداریم، حتما به نتیجه بهتری خواهیم رسید.

حالا که همدان جهانی شده، بهتر است این بار به‌جای ترک شهر، در این شهر بمانیم تا جهان بیاید و همدان را ببیند! البته امیدوارم این بار با منفعل نبودن و مطالبه‌گر بودنمان، همدانی آبادتر، بافرهنگ‌تر، زیباتر و شادتر را ببیند. تا دیگر نوجوانان و جوانانِ نسل زدی نگویند همدان جای زندگی نیست!

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.