بیفرهنگی رانندگی
خیابانهای شلوغ، هیاهویی که از گوشه و کنار شهر به گوش میرسد، ازدحام انسان و ماشین، همه و همه حکایت زندگی پر تلاطم انسانهاست که برای متمدن شدن، زیستن در شهر را برگزیدهاند.
*مریم امیری
*خبرنگار
خیابانهای شلوغ، هیاهویی که از گوشه و کنار شهر به گوش میرسد، ازدحام انسان و ماشین، همه و همه حکایت زندگی پر تلاطم انسانهاست که برای متمدن شدن، زیستن در شهر را برگزیدهاند. اگر با نگاهی عمیق به شهرنشینی انسانها بنگریم متوجه خواهیم شد که آدمی بدون آنکه خود متوجه باشد در بطن زندگی شهری غرق شده و راه گریزی از آن نخواهد داشت. امروزه با افزایش جمعیت کره زمین و رشد شهرنشینی و گسترش شهرها، انسانها به طور ناخواسته در عرصههای گوناگون زندگی خود دچار شلوغی و ازدحام غیرقابل کنترل شدهاند.
یکی از مهمترین موضوعات عرصه شهرنشینی در دنیای امروز بحث مربوط به حمل و نقل درون شهری است. در اکثر جوامع پیشرفته، مسئولان با برنامهریزیهای دقیق، مسائل مربوط به وسایل نقلیه را حل و فصل کردهاند. این در حالی است که در کشور ما موضوع ترافیک و گرهخوردگی خیابانهای شهر، هنوز از مشکلات روزمره به حساب میآید.
همه ما در طول یک روز حداقل یک مسیر رفت و برگشت را حتما با وسیله نقلیه طی میکنیم و این موضوع برای برخی به دهها بار استفاده در طول یک روز کاری میانجامد. حال اگر این حجم از حمل و نقل را با گستره جمعیتی بشر در نظر بگیریم، متوجه خواهیم شد که یکی از معضلات زندگی ما ازدحام ماشینها در معابر شهری است. از آنجا که برای هر کار دسته جمعی میبایست تابع نظم و مقررات خاص بود، استفاده از خودرو به عنوان وسیله نقلیه نیز از این قاعده مستثنی نیست.
قانون چه برای وسیله نقلیه و چه برای کاربر آن (راننده) قوانین خاصی مقرر کرده که هر کس بعد از اخذ گواهینامه رانندگی برای امکان تردد با وسیله نقلیه در درون شهر باید تابع همه این قوانین باشد و هرگاه از آن تخطی کند، قانون طبق آییننامه راهنمایی و رانندگی با راننده متخلف برخورد کرده و در صورت لزوم مجازات تعیین میکند. حال اینجا سوالی مطرح است که برای پاسخ بدان بایستی کمی در رفتار شهروندان دقت کرد.
سوال این است که چرا با وجود این حجم از قوانین متعدد باز هم وضع حمل و نقل در سطح شهر به این شکل لجام گسیخته بوده و بسیار با بینظمی همراه است؟آیا قوانین ما از کیفیت لازم برخوردار نیست یا مشکل را باید در جای دیگر جستجو کرد؟ زمانی که ما در جماعتی وارد میشویم یا در موقعیتی قرار میگیریم، در این موقعیت ما رفتاری شبیه دیگران داریم که این رفتار الزاما دارای ماهیت یکسانی نیست بلکه موقتا مشابه دیگران است.
بوردیو معتقد است که هر انسانی دارای یک عادت واره است.عادتوارهها در ارتباط با محیط بیرون از فرد بوده و برای درونیکردن چیزهای بیرونی است. قوانین برای شکلدهی به رفتار انسانها وضع میشوند اما مقوله رفتار از آن دست موضوعاتی که چند وجهی بوده و قانون تنها به یک وجه آن میتواند شکلدهی مناسب را داشته باشد. برای شکلدهی رفتاری همچون رفتار صحیح رانندگی در فرد، جلوتر از قوانین باید آموزش را در محیط خانه و خانواده، مدرسه و سایر محیطهای اجتماعی آغاز کرد. چراکه انسانها در چنین محیطهایی و یقینا در سنین پایینتر آمادگی بیشتری برای آموزش دیدن خواهند داشت.
آنچه که ما امروز در سطح شهر با آن مواجه هستیم اعم از سرعت بالای رانندگی، پارککردنهای دوبل، سبقتهای غیرمجاز، بوق زدنهای مکرر، رعایتنکردن حق تقدم عابر پیاده و تک سرنشینی همه باعث شده مشکلاتی عدیده در سطح شهرها ایجاد شود. احترام گذاشتن به حقوق دیگران جزو اولین اصول فرهنگی رانندگی است. هرگاه ما با نادیده گرفتن چنین اصلی باعث به زحمت انداختن سایر رانندگان و به خصوص عابران پیاده شویم میتوان گفت که در منجلابی از بیفرهنگی گرفتار شدهایم. اینجاست که طبق نظر بوردیو ما همه از یکدیگر رفتارهایمان را در موقعیتهای دسته جمعی موقتا تقلید میکنیم و این باعث رواج بیفرهنگی در رانندگی میشود. اگر هم کسی به قوانین احترام بگذارد یا مورد تمسخر قرار گرفته و یا کاملا در خیل عظیم رانندگان خاطی مورد بیتوجهی قرار میگیرد.
ما خود میتوانیم در خصوص رفتارهای جمعیمان تجدید نظر کنیم و در کنار هم خطاهای رانندگی و به طبع حوادث ناشی از آن را بکاهیم. اگر دست در دست هم بگذاریم خواهیم توانست به کمک اصلاح جامعهمان بشتابیم و هر بیفرهنگی که به مرور زمان شکل گرفته را کم کم به حالت اولیه آن بازگردانیم و جامعهای قانونمند و منظم بسازیم.
داستان فرهنگ زیانبار رانندگی و ترافیک تا اندازه ای همانند فرهنگ پلو خوری در گذشته ای نه چندان دور است. در دورانی که تنها پولدارها میتوانستند پلو بخورند، مردم زیباترین رختشان را میپوشیدند تا به مهمانی پلو خوری بروند. همینکه پول نفت زیاد شد و برنج فراوان، ناگهان همه پلو خور شدند، تا آنجا که شاید اینروزها بسختی میتوان خوراکی بی پلو یافت. پیامدهای این فرهنگ نا درست، چاقی و دیابت و بیماری های برآمده از آنست. داستان ترافیک هم اینچنین است. روزگاری بود که تنها پولدارها خودرو داشتند و دیگران در آرزوی راندن خودروی خودشان له له میزدند. اکنون که روستائیان آن زمان به شهر ها کوچیده اند و میتوانند خودروی که سالها آرزویش را داشتند بخرند، جای شگفتی نیست که ترافیک شهری این چنین درهم پیچیده و آلودگی، هوا را برای مردم گزند آلود ساخته. تنها راه رهایی ساختن شهرکهای کوچک در پیرامون کلان شهرهاست تا از کانونی بودن سرویسهای شهری کاسته شود. به ویژه در پیرامون همدان زمینهای زیادی هست که بدرد کار دیگری نمی خورد و میتوان در آنها خانه سازی کرد. کانون زدایی از کلان شهر ها نه تنها دود و ترافیک را از میان بر خواهد داشت، در رفتار شهروندان و فرهنگ سازی نیز بسیار کار آمد خواهد بود.