در ستایش هنر
فخرالدین حیدریان
پس از سالها، تندیسی زیبا و مفهومی، از عارف و شاعر شهیر «باباطاهر» اثر هنرمند نامی و معناگرا؛ «هادی ضیاءالدینی» زینتبخش محوطه آرامگاه در ورودی شهر همدان شده، که حرکتی ارزشمند و ماندگار برای یکی از نگینهای توریستی و فرهنگی شهر است.
همزمان شدن زمان نصب و رونمایی از این المان، با حوادثی در سطح ملی، سبب شد، آنچنان که باید به موضوع و اهمیت آن پرداخته نشود. اما چیزی که دستمایه این نوشتار شد، ایرادهای محتوایی بر این اثر، توسط یکی از اعضا محترم شورای شهر، ناصر صفری افلاکی، در مطلبی با تیتر «عریان از لباس، یا عریان از تعلقات مادی» بود.
چکیده نقد و ایراد وارده توسط منتقد بر این المان فرهنگی چنین است:«اینکه عریان، لقب بابا طاهر، بوده است نباید دلیلی برای نشان دادن این عنوان، در طراحی تندیس بهصورت برهنه نمایاندن در اثر باشد، و در ادامه برای تایید و تاکید بر مدعای خود، به دو تصویر از دو نمای سر و سینه و پاهای برهنه تندیس بابا طاهر استناد کرده است و با قیاس و مثالی از قرن ۱۴، سبک و سیاق هنرمند تندیسساز، در تصویرسازی از باباطاهر قرن چهارم را زیر سوال برده است!»
در این مجال، با فرض بر اینکه انگیزه صرفا نقد اثر بوده و ارتباطی به مباحث داخلی و انگیزههای احتمالی سیاسی در شورا نداشته، به شکلی مختصر به نقد دیدگاه این عضو تصمیمگیر شورای شهر همدان، از دو منظر میپردازم:
ابتدا، ابعاد شخصیتی، نگرش و شیوه زیست باباطاهر و دوم بررسی دسترسیها، فرهنگ، شرایط اجتماعی، ارزشها و هنجارهای هر دوره و تاثیر آن بر آداب جامعه اشاره میکنم.
۱. بر خلاف شخصیتی مانند حافظ شیرازی که پس از پژوهشهای بسیار توسط صاحبنظران، هنوز در برداشت از شخصیت، منش و چیستی اشعارش چالش پابرجایی وجود دارد، چنین اختلافنظر و چالشی در بررسی شخصیت و اشعار بیپیرایه باباطاهر وجود ندارد.
شعرهای به یادگار مانده و حتی منسوب به باباطاهر، تصویری روشن از نگرش و زیست این شخصیت ادبی_عرفانی را به نمایش میگذارد و ابهامی پیرامون آن وجود ندارد، مثلا این دوبیتی که به تنهایی یک معرفی جامع از زندگی و جهانبینی ایشان است:
«مو آن رندم که نامم بی قلندر
نه خان دیرم نه مان دیرم نه لنگر
چو روج(روز) آیو بگردم گرد گیتی
چو شو(شب) آیو به خشتی وانهم سر»
و یا این دوبیتی :
«مو آن دلدادهٔ بیخانمانم
مو آن محنت نصیب سخت جانم
مو آن سرگشته خارم در بیابان
که چون بادی وزد هر سو دوانم»
مرور اشعار وی همه راوی یک وجه مشترک از افکار و زیست باباطاهر است.
۲) شرایط تاریخی، فرهنگی و اجتماعی: قدیمیترین مستندهای تصویری و تطبیقی دقیق، در قالب فیلم و عکس از جامعه ایرانی، کمتر از ۱۵۰ سال قدمت دارند.
در این اسناد تصویری، بر خلاف تصور جز اقلیتی از بهرهمندان و صاحب منصبان درباری، مردمانی دیده میشوند که ظاهری ژولیده، بعضا با پاپوشی ساده و تنپوشی پاره و…. هیبتی رقتانگیز دارند !با همین قیاس اگر از تحلیل و تخیل کمک بگیریم نوع پوشش و جامه مردمان معاصر با باباطاهر (جدای از ابعاد شخصیتی و مشی و منش ایشان که به آن شهره است)، در هزار سال قبلتر قابلتصور خواهد بود !
پس بدیهی است، نباید انتظار ردای فاخر با تریش زردوز، افسر و کلاه پشمین را در پوشش مردمان آن زمان انتظار داشت.
آنچنان که حافظ گفته :
« درویش را نباشد برگ سرای سلطان
ماییم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد»
۳) اصل بدیهی اما اساسی در کار یک هنرمند صاحب سبک، جز این نیست که از سوژه، تصویری جامع، واقعنگر، باورپذیر و متناسب با ذهنیت و شناخت افکار عمومی آن جامعه از موضوع، حول و حوش آن بسازد، کاری که به باور صاحبنظران به خوبی در تندیس متفاوت و ماندگار باباطاهر به انجام رسیده است، جاندار بودن و تمنای جاری در این اثر بشکلی است که حتی اگر کسی شناختی از شخصیت این تندیس نداشته باشد، با دیدن آن، مشتاق دریافت پاسخ چیستیهای نهفته در آن خواهد شد!