شرارهِ شعر در عصر بی شرارگی
مولانا عبدی بیگ شراری همدانی (زاده ۹۶۴_وفات بعداز ۱۰۲۵ ق)
علی سحابحیدر شعار
در دورهای که شعر مدحی رواج داشته است و شاعران، هرکسی را که مقام و ثروتی داشته و برای آنها سودمند بوده مدح میکردند و مدیحههای بیجا و ناشایسته، بهشدت زیاد بوده است؛ یک شاعر در همدان، این سنت را شکسته و شعر را از افول و پستی نجات داده و الگوی شاعرانی همچون «هاتف اصفهانی»، «صبای کاشانی» و «نسیم شمال» شده است.
همدان در حوزه تصوف، عرفان، شعر و بسیاری از زمینههای دیگر گمنام مانده است و این در حالی است که همدان در تمام این زمینهها، نقش پررنگی را ایفا کرده است.
«شراری همدانی» فرزند «حسن بیگ» سال ۹۶۴ در همدان بهدنیا آمد و برادر کوچکتر مولانا «رشکی همدانی» است. امین احمد در هفت اقلیم میگوید: «شراری خواهرزاده هلاکی همدانی است که ملازم سلطان حسین میرزا فرزند بهرام میرزا بوده است.» «تقیالدین اوحدی» در «عرفاتالعاشقین»، شراری را اصالتا بهارلوی ترکمان میداند؛ با توجه به اینکه بهارلوها در شهر بهارِ همدان متمرکز بودهاند، میتوان گفت که شراری همدانی، اهل شهر بهار بوده است. (البته این سخن، نظر بنده است.) شراری همدانی بر خلاف اکثر شاعران زمان خود که بین زبان و معنا، تضاد و ناسازگاری برقرار کرده بودند، بهشدت به سازگاری زبان و معنا و وحدت بین آن دو تاکید کرده و در همین راستا، شعر سروده است.
«ملا عبدالنبی قزوینی» در تذکره میخانه، شراری همدانی را با صفتهایی متمایز توصیف میکند که کمتر کسی را اینگونه با این صفتها در کتاب خود وصف کرده است: «عندلیب گلزار معانی، یگانه سخنور، نوادر الافکار، یکی از نیکان سرآمد روزگار، در فنِ سخنوری فریدِ زمان و وحید دوران، تمام اشعار او خوش لفظ و معنی واقع شده، صلاحیت و مردمی در حد اعلی و عندلیب گلستان نکتهدانی که صاحب این خصائل از شعرای متأخرین هیچ کس نبوده.» صفتهایی که ملا عبدالنبی قزوینی برای شراری به کار برده، نشاندهنده دو چیز است؛ یکی انحطاط شعر در آن دوره و ناسازگاری بین زبان و معنا و دیگری اصالت شعر شراری همدانی که یکی از معدود شاعرانی است که شعر را به معنای واقعی حفظ کرده است؛ شراری همدانی همچون تخلص خود، شراره شعر فارسی است آن هم در زمانی که بی شرارگی در شعر غوغا میکند.
شراری تا سن ۳۴ سالگی در همدان بوده است و سفرهای او به هند از سن ۳۴ سالگی یعنی سال ۹۹۸ قمری آغاز شده است. شراری همدانی هفت بار به هند سفر کرده است و اولین سفرش به هند در سال ۹۹۸ قمری است و ملا عبدالباقی نهاوندی در «مآثر رحیمی»، جلد سوم، مینویسد: «شراری در سال ۹۹۸ بهواسطه مولانا شکیبی اصفهانی در مجلس خانخانان راه مییابد و در سال ۱۰۰۱ قمری رخصت معاودت میگیرد.» بنابراین با توجه به گفته نهاوندی، شراری در مدح سپهسالار میرزا عبدالرحیم خانخانان شعر سروده است که الحق میرزا عبدالرحیم شایسته و لایق مدح است؛ عبدالباقی نهاوندی خانخانان را تبدیلکننده هند به ایران مینامد.
شراری همدانی به غیر از هند، به مکه نیز سفر کرده است و به گفته تقیالدین اوحدی در عرفاتالعاشقین: «شراری در سال ۱۰۲۴ قمری به مکه معظمه سفر کرده و مناسک حج را به جا آورده و به توبه روی آورده.» شراری شخصیتی مردمی بوده و گاهی بر اساس مطالعات و ذوق و حال عرفانی خود، سخنانی میگفت که علمای قشری و عامه مردم دیندار، آن سخنان را نمیپذیرفتند و ایشان را طرد میکردند. بههمین جهت در سال ۱۰۲۴ قمری به مکه سفر کرد زیرا گمان میکرد که شاید سخنان و برداشتهایش غلط و اشتباه باشد اما «شراری را در جوار کعبه به هنگام توبه، حالتی دست داد که آنگاه بدانست سخنِ ذوق و حال، سخنِ حق است و از توبه خود، توبه کرد: تقیالدین اوحدی، عرفاتالعاشقین»؛ شراری همدانی در هنگام آن حالت عرفانی در جوار کعبه، این دو بیت را سرود:
یا رب این گلدسته کاندر دستِ فرّاشانِ توست
از کدامین مرز و بوم است؟ از کدامین جویبار؟
کز نگاهش آب میگردد به چشم آرزو
میندانم پنجه مهر است؟ یا مژگانِ یار؟
(تذکره میخانه)
شراری همدانی از همنشینان صمیمی میرزا عبدالرحیم خانخانان بوده است و با شکیبی اصفهانی ملاقاتی داشته و به گفته عبدالنبی قزوینی در تذکره میخانه: «من با شراری همدانی چهار ماه همسفر و همنشین بودهام.» آخرین سفر شراری در سن ۶۱ سالگی، سال ۱۰۲۵ قمری، به اجمیر هند بوده است و دیگر بعداز این سال به جایی سفر نکرده و در سالهای پایانی عمرش به درویشی و تأمل در خود روی آورده و سخنانی را بر زبان رانده است که نشانهای از درجه عرفانی اوست؛ شراری بعداز سال ۱۰۲۵ و به احتمال زیاد در اجمیر هند وفات کرده است؛ یعنی تا این سال، نشانههایی از زنده بودن وی موجود است. شراری این دو بیت را در ۶۱ سالگی همان سال ۱۰۲۵که آخرین سفر خود را انجام داد، سروده است:
خوش آن مستی که چون مِی در غمش خاموش بنشینم
به جوش آرم حریفان را دمی کز جوش بنشینم
نگردد خاطر شوریده جمع، از بس پریشانی
اگر چون حلقه گیسوش، در آغوش بنشینم
(تذکره میخانه)
در پایان، سه بیت مختلف از شراری همدانی نقل میکنیم که در تذکره میخانه و عرفات العاشقین آمده است تا مخاطبان به طبع شاعری و درجه عرفانی این شخصیت بزرگ پی ببرند که در میان اهلِ قال گمنام و در میان اهلِ حال آشناست.
زمام نافه لیلی بهدست نالههای ماست
به صورت ارچه به دنبال محمل افتادست
عاشق آن نبود که از ده روزه هجر آید به جان
عاشق آن باشد که هجران را به هجران آورد
غمگین نشود طبع گل از ناله بلبل
فریاد گدا رونق بازار کریم است