طفلی به نام شادی

طفلی به نام شادی

مریم رازانی

این‌روزها صفحات مجازی را که باز می‌کنیم جملاتی مانند «زندگی اصل پیچیده نیست» و «شادی را درآغوش بگیر…» و نظایر آن مثل «قطار از برابرنگاه‌مان می گذرند و دراندک مدت درتونل تاریک نومیدی ناپدید می‌شوند.» نامشان باید «جملات انگیزشی باشد.» بارها به نظایرشان برخورده و مثل کسی که دربرابرنصیحت‌های خشک والدین، با روان آزرده به‌اجبار سرفرود می‌آورد، گذشته‌ایم. شادی مگرحلواست که از دکان حلوا فروشی بخریم یا سکه به تصادف افتاده روی سنگفرش کوچه که برداریم، فوت کنیم و لحظه‌ای شوق کودکانه مان بیدارشود؟ حسی است که باید از بدو تولد با انسان همراه شود. دیربیاید، مثل تمام دیرآمده‌ها دررخوت خواهد زیست و با گناه خواهد مرد.

مقایسه حال با گذشته کار چندان جالبی نیست. ای کاش زندگی‌مان سیرطبیعی می‌داشت تا تنها به آینده فکرمی‌کردیم و برایش خواب‌های طلایی می‌دیدیم. کودکانه‌های امروز را با کودکانه‌های نه چندان روزبه، اما طبیعی گذشته‌مان مقایسه کنیم. مهر ازخانه با کودک به مدرسه می‌رفت و کوفتگی ناشی از بازی‌های کم هزینه اما گوناگون با او به خانه برمی‌گشت و شوق فردا نمی‌گذاشت بخوابد. فقرهم بود. انکارنمی‌شود کرد. برخی نان سنگک و کره تغذیه مدرسه را با خود به خانه می‌بردند تا دیگران را هم درآن سهیم کنند. دو چیز خیلی مهم اما هوای حال کودک را فرحبخش می‌کرد. اول آزادی، دوم آموزش متناسب با سن و سال. لباس فرم بوی محدودیت و اجبارنمی‌داد. کسی بالا پایین لباس را اندازه نمی‌گرفت و برای موی سرمیلی‌متر نمی‌گذاشت. مصداق درس‌های مدرسه را می‌شد درخانه هم دید و با آن مأنوس شد. بازی‌ها عملی بودند. بازی‌ای که دست درآن دخیل نباشد، تنها یک خط کمرنگ ذهنی ایجاد می‌کند و درکوتاه‌ترین زمان محو می‌شود. آزادی و امید که دست به دست هم بدهند، نداشتن‌ها به قوه تخیل و سپس به سازندگی بدل می‌شوند.

درهمه دنیا چنین بوده و هست. معضل زمان ما تماشا کردن صرف است. کودکی که نهالی را می‌کارد خیلی بیشتر ازآن که به تماشای جنگل برده می‌شود، می‌آموزد. امروزه سیستم آموزشی اشتباه که قریب به نیم قرن اخیر اعمال شده تأثیرمنفی خود را نشان داده است. سمی‌ترین تأثیراتش بیکاری، خواب آلودگی و مخالف‌خوانی نسلی است که ازچارچوب به تنگ آمده ومتأسفانه جایگزینی برای آن ندارد. سه عامل اساسی می‌تواند ازبیش خمودی نسل جوان پیشگیری کند. اول عقب‌نشینی دست اندرکاران سیستم آموزشی از قالب گونه‌گی وفراهم کردن فضاهای فرهنگی مبتی برکارهای فکری و دستی به نحوی که فرصت برای شکوفایی استعدادها درهرزمینه فراهم باشد. قطعا” طرح این مسئله باوجود افلاس، ناترازی، چندصدایی و بعض اختلافات حل نشده با جهان، شبیه طنزخواهد بود. اما می‌توان ازدولت خواست فضاهای قابل استفاده فرهنگی موجود را بیش از این درانحصار نگیرد. بسیاری از برنامه‌های فرهنگی و هنری ازقبیل رونمایی کتاب، اجرای موسیقی وخوانش متون تاریخی به دلیل محدودیت‌هایی که دولت دراستفاده ازفضاهای فرهنگی دولتی اعمال می‌کند، به دوش شهرکتاب‌ها و حتی پارک‌ها و خانه‌ها افتاده است. اگرچه بخش خصوصی درایجاد اینگونه اماکن همیاری نموده اما بخش اعظم سرمایه این بخش به خاطرسوددهی و دست‌کم بازگشت سرمایه صرف ساختن فروشگاه‌های زنجیره‌ای بی‌مشتری، آپارتمان‌هایی که به هزاردلیل -مهمترینش نوسان ارز و عدم تطبیق فروش یا اجاره با بهای ارز- خالی می‌ماند یا صرف خرید اتومبیل‌های اضافه برنیازواقعی‌ای می‌شود که خیابان‌های اکثرا” کم عرض شهر را ازخود انباشته است. اگرمدارس دولتی می‌بود، پولی که خانواده‌ها برای شهریه فرزندان شان می‌پردازند، صرف فعالیت‌های فوق برنامه فرهنگی و درنتیجه تقویت بخش خصوصی می‌شد. تئوری‌های نوین آموزشی دنیا برهمین اساس پایه‌ریزی شده است. به‌عنوان مثال درژاپن فعالیت‌های فوق برنامه مدارس شامل بسکتبال، پخت و پز، دوخت، بازی نرم افزار و فراگیری علوم است. تکالیف درسی درمدرسه هم براساس موضوع آموزشی و متفاوت تکلیف می‌شوند و ممکن است شامل کار درمنزل مانند شستن کفش‌ها یا مرتب کردن لوازم شخصی باشد.[i] دراکثرکشورهای پیشرفته فعالیت‌های فوق برنامه‌ای نظیربسکتبال، بیسبال، هنرهای نمایش، تیم‌های دانش آموزی، گروه کُر، باشگاه‌های کامپیوتری و غیره همپای مدرسه به رشد خلاقیت دانش آموزان کمک می‌کند.

اینکه اکثر مطالبات درکشورما حول محورکودک و نوجوان می‌گردد، ناقض حقوق طبیعی والدین و بزرگترها نیست. نسل اول و دوم سال‌های زیادی را درگیرو دارمشکلات ناشی از انقلاب فرهنگی و جنگ و تحریم و صدها برنامه‌ریزی غلط این و آن از دست داده. تعداد کمی از مردم خواهان حق شخصی‌شان هستند. اگرکمرملت زیر بار مشکلات خم نگشته و ناگزیربه شرایط تسلیم نمی‌شدند، کل فضاهای فرهنگی اعم از دولتی و خصوصی جوابگوی نیازهای آنان نبود و بسا در زیرپای‌شان فرو می‌ریخت. سکوتی اگرهست، ناشی از رضایت نیست. هزاران سال تمدن توانایی صبردر شرایط دشوار و مطالبه‌گری صلح آمیز را درملت ایجاد نموده. مباد که به آن خیانت شده و هیچ انگاشته شود.

خون می‌چکد از دیده  دراین کنج صبوری / این صبر که من می‌کنم افشردن جان است[ii]

 

[i] منبع: ایسنا

[ii] هوشنگ ابتهاج

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *