*لیلا بهرامی
*جامعهشناس
قسم به چشمهای سرخت اسماعیل عزیزم که آفتاب، روزی، بهتر از آن روزی که تو مردی خواهد تابید.
دورکیم از بنیانگذاران جامعهشناسی در کتاب خودکشی چهار نوع خودکشی را تشریح میکند؛ خودکشی خودخواهانه، خودکشی دگرخواهانه، خودکشی انومیک و تقدیرگرایانه. در خودکشی خودخواهانه فرد فقط به خود فکر میکند و میخواهد خود را از تمامی بدبختیها نجات دهد. در خودکشی دگرخواهانه جامعه چنان مستحکم و وجدان جمعی چنان شدید است که فرد خود را فدای جامعه خویش میکند. در خودکشی تقدیرگرایانه فرد بر اساس آموزههای مذهبی دست به خودکشی میزند. خودکشی انومیک بر اساس ناهنجاریهای اقتصادی- اجتماعی ایجاد میشود و این ناهنجاریهای اقتصادی -اجتماعی چنان بر فرد فشار وارد میآورد که میزان خودکشی در جامعه افزایش مییابد. در وضعیت نابسامانی اجتماعی، دگرگونیهای شدید در ارزشها و هنجارها، سازمان اجتماعی موجود را که متکی بر ارزشها و هنجارهای سنتی جامعه است، سست کرده در حالیکه ارزشهای جدید نیز هنوز نتوانستهاند پایهای برای نظم و سامان جدید شوند.
در چنین شرایطی است که بینظمی و هنجارشکنی افزایش مییابد و آنچه را که جامعهشناسان، بیهنجاری مینامند در جامعه رواج مییابد. در این وضعیت چنان خلائی در نظام اجتماعی به وجود میآید که نمیتواند نیازها و خواستههای فردی را با سرعت لازم برآورده سازد در نتیجه چون شخص نمیداند که به کدامین سو رهسپار شود و چه کار کند سرگشته میشود.
طبق نتایج آخرین آمار ارائه شده خودکشی جوانان ایرانی دو برابر میانگین خودکشی جهانی است. سن خودکشی در میان جوانان ایرانی در حال کاهش است چنان که آخرین مورد خودکشی ناشی از فقر تنها یازده سال سن داشت. خودکشی و جرم خروجی وضعیت نابسامان اقتصادی – اجتماعی است. وضعیتی که باعث میشود شخص خود را در چنگال ناامیدی گرفتار ببیند و به خاطر احساس انزوا و پوچی خودکشی را رهایی از رنج بداند و یا موجب طغیان و شورش فرد بر علیه وضعیت موجود شود. چنانکه اخیرا گزارشی منتشر شد که نشان میداد نیمی از سرقتها توسط کسانی رخ داده که برای بار اول دست به دزدی زدهاند. آنچه در این میان اهمیت اساسی دارد توجه به نقش ساختارهایی است که افراد را به خودکشی سوق میدهند. وجود الگوهای فرهنگی کهن که نیاز به روز شدن دارند اما همچنان از طرف الگوهای سیاسی و قوانین حقوقی حمایت میشوند، بیثباتی اقتصادی که تمام جنبههای زندگی افراد را تحت تاثیر قرار داده و قدرت هرگونه تصمیمگیری و برنامهریزی برای آینده را سلب کرده است، احساس نداشتن قدرت و تاثیرگذاری مردم در عرصه تصمیمگیری سیاسی و مانند این در مجموع شرایطی را رقم زده است که فرد از ابعاد مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در یک موقعیت انومیک قرار گرفته است. انسان ذاتا گرایش و نیاز به دیده شدن دارد حال آنکه در جامعه ما سیستم اجتماعی و سیاسی این دو را از فرد گرفته و افراد احساس از خودبیگانگی و غربت را تجربه میکنند. احساس تعلق خاطر از نیازهای ضروری انسان است، اما بر اساس آنچه شاهد هستیم فضای واقعی چنین امکانی را به آنان نمیدهد. به عنوان مثال ادبیات و موسیقی دو عرصهای هستند که ظرفیت خوبی برای بروز عاملیت فردی، دیده شدن و خوداظهاری افراد فراهم میکنند. این در حالی است که به حاشیه کشیده شده و با سختگیری و سانسورهای شدید مواجه هستند.
انسجام اجتماعی و تعلق خاطر برای بقای یک جامعه حیاتی است. جامعهای که حق سوگواری برای هنرمند مورد احترامی که او را زبان خود میدانست از وی دریغ میشود (پوسترهای یاد و خاطره هنرمند محبوب شبانه برچیده میشود) هرچه بیشتر انباشته از خشم و احساس از خودبیگانگی و غربت میشود. شوربختانه خودکشی در ایران در بیشتر مواقع به یک نظریه روانشناختی تقلیل داده میشود که به نظر دو پیامد وحشتناک به دنبال دارد. این گفتمان غالب و مخرب از سویی به مسئولیت گریزی مدیران و مسئولان منجر شده و وجدان کسی را هوشیار نمیکند و از سویی دیگر ستمی مضاعف بر فردی است که اقدام به خودکشی کرده است و به نوعی متهم جلوه دادن قربانی است.
یک ساختار سالم در واکنش به خودکشی اعتراضی یک شهروند، تمام توان خود را به کار میبندد تا نقایص موجود را برطرف کند و به بازنگری در روابط و شرایط بپردازد. بر خلاف آنچه در جامعه کنونی ما در جریان دارد که به هنگام وقوع یک خودکشی، تلاشها در جهت اثبات مقصر نبودن نهادها و سازمانهای مرتبط به جریان میافتد و در نتیجه چنین نگرشی راهکاری که ارائه میشود بلند کردن دیوارههای پلهای عابر پیاده است نه تزریق امید اجتماعی.