همداننامه؛ بهانهای برای آشتی با شهری که دوستش نداشتم
نجوا کندری
بعد از تحصیل در دانشگاهی که اگر نگویم همه، بیش از هشتاد درصد دانشجویانش به مهاجرت فکر میکردند و الباقی هم برای ماندن در تهران برنامه داشتند، انگیزهام برای زندگی در همدان کمتر از همیشه شد. پس از دیدن امکانات پایتخت، موقعیتهای شغلی بهتر، آزادیهای بیشتر آن و تنوع بالای فعالیتهای فرهنگی و هنریاش، علاقهام برای ماندن در همدان که از ابتدا خیلی هم پررنگ نبود، کمرنگ و کمرنگتر شد. ولی در نهایت زندگی در همدان، شهری که دوستش نداشتم را انتخاب کردم. در همدان زندگی میکردم؛ اما زندگیام، کارم و دوستیهایم مجازی بود و ارتباطم با همدان کاملا قطع… چون هیچگاه فکر نمیکردم که بتوانم در همدان دوستانی همفکر پیدا کنم. هیچوقت فکر نمیکردم که در همدان هم برنامههای فرهنگی و هنری مستمری برگزار شود و تصورش را هم نمیکردم در این شهر هنوز هم افرادی دغدغهمند و مطالبهگر حضور داشته باشند. تا آن که خیلی اتفاقی ویدئوی معرفی «کارگاه خبرنویسی و تولید محتوا» را دیدم که قرار بود توسط همداننامه و با تدریس آقای حسین زندی برگزار شود. جلسه اول برگزار شده بود. با کلی تردید و این زاویه دید که مگر میشود یک کلاس رایگان کیفیت قابلقبولی داشته باشد، جلسه دوم کلاس را شرکت کردم. البته بعدتر و با تجربه کلاسها و نشستهای مختلف دیگری که همداننامه بانی آنها بود، به این نتیجه رسیدم که بله! این دورهها نهتنها میتوانند کیفیت خوبی داشته باشند؛ بلکه میتوانند یکی از بهترین تجربههای یادگیری را برایمان رقم بزنند.
دوره خبرنویسی به بهترین شکل ممکن برگزار شد و در طول دوره بسیار از آقای زندی آموختم. کلاس هم خیلی صمیمیتر و دلچسبتر از چیزی بود که تصور میکردم و در این مدت برخلاف تصورات قبلیام، توانستم با افرادی همفکر آشنا شوم. اما با پایان این دوره، تازه داستان برای من شروع شد. آشنایی با آقای زندی و همداننامه آغازی شد برای آشتیکردن با شهری که مدتها بود دیگر دوستش نداشتم. در حقیقت همداننامه شد نقطه اتصال و پیونددهنده من به شهری که سالها با آن بیگانه بودم.
همداننامه من را با مشاهیر و آثار همدان آشتی داد. با حضور در تورهای همدانگردی، خواندن مطالب این نشریه و دیدن گزارشهای حسین زندی با بناها و آثار طبیعی و تاریخیای در همدان آشنا شدم که با وجود زندگی در این استان تابهحال آنها را از نزدیک ندیده و حتی گاهی نام آنها را هم نشنیده بودم. شرکت در سلسلهنشستهایی همچون تماشا، دیدار و خوانش که با همت همداننامه برگزار میشود، باعث شد تا با نام بزرگان حوزههای مختلف ادبی، فرهنگی، هنری، ورزشی و اجتماعی همدان آشنا شوم و برای داشتن چنین همشهریان و هماستانیهای فرهیختهای به همدانیبودنم ببالم. حالا دیگر با افتخار از شهر همدان، گویش آن و آثارش میگویم و هر مطلبی از این شهر را با اشتیاق با دوستانم در شهرها و کشورهای دیگر در فضای مجازی به اشتراک میگذارم.
همداننامه مرا با احساسها و علایقی که سالها در پستوی ذهنم خاک میخوردند و ناخواسته و گاهی خودخواسته از آنها فاصله گرفته بودم هم آشتی داد. حالا منی که با ادبیات بیگانه شده بودم، به شاهنامه علاقه پیدا کردهام، در کلاس داستاننویسی همداننامه شرکت میکنم و کتابخوان شدهام. منی که تمام ارتباطاتم به ارتباط مجازی یا حضوری با دوستانم در شهرهای دیگر خلاصه میشد، حالا به واسطه حضور در همداننامه و نشستهای آن، دوستان فرهنگدوست، دغدغهمند و همفکری از دهههای مختلف پیدا کردهام.
در این مدت از همداننامه و در راس آن آقای زندی آموختم که کمتر غر بزنم؛ به جای آن مطالبهگر باشم و گامی هرچند کوچک برای رفع مشکلات بردارم. یاد گرفتم که عینک نقادانه و مسئولانه به چشم بزنم و نسبت به آنچه در شهرم میگذرد، از آسیبهای محیطزیستی و بیتوجهی به میراثفرهنگی گرفته تا مسائل اجتماعی و معضلات مدیریت شهری، حساس باشم.
این روزها شهر را از دریچه دغدغهمندانی همچون حسین زندی دیدن به من انرژی دوباره و دوچندان برای یک تلاش دیگر داده است. برای آشتی با شهر و یک فرصت دیگر به آن دادن. برای این که به جامعهشناسی که میگفت چون همدانیها مهاجرت میکنند رشد چندانی نخواهد داشت، ثابت کنم قرار نیست همهمان این شهر را ترک کنیم. حالا حسین زندی برای من الگویی شده تا در این شهر، شهری که این بار دوستش دارم، بمانم و به خواهرزادههایم و همنسلان آنها که جای منِ پانزدهسال پیش ایستادهاند و میگویند همدان شهر زندگی نیست، بگویم همدان را جای بهتری برای زندگی میکنیم. بمانید و ببینید! اگر هم رفتید، بیایید و ببینید!
امیدوارم همداننامه نیز همچنان سالیان سال برای این شهر و مردمانش بماند و تولد هفتاد سالگیاش را در همدان و کنار مردم همدان جشن بگیرد.