*میثم عابد
*هنرمند
یک ماه قبل از فوت «سعید خضایی» نازنین مادرم را از دست دادم؛ مادر ۵۱ ساله و جوانم که به خاطر تومور مغزی خیلی سریع از پا درآمد، سختترین روزهای زندگیام همین روزها بود. اما میگویند خدا به آدم قدرت عجیبی داده تا بتواند غمهای سنگین را تحمل کند و برای من واقعا هم همین طور بود، بعد از خاکسپاری مادرم کمی آرامتر شدم و با خاطراتش و عکسها و فیلمهایش گریه میکردم و میکنم، اما دقیقا یک ماه بعد در عین ناباوری خبر فوت این استاد نقاشی را شنیدم و به شدت به هم ریختم، کسی که نه از نزدیک او را دیدهام و نه آثارش را، اما این مسئله باعث نشد که سعید خضایی جزو دو، سه هنرمند محبوب من نباشد.
شاید هر ایرانی و علاقمند به هنر ایرانی آثار زندهیاد خضایی را ببیند همین نظر را داشته باشد، چند باری با هم صحبت کردیم، بارها در مورد مسائل مختلف صحبت کردیم و هر بار با حوصله و متانت و احترام خاصی جواب سوالهایم را میداد، بینظیر بود، بینظیر، حیف، حیف که دیگر نیست تا به خلق شاهکارهایش ادامه بدهد، این روزها هر لحظه بهش فکر میکنم و این اغراق نیست، آدمهای اینطوری چرا باید انقدر زود از دست بروند؟ چرا واقعا چرا؟ ناراحتی و غم از دست دادن سعید خضایی عزیز در قلب همه عاشقان هنر برای همیشه ماندنی است.