این وطن، وطن نشود

0

*وصال جواهری

تا زمانی که در کوچه‌های محله بازی می‌کردیم، آن‌جا را وطن خود می‌دانستیم. اگر قسمتی از آسفالت کوچه کنده می‌شد، تمام تلاشمان را می‌کردیم تا آن قسمت را پر کنیم، اگر ماشینی مانع بازی‌کردن ما می‌شد با هر روشی آن مانع را برمی‌داشتیم، اما امروزه وسعت وطن ما به این نقشه گربه شکل رسیده. هنوز هم اگر اتفاقی برای این وطن بیفتد، با تمام توان برای آزادی آن از مشکلات می‌جنگیم.

وطن برای ما معنی مادری را می‌دهد که به فرزند خود زندگی بخشیده است. تا زمانی که یکدل نشویم این وطن، وطن نشود، تا وقتی که فرهنگ کشورمان ایران را یاد نگیریم، تا وقتی که یاد نگیریم در صف تاکسی نوبت دیگری را رعایت کنیم، تا وقتی که یاد نگیریم شاهنامه و گلستان جزئی از تاریخ ما هستند و ما باید از آن‌ها درس بگیریم، این وطن، وطن نشود. و تا زمانی که بسیاری از این تا وقتی‌های دیگر را یاد نگیریم، این وطن، وطن نمی‌شود. تا پنج ماه پیش در هر جمعی که بحث عشق به وطن می‌شد، اگر یک دهه هشتادی می‌خواست نظری بدهد با جمله «تو که دنبال رفتن هستی» شمع عشق او به خاک میهنش را خاموش می‌کردند، اما این روزها همین دهه هشتادی‌ها هستند که برای «پیروز» توله یوزپلنگی که نماد ایران است، اشک می‌ریزند و هر روز نگران حال او می‌شوند. دهه هشتادی‌هایی که بچه خطاب می‌شدند، امروزه در خیابان‌ها برای آینده خود تلاش می‌کنند.

اگر تا این لحظه فکر می‌کردید دهه هشتاد نسلی مغرور و بی‌عشق نسبت به وطن خود است، باید بدانید که همین نسل هروز بیشتر نگران حال این ایران ‌بانو می‌شود، نگران کمبود آب و گاز که این روزها، باعث تعطیلی اکثر شهرهای کشور شده است و نگران بقای طبیعت این سرزمین می‌شوند از ستون این وطن یعنی دماوند گرفته تا پائین‌دست‌ترین قسمت‌های جنگل هیرکانی تمام این‌ها سرمایه‌های این وطن هستند، که نسل من برای آینده آن‌ها نگران است. دهه هشتادی خود را فرزند وطنش ایران می‌داند، درد وطن درد، ما نیز هست، تا وقتی دردهای مادرمان ایران درمان نیابد، آرام و قرار نداریم، برای از بین رفتن مشکلاتش و آزادی خاکش با هر سختی می‌جنگیم.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.