به یاد کورش

0

پنجم دی ماه همزمان بود با نخستین سالگرد درگذشت کورش رضاپور. زنده‌یاد رضاپور متولد آبان سال ۱۳۴۹، یکی از پژوهشگران همدانی بود که بر بسیاری از کتابخوانان این شهر تأثیر گذاشت. در این شماره با مطالبی یاد این شخصیت فرهنگی را گرامی می‌داریم.

قاسم امیری- شاعر
قاسم امیری- شاعر

*پیشکش به کورش رضاپور

*قاسم امیری

*شاعر

آفتاب خمیازه‌کش را

فروگذار

پیاله از شب لبالب کن

شبی راست

که دریچه به آفتاب نمی‌گشاید

رفیق

شب‌ات سحر مباد

امیر اسدیان-شاعر
امیر اسدیان-شاعر

*برای کورش رضاپور

*امیر اسدیان

*شاعر

نمی‌دانم

برای تو

رود بود یا برکه …

امّا

کورش رضاپور

برای من دریا بود

….

 

دریا

 

 

کافی ست سنگی در تو بیندازم

تا بی نهایت

دایره داشته باشم

بابک رضاپور جمور
بابک رضاپور جمور

*یادآر ز شمع مرده یادآر

شاید دوست بدارید :

*بابک رضاپور جمور

*نویسنده و پژوهشگر

شادروان «کورش رضاپور جمور» همزمان از طرف مادر و پدر با من نسبت داشت و حدودا هشت یا نه سال از من کوچک‌تر بود و من با دو برادر بزرگ‌تر او دوستی داشتم و هر از گاهی احوال او را از برادران و مادرش جویا می‌شدم.

سال‌ها گذشت و در دهه هفتاد روزی به سراغ کتاب‌فروشی او رفتم و متوجه شدم او چقدر اطلاعات وسیعی در رابطه با تاریخ، جغرافیا و ادبیات کردی دارد. پس از سال ۸۱ که نیروهای اختلاف بین‌المللی به عراق حمله کرده و کردستان به اقلیم تبدیل شد، ادبیات کردی مورد توجه کورش قرار گرفت و باعث بیشتر شدن ارتباط ما شد.

ادبیات کردی در ایران خیلی محدود بود و گاه در مهاباد کتابی یا مجله‌ای چاپ می‌شد اما کمتر موقعی به دست‌ ما می‌رسید. هر بار که باهم صحبت می‌کردیم از حجم اطلاعات و محفوظات او متعجب می‌شدم، حافظه بسیار قوی داشت و همواره متکی به حافظه بود.

اما محدودیت‌هایی در ارتباط ما برقرار بود زیرا فضای مجازی در دسترس ما نبود.

پس از رایج‌شدن فضای مجازی من و کورش با راه ارتباطی تلگرام قصد تکمیل کاری به نام جمورنامه را داشتیم.

اطلاعات زیادی جمع آوردی شده بود اما با درگذشت کورش این کار نیز ناتمام ماند، اما اگر این کار ادامه داشت به سادگی این کتاب متفاوت استقبال می‌شد اما همچنان معطل باقی ماند.

به یاد دارم که من نخستین نمونه فیش‌های تحقیقی را برای کورش بردم و روش کار را نشان دادم و این باعث نظم نسبی در کارهای او شد، اما همچنان متکی به حافظه بود.

کورش علاقه زیادی به باباطاهر داشت و بدخوانش‌هایی که در طی سال‌ها در متن شعر‌ها به وجود آمده بود را اصلاح می‌کرد و چهره جدیدی از باباطاهر ارائه می‌داد.

گروهی باور دارند واژه کرد به معنای تباری نیست و تنها معنا و مفهوم چوپان و رمه‌بان دارد در حالی که در منابع قدیم مشاهده می‌شود که این‌طور نیست و کردها بخش بزرگی از ایران را فراگرفته بودند اما به تدریج به یال‌های زاگرس محدود شده‌اند و زبان‌های کهن باعث شد در بسیاری از مناطق هامونی ایران از بین بروند.

به طور کلی می‌توان گفت کورش از زمانی که به خودآگاهی رسید، زندگی را صرف فهمیدن کرد اما توفیقی به انجام تحصیلات دانشگاهی نداشت. او روش فردی برای خود داشت و بدون استفاده از روش‌های اکادمیک تحقیقاتش را انجام می‌داد.

حافظه قوی و نیرومند او مقداری از این بی‌نظمی را جبران می‌کرد اما با بالا رفتن سن او، نگرانی ما بیشتر می‌شد.

گاهی نکته‌های تازه‌یابی را از واژه‌ای پیدا می‌کرد که باعث تعجب من که مقاله را بار‌ها خوانده بودم، می‌شد.

مطلب بعدی قابل ذکر این است که در ایران سامانه کشف استعدادی وجود ندارد که بتواند استعداد‌های نهفته‌ای مانند کورش را شناسایی و از نظر معیشتی تامین کرده و باعث شوند مقداری از مسئله غم نان فاصله بگیرند و توانایی کار پژوهشی را داشته باشند.

کورش در سال‌های پایانی عمر به دلیل دوندگی برای کار چاپ خانه و کاغذ و کیفیت کار از پروژه‌های تحقیقی دور شده بود.

کورش تعریف می‌کرد: «هنگامی که با اتوبوس از تهران برمی‌گردم حتی در زمان خستگی نمی‌خوابم و تمام مسیر را کتاب می‌خوانم تا بتوانم حداکثر استفاده از این وقت را داشته باشم».

ای کاش دستگاه حمایتی وجود داشت که از کسی مانند کورش که عمر خود را به خواندن و فهمیدن گذراند حمایت می‌کرد و اجازه می‌داد بتواند وقت بیشتری را صرف کارهای پژوهشی کند و آن‌ها را به سرانجام برساند.

می‌توان این‌طور گفت که کورش مزرعه بسیار پرباری بود که محصولاتش هیچگاه به برداشت نرسید.

و زمانی برای او محیا نشد که بتواند آن‌ها را به رشته تألیف دربیاورد.

یکی از دوستان، کورش را دایره المعارف زنده‌ای توصیف می‌کرد که وقتی نباشد جای خالی او مشخص می‌شود.

حتی حلقه دوستان کورش می‌توانند شهادت دهند که در این یکسال جای خالی او بیشتر حس می‌شود و هنگامی که به مشکل برمی‌خورند او نیست که در حل مسئله کمک کند.

من بسیار غمگین هستم که یک‌سال از درگذشت او گذشته و من هنوز از غم او رهایی پیدا نکردم. هنگامی که به زیارت مزار پدر و مادم می‌روم حتما بر سر مزار او نیز حاضر می‌شوم و هنگامی که طرح کتاب و عینک روی سنگ مزار او را می‌بینم به‌نظرم می‌رسد که در کل مزارهای همدان این بهترین طرحی است که می‌تواند شخصیت کورش رضاپور را به نمایش بگذراد. مردی لاغر اندام و عینک بر چشم و همواه کتاب‌خوان.

باعث تأسف است که خیلی زود از بین ما رفت و جمع دوستان را از شمع وجودش محروم کرد.

به‌نظر من دیگر پیدایش آدمی مانند کورش رضاپور در جماعتی که همیشه سر در فضای مجازی دارند اگر ناممکن و نامقدور نباشد بسیار محدود سخت است زیرا او با عشق به فهم و فهماندن زاده شد.

*خوبی‌های این مرد کم نبود

*رها رضاپور

من چیز‌هایی می‌خواهم که شاید هرگز عملی نشوند، چیزهایی که در ذهن کمتر کسی می‌گنجد. از لحظه‌ای که پدرم را شناختم و درک کردم، کماکان به دنیای بهتری که در ذهن داشت، پی‌ بردم. دنیایی بود پر از کتاب که بعضی از آن‌ها را هنوز دارم؛ پر از فکر خوب. فکر‌هایی که باعث فکر کردن بیشتر می‌شد. او دنیایی داشت پر از بی‌قانونی، پر از خواسته‌های فردی و آزادی‌های اجتماعی و بدون دروغ، بدون کلاهبرداری.

دنیای حتی پدرم سرمایه‌داری هم نداشت؛ مادیات در آن نقشی نداشت و چیزی هم متعلق به کسی نبود. نژادپرستی نبود و در دید او تمام اقشار جامعه برابری داشتند. اما در دنیای داشته‌هایش کتاب، سیگار، چای و باز هم کتاب و کتاب بود. خوبی‌های وجود این مرد کم نبود، تا سال‌های اخیر که افسردگی در وجودش رخنه کرد. عصبی بود؛ شاید هم خیلی ناراحت. اما باز هم همان کورش بود.

شاید هر چیزی که در این دنیا وجود دارد بر وقف مراد ما نباشد و قطعا ما نمی‌توانیم دنیا را تغییر دهیم.

اما هرکس با تلاش می‌تواند زندگی خود را بر اساس نظرات خود بسازد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.