خانه‌ دوم؛ پادگان اول

0

*ستایش مستقیمی

در دنیای کودکی خود به سر می‌بردم و فکرم پیش عروسک و قوری و فنجان‌های کودکانه‌ام جامانده بود که فهمیدم، حالا زمان آن رسیده به جای خوابیدن تا لنگ ظهر، ۶ صبح از خواب ناز بیدارشوم و افکار کودکانه‌ام را در اتاقم بگذارم و برای رفتن به مکانی عجیب‌وغریب به نام مدرسه آماده شوم.

همه‌چیز آماده بود تا به مدرسه بروم و باسواد شوم؛ همه‌چیز آماده بود جز من. من ۷ ساله‌ای که در مقنعه زندانی شده بود و عادت نداشت دور سروصورتش را با پارچه‌ای ضخیم بپوشاند. موهای ‌شلخته‌ام از مقنعه بیرون می‌آمد و هر روز دادوبیدادهای معلمان را می‌شنیدم که ای بابا تو را از رخت خواب جدا کرده و به مدرسه آورده‌اند.

مگر غیر از این بود؟

همیشه فکر می‌کردم مدرسه رفتن به معنای‌ این است که در کلاسی به اتفاق هم‌سن‌وسال‌‌هایم جمع می‌شویم و معلم‌ها به ما درس‌های چندان بدردنخور می‌آموزند، اما وقتی پایم را به مدرسه گذاشتم متوجه شدم که نه خیر! کم‌ترین چیزی که در مدرسه به آن توجه می‌شود، درس خواندن است و همیشه زیر ذره‌بین هستم.

ما در مدرسه یاد می‌گیریم که چگونه تار سیبیل‌ها را بشماریم، یاد می‌گیریم که چگونه لاک‌هایی که دانش‌آموز با ذوق بر ناخن‌هایش زده را با سنگدلی پاک کنیم و او را تهدید کنیم که تکرارش با اخراج مواجه می‌شود.

چگونه موهای پسران را کوتاه کنیم، چون‌که مو جلوی ورود درس به مغز آن‌ها را می‌گیرد.

یاد می‌گیریم که چگونه کرم ضدآفتاب را از سفیدکننده، تشخیص دهیم و بوی عطر را از صد متری شناسایی کنیم.

البته باید بگوئیم، ما دانش‌آموزان هم یاد می‌گیریم که دروغگو‌های قوی‌تری باشیم. امروز فهمیدم  برای این‌که در کلاس مجاور دانش‌آموزان زمان کلاس را کم کنند، هرروز زیر شوفاژ مدرسه آب می‌ریزند و سرایدار بیچاره را به خیال این‌که شوفاژ خراب شده، برای تعمیر به کلاس می‌آورند تا معلم کمی دست از سرشان بردارد و بچه‌ها استراحت کنند.

همه ما در مدرسه با کلمه خانه دوم آشنایی داریم؛ زباله‌هایتان را جمع کنید، این‌جا خانه دوم شماست. با معلمانتان برخورد درست داشته باشید، این‌جا خانه دوم شماست. درها را نکوبید، این‌جا خانه دوم شماست.

سرویس‌های بهداشتی را تمیز نگه دارید، این‌جا خانه دوم شماست.

گاهی فکر می‌کنم آیا در خانه ما، در میان جمعیت زیادی از مهمان‌ها به حریم خصوصی من تجاوز می‌کنند؟ آیا به کیف من که وسیله شخصی من است، هجوم می‌برند و از سر پیاز‌‌ش تا ته پیازش را درمی‌آورند و بازرسی می‌کنند؟ آیا در خانه ما جلوی جمع به من توهین می‌کنند و غرور نوجوانانه من را زیر پایشان همچون سوسک بیچاره‌ای له می‌کنند؟ آیا در خانه ما کسی به فکر این است که ذره‌بینی در دست بگیرد و حواسش باشد که مبادا سرخ‌آب سفید‌آب هرچند کمی در صورتم پیدا ‌کند؟ در خانه ما برای نوشیدن آب باید لیوان را در دستم بگیرم و از خانمان به کوچه بیایم؟

برایم خجالت‌آور است که بگویم ما دبیرستانی‌ها و هنرستانی‌ها با ۱۶ ۱۷ سال سن اجازه نداریم در کلاس آب بنوشیم و باید بطری آب خود را از طبقه سوم تا طبقه اول حمل کنیم، دو جرعه که آب خوردیم، سریع خود را به کلاس برسانیم که چیزی را از دست ندهیم و اگر هم پنج دقیقه دیرتر به کلاس برویم، باید با هزاران خواهش و تمنا از اره و اوره و شمسی کوره و از دفتر مدیریت نامه بگیریم که پنج دقیقه تأخیر این ذلت‌آموز بیچاره به دلیل نوشیدن آب در کلاس شما بود که این عمل به معنای شکستن حرمت کلاس است.

از کودکی خونگرم و خوش‌خنده بودم. همین باعث می‌شد که هرروز مادرم را در دفتر مدرسه ببینم که چرا می‌خندم. باور کنید آن‌قدری نمی‌خندیدم که به گفته خودشان نظم کلاس را به‌هم بزنم، شاید کمی، اما هرچه بود خندیدن حتی کمش در مدرسه ممنوع بود.

خورشید را که در آسمان‌ می‌بینی، صبح که می‌شود، پایت را که به در ورودی مدرسه می‌گذاری، حق نداری خودت باشی. خودت بودن باعث آرام‌آرام ریختن دیوار آرزوهایت می‌شود.

پسران ما قبل از رفتن به پادگان و شروع خدمت دوساله سربازی، در پادگان زیستن با حضور در مدرسه تجربه کرده‌اند. دخترانمان نیز اسمش این است که به سربازی نمی‌روند اما دوازده سال در پادگان‌ها‌ زندگی می‌کنند، این‌بار پادگانی به نام مدرسه.

همیشه دوست داشتم، عکاسی باشم که همه فکر کنند، آسمان دهان باز کرده و من عکاس را به پائین پرتاب کرده است. مدام نمره‌های خوبی در مدرسه گرفته‌ام، اما همیشه شب امتحان ریاضی کابوس می‌دیدم. با هر زوری که بود آن ‌را به سرانجام می‌رساندم، اما از خود می‌پرسیدم که اگر عکاس شوم، رادیکال و سینوس و کسینوس و مسائل فیثاغورث به چه کارم می‌آید؟ اما جوابی که از هندسه می‌گرفتم این بود که، ثابت کن که به‌کارت نمی‌آید.

ما در مدرسه می‌بینیم که؛ عقایدت، عقاید من باشد وگرنه اخراج می‌شوی، در مدرسه کسی حریم‌شخصی ندارد‌. اگر می‌خواهی حریم‌ شخصی‌ات را حفظ کنی اخراج می‌شوی.

مهم نیست از این‌که کسی بدون اجازه لمست کند، بیزاری، من می‌توانم تمام نقاط بدن تو را لمس کنم، چون حدس، می‌زنم که موبایل داری.

اگر فراموش کرده‌ای کتابت را بیاوری، می‌توانم تو را کتک بزنم و حق نداری اعتراض کنی.

اگر حرف حقی بگویی که باب دلم نباشد، اشتباه است و باید معذرت‌خواهی کنی.

و از همه بدتر این‌که رفیقت را با نمره معامله کن.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.