دوست داشتم دکه داشتم

0

*احسان فکا

دوست داشتم دکه داشتم. در بزرگراهی گمشده‌، در مسیری سبز به سمت مه و آسمان، با نوازش قطره‌های باران بر سقف فلزی دکه هر صبح یا همان پگاهان…

نه

خیلی شاعرانه و تصنعی و لوس شد.‌ مثل بچه‌ آدم بنویس، دوس داشتم تو جاده‌ همدان به اسدآباد یه دکه داشتم، پشتش یه تخت چوبی و یه فرش ماشینی طوسی می‌انداختم، از اونا که یکی دو جاشو سیگار یه رفیق سوراخ کرده. به راننده کامیونا و تریلیا نیمرو و سوسیس تخم‌مرغ می‌دادم با نوشابه‌ شیشه‌ای و دوغ  که چیدمش تو حوضِ سیمانیِ لب‌جاده که سر سال نو خودم با آبی غلیظ و قلم‌مو گودش کردم. بعد می‌رفتم رو تخت کنارشون می‌نشستم و برای بار هزارم می‌پرسیدم.

ولوو اف هاش پونصد بهتره یا اسکانیا؟  داف شنیدم موتورش آمریکاییه. آره می‌دونم هلندیه داف. تو سربالایی داغ می‌کنه واشر میزنه. هلند اسبم زیاد داره. لاله هم زیاد داره ولی تریلی یعنی ماک دماغ‌دار و تمام.

بعد راننده سری تکون می‌داد و می‌گفت یه نصفه نون میاری؟

شاید دوست بدارید :

می‌آوردم و کنارش دو پر نوزادفلفل که تو همین باغچه‌ نقلی پشت دکه کاشتم.

لاکردارا عین آمار همه‌شون راننده ترانزیتن، یکی نیست از آلمان نیاد و مثلن از همین زنجان بار مس و چاقو زده باشه برا‌ ملایر و از ملایر کشمش سبز تیزابی برا زنجان. همشون دارن از ترانزیت میان اما با خودشون مارلبرو قرمز اصل که نیاوردن، همه لنگن برا دو پاکت بهمن.

این آخرا یه دستگاه اسپرسو نوا هم خریدم. سرجمع سه میلیون، ارزون‌ترین قهوه رو هم خریدم و بالای دکه درشت‌زدم اسپرسو فول‌کافئین که فکر کنن هر چیزی فولش خوبه. آدمم لولش خوبه اما نه خسته‌ام، آخر شب همون جا یه نوشابه‌ سیاه برا خودم باز می‌کنم و راه شب رادیو رو می‌ذارم بیخ گوشم و یه پتوپلنگی می‌اندازم زیرم که زبری فرش رو بگیره و یه بالش ابری رنگ و رو رفته زیر سرم جا خوش می‌کنه تا صبح و صدای خروس‌لاری آفاق خانم که تو باغِ ارثیه‌ی شوهر مرحومش صفدر می‌شینه که همین بغله، دخترش لاله تازه دانشجو شده تو پیام‌نورِ رزن و صدای خروس آفاق خانم که به قول همدونیا یه نوجه ملاحت از جوونیش مونده هنوز، انگار تو تمام زاگرس و جنگلای بلوطش می‌پیچه و می‌گه پاشو سماور قدی تمام استیل عالی‌نسب که از میدون بهارستانِ داغ تو مرداد خریدی رو آب کن که صدای بوق تریلیا داره از سر گردنه میاد. همه هم لنگ چای و بهمن‌لازم

از همون بهارستان، آخرین باری که تهران بودی، چند سال پیش و دخترک لاغر و قد بلند رو دیدی با چادر سیاه بور شده‌اش و به گمونت لاله بوده و رفتی سمتش که صدا کنی.

لاله نرو، تو مسیر بادهای ولگرد نرو.  بمون با هم یه قهوه‌ی دونه‌مونده‌ی فول کافئین بزنیم و حالا که امام‌زاده‌کوه این قدر دوره بریم بی‌بی شهربانو، کوهِ سیمان و اندوه و غربت

زیارت

دوست داشتم دکه داشتم…

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.