رفیق عزیزمان سعید
*حسین عبدالهی
نمیدانم چگونه باید با شما صحبت کنم … قرار نبود سعید این گونه رابط ارتباط من با شما باشد …مرگ پایان کبوتر نیست … اما این کبوتر دوستی به پرواز درآمده است ..
سعید دوستانی دارد که قلبشان لبریز از عشق و محبت است و این نشان از انسانیت سعید و این دوستان با مرام است .
بیان درد و باور نبودن سعید برایمان سخت و دلهرهآور است به واقع واژه غمانگیز و زجر آور «داغ» برایمان به شکلی جانگداز معنی شد …
با سعید در سالهایی نه چندان دور رفیق و دوست محل و کوه و فکر شدیم .. هر جمعه به کوه میرفتیم … سالهای بعد وقتی با هم به کلاس صخرهنوردی رفتیم او ادامه داد و من نه …از اینجا به بعد سعید در کوهنوردی پیشی گرفت .. در کتابخوانی …و در کارهای مشترکی که علاقمند بودیم سعید در همگی به واقع پیشرفت خوبی داشت و تا آخر راه میرفت به طوری که او را متفاوت از دیگران میدیدم و همین تفاوت در دیدگاه او را در نزد همه خاص میکرد.
سعید فریاد بیعدالتی نسل خود بود. او با هر قشری در خور تفکرشان رابطه اجتماعی داشت؛ مردمدار، اجتماعی و رفیق بود اما هیچ غروری در میان نبود …حیف که روزگار قدار قدر این انسان متفکر را که در همه چیز هدفمند بود، ندانست و در میان این جمعیت ناجنس ذوب شد. تنها دلخوشی او در این میان طبیعت .. کتاب و دوستان مهربان و همراهی با دوستانی بهتر از برگ گل بود. هرچند که من از سعید ۵ سالی بزرگتر بودم اما سن عقلی با سن عمر فرق میکرد. شما همه میدانید سعید بیشتر از آنچه بود، میبود. توجهش به اجتماع و فرهنگ در این بوم که همه در فکر منافع شخصی خود هستند، بینظیر و به آینده بود.
سعید گوهری بود در میان سنگهای سیاه ناامیدی. دقت و تفکر و انتخاب هدفمندش در کتابخوانی، تخصص، اطلاعاتش و سابقه و فعالیت در تنها سرگرمی ورزشیاش یعنی کوهنوردی، بی ادعایی و بیزاری از شهرت گرفتن از او انسانی هر روز پختهتر میساخت. زجر و درد از اوضاع نابسامان بیعدالتی جامعه، اجتماع و سیاست که خود قربانی آن بود، او را که دل لطیف و حساسی داشت نسبت به این موضوعها خشن و عصبانی کرده بود اما چارهاش ناچار بود. استقلال و روی پای خود ایستادن و بیمنتی و بیتوجهی او به رفاه و تجملات و سادهزیستی و سادهپوشی الگوساز بود .
پیمانه عمر سعید خیلی زودتر از آرزوهایش به پایان رسید اما اهدافش به نتیجه کامل و پایان نرسید هرچند توانست جرقههایی از بینش جدید در میان دوستان و منطقه ایجاد کند. من نمیدانم چگونه اهداف او را در محل ادامه دهیم و چگونه بدون او پیش برویم. سالهای پیش با هم کانالی ساختیم تا فرهنگسازی، مقابله با جهل و ناآگاهی را در بوم خود پیش ببریم. در این میان در مشت نمونه خروار در این کشور پهناور با مشکلات زیادی روبرو بودیم و هستیم. سعید و فکر او ادامه خواهد داشت …
داغ جانسوز سعید برایمان ابدی است و نفس کشیدن در زادگاهش بدون او بسیار سخت و غم انگیز است.
سعید چقدر از آرزوهای شیرینش برای رفتن و صعود به کوههای آلپ و هیمالیا میگفت و از اینکه دوستانی دارد که میتواند رویشان حساب کند. حیف و صد حیف که او دیگر نیست. در این مدت دوستانش همگی برایم پیام داده اند و درد دل کردهاند و از دریای غم و عشقی که به سعید داشتند گفتند. باشد که چارهای برای ادامه راه و افکار ارزشمند او پیدا شود.