زرد قناری

0

*احسان فکا

*نویسنده

ایستاد. با چراغ‌هایش‌چشم در چشم شد. دور چشمِ چراغ‌ها خاکی بود. دوده گرفته بود. مثل خود میرعلی که آب مروارید را عمل کرده بود، سه روز بعد لز رفتن مروارید به خانه‌ پسربرادرش رامین، برای همیشه. میرعلی خیلی گریه کرد، سر گذاشت روی سر محبی، روی فرمانش و خیلی گریه کرد. مروارید توی شناسنامه مریم بود، معصومه اما دوست داشت مروارید صدایش کند و پیرمرد چیزی نگفته بود، از وقتی که جوان بود چیزی نگفته بود و حالا هم معصومه رفته بود به جایی بهتر و هم مروارید به خانه‌ بختش نشسته بود، به خانه‌ رامین.

چشم‌های پلاستیکی محبی التماس می‌کرد. محبی را مروارید روی تاکسی گذاشته بود وقتی هنوز چشم‌هایش براق و بُراق بود، وقتی زرد قناری‌اش یکدست بود و در آفتاب می‌درخشید. کارگر آمد، بالای سر محبی، میرعلی چشم‌هایش را بست، اره سقف محبی را برید و درد را پیرمرد هم در چشم خودش دید هم پیکان بینوا که کمرش شکست‌. دست به کمر گرفت پیرمرد و پوست از سر رفیق بیست ساله‌اش کنده شد. دل کند، سوییج سواری تازه توی جیبش با کلیدهای دیگر دعوا گرفتند. میرعلی دست انداخت توی جیب و از گلوی سوییج گرفت و کشیدش بالا و انداختش توی جیب خالی سمت دیگر. دست به زانو گرفت و یک یاعلی خسته گفت و رفت سمت در زنگ‌زده‌ی گاراژ، هجده چرخ سواری‌ها را مچاله شده و مربعی شکل بار کرده بود. رامین و مروارید جلوی گاراژ بودند. پیرمرد نشست توی ماشین. بی‌حوصله بود.

رامین عمو،  این سوییچو بگیر غروبی بیا ماشین رو ببر بذار دم نمایشگاه ممد طلایی

رامین راه افتاد پیرمرد نگاهش را انداخت سمت گاراژ، محبی درد به جانش افتاده بود و نعره می‌کشید، هجده‌چرخ نگاهش را گرفت وقتی سمت در گاراژ خیز بر می‌داشت.

بابا جون مطمئنی می‌خوای تاکسی نو رو بفروشی؟

آره، بابا جان. میرم ور دست عموت. خسته شدم از دور گردیدن تو این شهر.

زنی کنار خیابان ایستاده بود چادر به دندان گرفته، بچه به بغل که زار می‌زد بچه.

رامین عمو سوار کن سر راه این خانمه رو. اینجا ماشین گیرش نمیاد.

رامین ترمز گرفت.

پیرمرد پیاده شد، زن سوار

عمو من تا خونه قدم می‌زنم میرم. مروارید بابا خداحافظ

زن سوار شد. خدا خیرتون بده. این را زن گفت و دور شد.

پیرمرد کنار خیابان ایستاد، کنار زمین خاکی، زمین خالی، خیره به خیابان نگاه کرد. هجده چرخ که رد شد بغضش شکست. خیابان تا بی نهایت می‌رفت

تا غروب

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.