شهبانوی ادب و ستم ستیزی او

براي 25 اسفند؛ بزرگداشت پروين اعتصامي

0

*محمد سلگی

*دبیر ادبیات نهاوند

چرا عمر طاووس و دُرّاج کوته؟!

چرا مار و کرکس زیَد در درازی؟!    (ابوطیّب مُصعبی، قرن چهارم هجری)

بدون شک از طاووسان مُلک ادب و دُرّاجان قلمرو سخن که عمری کوتاه و مرگی ناگاه داشتند، «پروین اعتصامی» است. باد سنگدل اجل به واسطه بیماری حصبه، چراغ زندگی این بانوی فرزانه را در ۳۵سالگی خاموش کرد. همین عامل به شخصیت فرهنگی و ادبی پروین جلوه‌ای خاص بخشیده که در دوران جوانی به حدی از پختگی و کمال رسیده که چنان اشعاری نغز و ماندگار به گلستان ادب تقدیم کرده است. محمدتقی بهار(=ملک الشعرا)، شاعر و ادب پژوه نامدار معاصر، بر دیوان او مقدمه نوشته که خود نشان‌دهنده ارزش والای این اثر است.

 

استادی و زبردستی پروین در فن «مناظره» به خوبی پیداست و نام این دو-پروین و مناظره- همواره کنار یکدیگر در ذهن تداعی می‌شود؛ مناظراتی مانند: مست و هشیار-که خوشبختانه هنوز در کتاب ادبیات دوازدهم دبیرستان باقی است و آموزشی لذت‌خبش برای معلم و دانش آموز دارد-، مور و مار، گوهر و سنگ، کوه و کاه، دزد و قاضی، صاف و دُرد، کرباس و الماس، نخ و سوزن و دیده و دل. سخنانی که طرفین این مناظرات بر زبان می‌آورند، ژرف نگری و باریک اندیشی پروین را نسبت به اجتماع، حکومت، اخلاق و ماهیت زندگی نشان می‌دهد؛ به خصوص آن‌جا که تیغ تیز انتقاد را با زبان کنایه به سمت طبقه حاکم می‌گیرد و از زبان شخصیت‌ها نظرهای سیاسی و اجتماعی خود را آشکار می‌کند. شاعر هوشمند ما با این کار از خفقان و سانسور حکومت‌ها در امان می‌مانَد و همچنین محتوای شعر خود را از قید زمان و بند مکان آزاد می‌کند تا اشعار او به مانند دیگر شاهکارهای ادبی، از مرز سال‌ها و سده‌ها بگذرد و زبان حال همه خردمندان، ستمدیدگان و آزادگان تاریخ باشد. آیا آن‌جا که حافظ به ریا و تزویر می‌تازد و صداقت و یکرنگی را می‌نوازد، فقط برای قرن هشتم و جامعه شیراز است؟! شعر پروین را هم باید از این نوع برشمرد. یک نمونه از مناظرات او را با عنوان «دزد و قاضی» بررسی می کنیم(دیوان پروین اعتصامی، نشر الهام، چاپ سوم، ۱۳۸۸، صص۱۵۳-۱۵۴):

دزدی را به محضر قاضی می‌برند برای محاکمه. حالا قاضی که از مهم‌ترین مناصب حکومتی و نماینده حکومت است در مقابل شخصیتی کاملاً متضاد با خود قرار می‌گیرد؛ دزدی که جُرمی را مرتکب شده و باید جوابگوی عملش باشد تا کیفر ببیند. اما این ظاهر ماجراست و ابتدای آن؛ در ادامه می‌بینیم که جای شخصیت‌های سیاه و سپید عوض می‌شود و پروین، ما را به تاملی دوباره و نگرشی نو فرا می‌خواند.

در همان ابتدای گفتگو، دزد تندترین پاسخ‌ها را به قاضی می‌دهد و او را «مردم آزار»، «منافق» و «راهزن» خطاب می‌کند:

گفت قاضی کاین خطاکاری چه بود؟!

دزد گفت: از مردم آزاری چه سود؟!

گفت: هان! برگوی شغل خویشتن

گفت: هستم همچو قاضی راهزن

گفت: آن زرها که بُردستی کجاست؟!

گفت: در همیان تلبیس شماست (همیان:کیسه/ تلبیس:حیله و فریب و دورویی)

گفت: آن لعل بدخشانی چه شد؟!

گفت: می دانیم و می دانی چه شد!

گفت: پیش کیست آن روشن نگین؟!

گفت: بیرون آر دست از آستین

حالا جای متهم و قاضی عوض شده و بدترین اتهامات بر شخصی وارد می‌شود که باید پاک و پرهیزگار باشد تا بتواند آلودگان و مجرمان را بیابد و فرمان به مجازاتشان دهد. اکنون شخصیت بی پروای دزد، یکه‌تاز این میدان می‌شود و قهرمانانه بر کوس رسوایی بالانشینان می‌کوبد:

دزدی پنهان و پیدا کار توست

مالِ دزدی جمله در انبار توست

تو قلم بر حکم داور می بری

شاید دوست بدارید :

من ز دیوار و تو از در می بری (سرقت من آشکار و دزدی تو پنهانی است)

حد به گردن داری و حد می زنی

گر یکی باید زدن، صد می زنی

اکنون نکته عمیق‌تری مطرح می‌شود: بزرگ‌ترین راهزن، راهزن عقاید مردم است و مردم باید نهایت دانش و بینش خود را به کار بندند تا این راهزن را بشناسند و کمر بشکنند:

می‌زنم گر من رهِ خلق ای رفیق!

در ره شرعی تو قُطّاع الطّریق (قطاع الطریق: راهزنان)

دست من بستی برای یک گلیم

خود گرفتی خانه از دست یتیم

دزد جاهل، گر یکی ابریق بُرد (ابریق: آفتابه)

دزد عارف، دفتر تحقیق برد (عارف: دانا/ تحقیق: حقیقت دانی و دانایی)

دیده‌های عقل، گر بینا شوند

خودفروشان زودتر رسوا شوند

دزد زر بستند و دزد دین رهید

شحنه ما را دید و قاضی را ندید؟!

دیگر ای گندم نمای جوفروش!

با ردای عُجب، عیب خود مپوش

چیره دستان می‌رُبایند آن چه هست

می‌بُرند آن گه ز دزدِ کاه، دست

و در پایان به نتیجه‌گیری این حکایت می‌رسیم که می‌توان آن را شاه بیت این مثنوی به حساب آورد:

دزد اگر شب، گرمِ یغما کردن است

دزدی حُکّام، روزِ روشن است

بانوی سخنور و سخندان ما این‌گونه طوق رسوایی بر گردن ستبر زور و تزویر می‌افکند تا فرزند فهیمی باشد از تبار فردوسی که فرمود: «زیانِ کسان از پی سود خویش/ بجویند و دین اندر آرند پیش» یا شاگردی شایسته در مکتب سعدی که سرود: «تَرک دنیا به مردم آموزند/ خویشتن سیم و غَلّه اندوزند». نامش ماندگار و یادش جاودان باد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.