*حسین پارسا
*روزنامهنگار
«مرگی در این جهان نیست/ ما جاودانگانیم/ هراسی از مرگ نیست/ چه در هفده سالگی، چه در هفتاد سالگی/ تنها نور است و حقیقت. – ارسنی تارکوفسکی»
اول: نخستین برخورد من با مسئله «مرگ» در دوازده سالگیام بود. خرداد هفتاد و شش، پدربزرگم بی هیچ نشان مشخصی از بیماری، درگذشت. بعد از آن – تا ده سال بعد – مرگهای دیگری را هم تجربه کردم. از جمله درگذشت مادربزرگهایم و پدرم. فقدان آدمهایی که تا روزهای قبل هر روز و هر هفته آنها را میدیدم و حالا نبودند، در دل خود یک «رخداد» یا «اتفاق» هولناک بود. ترسِ ندیدن بعدها جایش را به دلتنگیهای همیشگی داد. چنین مرگهایی اما همچنان یک «اتفاق» یا «ضربه» در زندگی بودند که فضای ذهنی و روحی من و خانواده بزرگی از فامیل، دوستان و آشنایان را به قبل و بعد از آن اتفاقها تقسیم میکرد.
دوم: ایرانی جماعت در زندگی کم مصیبت ندیده است. آنهایی که سن و سال بیشتری دارند جنگ را یادشان است. آن همه خرابی شهرها و روستاها و شهادت هزاران نفر از بهترین و درجه یک ترین آدمهای این خاک، اتفاقی نیست که به راحتی از ذهن ها پاک شود که اتفاقا فکر کردن به این افراد حالا، ضرورتی اخلاقی و معنوی است. جدا از جنگ اما مرگهایمان کم و بیش شبیه به هم بودهاند. زلزله هولناکترین اتفاقی است که در این سالها بارها ثابت کرده که در چه بخشهایی از زندگی و مدیریت اجتماعی مان دچار مشکل هستیم. به نظر میرسد تیغِ زلزله همچنان به همان هولناکی گذشته بر سرمان است زیرا نه ما و نه ساختار فنی – و اخلاقی – بخشهایی که وظیفه ساختن را بر عهده دارند، نسبت به سالهای قبل تغییر چندانی نکرده است. به جنگ و زلزله، چند سالی است که سیل هم اضافه شده که اگرچه کمتر ناگهانی است اما برای ما که مشکلات فراوانی داریم همچنان ناگهانی میکند و قربانی میگیرد. در کنار این سه عامل، تصادفات جادهای هم مرگ همیشگیمان است، کم و بیش با همان سازوکار مصیبتهای دیگر.
سوم: از ابتدای اسفندماه تا یازدهم فروردین – بنابر آمار رسمی –حدود سه هزار نفر در ایران در اثر بیماری کرونا کشته شدهاند. کرونا بر خلاف سیل و زلزله و جنگ و حوادث جادهای، هم وحشت بیشتری ایجاد کرده و هم در حال تغییر نگاه عدهای به مرگ است. ویژگی اصلی مرگ در ایران تا قبل از کرونا – خوشبختانه – ناگهانی بودن آن بود. زلزله پیشبینی ناپذیر است و یک شب و در چند ثانیه همه جا را ویران میکند. سیل چند روز در سال است و بعد از باران، ویرانی تمام میشود. حتی در روزهای جنگ هم تمهیداتی برای زندگی پیشبینی شده بود که «زمان» بمباران مردم بیشتر در امان باشند. تصادفات جادهای هم که آمار وحشتناکی در ایران دارد همچنان صفت «ناگهانی» را برای خانوادهها دارد. کرونا اما با بقیه متفاوت است. این بیماری مرگ را از یک «اتفاق» به «امر روزمره» تبدیل کرده است که پیر و جوان و شهری و روستایی و روز و شب نمیشناسد. همه بر لب تیغ هستند. این بیماری حتی با مرضهای دیگر هم فرق دارد. نه به لایف استایل چندان مربوط است و نه درمان خاصی دارد.
چهارم: «روزمرگی» مرگ در اپیدمی کرونا، نگاه آدمها به مردن را تغییر داده است. حالا همه از مرگ – به طور روزانه – میترسند. بخش زیادی از این ترس نه در خود اتفاق مرگ، که با کرونا مردن است: بدون تشریفات و مراسم، تنها و در گوشهای از خاک، با دفنکنندگانی سرتا پا پوشیده که احتمالا دوست دارند میت را سریعتر به خاک بسپارند و از خطراتش در امان باشند. این نوع مرگ، بسیاری را به وحشت انداخته تا به آن لقب «بدترین نوع مردن» بدهند. یعنی اگر خدای ناخواسته فردی در اثر زلزله یا تصادف از دنیا برود، خب، خدا رحمتش کند و با سوگ و آه او را به خانه ابدی بدرقه میکنند. اما اگر فردی با کرونا فوت کند، چشمها همه وحشت زده میشود. اما به راستی این دو مرگ، یکی خوب و دیگری بد است؟ به نظر میرسد هجوم مرگ و روزمره شدن آن، با نفوذ در احساسات عمیق انسانی، تاثیراتی هم بر اخلاق و معرفت افراد گذاشته است. در حدی که مرگ را هم دستهبندی کرده و از مرگ خوب و مرگ بد حرف میزنند. در وضعیتی که مهمترین موضوع، باید دعا برای آرامش روح رفتگان و تسلی خاطر بازماندگان باشد، پخش انواع و اقسام اخبار و تصاویر و فیلمهای شستشو و خاکسپاری رفتگان جز کاری غیراخلاقی نیست. برای خانه نگه داشتن مردم، ترساندنشان از مرگ سخت بیهوده است. بهتر است مومنانه تر با مرگ برخورد کنیم. مرگ خوب و مرگ بد وجود ندارد. زیرا «تنها نور است و حقیقت.»