مصائب کودکانه، دردهای بزرگانه

همدان‌نامه مشکلات کودکان در زمانه پرآشوب را بررسی می‌کند.

در شرایطی که مشکلات اقتصادی از سر و کولمان بالا می‌رود و مصائب اجتماعی بر سرمان آوارا شده، بیشتر از همه کودکان فراموش می‌شوند و بیشتر از همه این معصومان آسیب می‌بینند. این در حالی است که در شرایط پرفشار، بیشتر از همه حواسمان باید به کودکان باشد و آن‌ها را دریابیم. در این صفحه ویژه به برخی مسائلی که کودکانمان با آن‌ها درگیرند، می‌پردازیم.

0

*حاشیه پرحاشیه

*بررسی یکی از لایه‌های تاریک حاشیه شهر

*دکتر حسین صالحی

*دانشجوی دکترای تخصصی سلامت در بلایا و فوریت‌ها

این روزها فیلمی به روی پرده سینما رفته است که داستان جنایت‌های واقعی یک قاتل سریالی با نام مستعار عنکبوت را به تصویر می‌کشد. این قاتل با پرسه‌زدن در خیابان‌های شهر زنانی را که برای امرار معاش مجبور به تن‌فروشی بودند را اغفال می‌کند و به محل جنایت‌هایش می‌کشاند و آن‌ها را به طرز وحشتناکی به قتل می‌رساند. نکته‌ای که در پس این فیلم برای من نهفته بود، فقر موجود در حاشیه شهرها و بستر لازم برای ایجاد یک جنایت بود. در ادامه این قتل‌ها، با توجه به موقعیت اجتماعی مقتولان، خانواده‌های آن‌ها پیگیری لازم را برای دستگیری این قاتل انجام نمی‌دادند تا آتش این اقدام هولناک بیشتر زبانه بکشد و این انسان جانی آزادانه در خیابان‌های شهر پرسه بزند. این اقدام اگرچه باید در زیر چتر حمایت‌گری پلیس واقع شود، اما مطالبه بستگان مقتولان می‌توانست قاتل را در همان جنایات اولیه به سزای اعمال پلید خود برساند. عقبه اجتماعی که مقتولان حادثه از آن برخوردار بودند، این باور را در خانواده‌های مقتولان و برخی گروه‌های اجتماعی به وجود آورده بود که عمل قاتل در این رابطه منزه است و پیگیری این پرونده منجر به خدشه‌دارشدن آبروی آن خانواده می‌شود. در ادامه از داستانی سخن می‌گویم که بیخ گوش خودمان اتفاق افتاده است و اگر آن را از یاد ببریم، بعید نیست به دلیل فقری که این روزها بیش از پیش در حاشیه شهرها رخ نشان می‌دهد، عنکبوت دیگری دام خود را پهن کرده باشد.

دکتر حسین صالحی
دکتر حسین صالحی

«محمد بیجه» قاتل پاکدشتی

عنوان قاتلان سریالی را در موتورهای جست‌و‌جو گر دنبال می‌کنم و به اسمی برخورد می‌کنم که یکی از هولناک‌ترین پرونده‌های قتل‌های سریالی را رقم زده است. محمد بیجه؛ قاتل پاکدشتی به جرم قتل و تجاوز به بیش از ۲۰ کودک در سال ۱۳۸۱ اعدام شد. جزئیات این پرونده تماما در صفحه‌های وب موجود است و مرور این جنایت روان خواننده را قطعا متأثر خواهد کرد. نکته بسیار مهمی که در رقم‌خوردن این جنایت عجیب بیش از همه به چشم می خورد، این است که این قاتل خیلی از هوشمندی بالایی برخوردار نبوده است و علت سریالی‌شدن این جنایت فقر خانواده‌های مقتولان بوده است. خانواده‌های مقتولان اهمیت زیادی به مفقودی کودک نمی‌دادند و تا روزها به مراجع قانونی مراجعه نمی‌کردند و این بستر را برای پاک‌کردن صحنه جرم توسط قاتل فراهم می‌کردند. اوج تراژیک‌بودن این داستان این است زمانی که این هیولا دستگیر می‌شود، بیشتر خانواده‌ها ترجیح می‌دادند دیه بگیرند تا این فرد اعدام شود که آن زمان به دلیل فشار افکار عمومی حکم اعدام سریعا انجام می‌شود. لحظه‌ای را تصور کنید که تنگدستی چگونه باعث می‌شود از متجاوزی کودک‌کش بگذری تا بتوانی خانواده را فلاکتی که در آن دچار هستند، نجات دهی. فقری که در خانواده‌های پرجمعیت حاشیه شهرها وجود داشته، باعث شده آن‌قدر رسیدگی و توجه به فرزندان کم شود که قاتلی متجاوز آزادانه طعمه‌های خود را شکار کند، به قتلگاه بکشاند و جولان بدهد که صد البته خود قاتل نیز محصول همین شرایط نابسامان است. ناآگاهی از ابعاد تاریک مفقودشدن یک کودک در خانواده تا آن‌جا پیش می‌رود که بعد از وقوع یک فقره قتل کودک منتسب به خانوده‌ای متوسط پیگیری قضایی آغاز می‌شود و قاتل سریعا دستگیر می‌شود. یعنی این گمانه‌زنی وجود داشت که اگر قاتل خانواده‌ای با شرایط مالی تقریبا مناسب را هدف قرار نمی‌داد، شاید قتل‌های بیشتری به وقوع می‌پیوست.

فقر حاشیه چگونه حاشیه‌ساز می‌شود؟

این‌که فقر از هر دری ورود کند، ایمان و اعتقاد هم از آن در بیرون می‌رود، یکی از درست‌ترین جملاتی است که تاکنون گفته شده است. زبان فقر یک زبان تخصصی است که هر کسی فهم ترجمه آن را ندارد. باید با تمام وجودت در محله‌های حاشیه شهر نفس کشیده باشی و حسرت داشتن خیلی چیزها را کیلومترها رکاب زده باشی. فقر گسترده‌ای که در حال حاضر جامعه را فرا گرفته، گروه‌های آسیب‌پذیر را بیشتر دستخوش تغییر و آسیب خواهد کرد. چون اینان همانند نهالی نازک در برابر طوفانی عظیم هستند که یارای مقاومت در برخی از آن‌ها وجود ندارد. گروه‌های آسیب‌پذیر جامعه از آن‌جا که نمی‌توانند از پس اجاره‌های سنگین بافت شهری دربیایند به ناچار در حاشیه شهرها سکونت می‌کنند. این‌که بیاییم و شعار سر بدهیم که در این مناطق امنیت کامل برقرار است، مدینه فاضله‌ای است که باید با تلاش جمعی نهادها مربوطه حاصل شود، اما چیزی که به وضوح مشخص است، حاشیه شهر قوانین خاص خود را برای سکونت دارد و یکسری ناهنجاری‌ها در حاشیه شهرها امری طبیعی است. البته تأکید می‌کنیم که این در همه جا قطعیت ندارد. زنان سرپرست خانوارها با همسرانی معتاد یا زندانی روبرو هستند و باید چندین فرزند کوچک را حمایت کنند. درود به آنان که با شرافت و پشتکار در این شرایط زندگی می‌کنند، اما قضاوت این‌گونه زنان نیز فقط با خداست، چیزی که این‌جای کار اهمیت دارد، آسیبی است که این زنان از برخی مردان می‌بینند، خشونت‌های جنسی، آسیب‌های جسمی و روانی و بیماری‌های مقاربتی تنها بخشی از این چالش‌ها هستند و این چالش‌ها به خاطر فضای حاکم در حاشیه شهرها باید در پس خروارها خاک مدفون شود. کودکان بی‌گناهی که روزانه مورد تعرض‌های جنسی، خشونت و کار اجباری می‌شوند، گواهی است که باید هر آن‌چه که در توان است برای اقشار آسیب‌پذیر جامعه گذاشت. سلامت حاشیه شهرکه تأمین شود آثار آن سریعا در کالبد شهر دمیده می‌شود و ترسی برای زیستن وجود نخواهد داشت. شناسایی گروه‌های آسیب‌پذیر و مددکاری خانه به خانه اقدامات کوچکی هستند که ما در مقابل این آسیب پنهان اجتماعی ایفا خواهیم کرد. در کوچه پس کوچه‌های حاشیه شهر گاه سناریوهایی اتفاق می‌افتد که اگر به گوش ما برسد، بی‌شک آن را به داستان یک فیلم‌نامه تشبیه می‌کنیم، اما یک واقعیت اجتماعی است که همگی چشم خود را به روی آن بسته‌ایم.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.