*زهرا کرد
*پرستار
اولینها ماندگار هستند؛ اولین پرستاری که در اثر کرونا فوت کرد و یا ابتلای اولین نفرات به این بیماری ناشناس؛ عمدتا به دنبال اولینها طوفانی از هشتگ، سخنرانی، تکذیب و تاییدها راه میافتد و به تدریج موضوع مذکور کمرنگ میشود؛ به گونه ای که این روزها با شنیدن خبر ابتلای چند ده هزار نفری کادر درمان و اطلاع از آمار ثانیهای فوتیها، کمتر واکنشی را حتی در حد فضای مجازی شاهد هستیم.

این اتفاقات غم انگیز که به از جزیی از اخبار روزانه تبدیل شده، منتج به از بین رفتن سرمایههای انسانی غیرقابل جایگزین این سرزمین میشود؛ سرمایههایی که با پذیرش ماهیت کاری سخت پا به این عرصه نهادند، اما در هیچ کجای قرارداد کاریشان به چنین قمار دهشتناکی با روزهای زندگیشان اشاره نشده بود.
این روزها که آمار ابتلا و فوت ِ ناشی از کووید نوزده در کشورمان سیر صعودی داشته و در حال گذران پیک دوم آن هستیم، آن ور استیشنِ (ایستگاه پرستاری) بخشهای مملو از بیمار مبتلا به کرونای بدون همراه، شاهد سرفههای بی وقفه پرسنل ضمن انجام وظیفهشان هستیم.
قرنطینه با طعم اضطراب
یکی از پرستاران بخش ویژه سانتر کرونا از حال و اوضاع روزهای ابتلای خود به کووید نوزده این چنین میگوید: بیشترین حسی که داشتم، تلفیقی از عصبانیت، ضعف، استیصال و ناراحتی بود؛ زیرا با وجود داشتن علایم بیماری از یک هفته قبل به علت کمبود نیرو، امکان دادن مرخصی استعلاجی به من نبود و با وجود تب و بدن درد، مجبور به پوشیدن لباسهای بسیار گرم و گذران شیفتهای پرکار بودم. سپس به علت وخامت حالم، با هزینه شخصی اقدام به انجام تست تشخیصی کردم که تایید کرونا محرز شد و برای اولین بار قرنطینه خانگی را تجربه کردم؛ هر چند فکر همکاران مبتلای دیگر و خاطرات سخت مواجهه با جوانانی که در اثر کرونا فوت میشدند، در ایام بیماری لحظهای از جلوی چشمم دور نمیشد.
پنج ماه بدون استراحت
میپرسم چه عواملی را در ابتلای کادر درمان به کرونا موثر میدانید؟ آیا این عوامل قابل کنترل هستند؟ که پاسخ میدهد: بنده و همکارانم در سانتر کرونا، پنج ماه است مواجهه مدوام با لود زیادی از ویروس داریم، این مواجهه طولانی با پیک دوم شدت یافت و خستگی جسمی و روحی، استرس، نبودن استراحت کافی بین شیفتها، کافی نبودن امکانات حفاظت فردی به همراه جهش بیماریزایی ویروس سبب افزایش ابتلای کادر درمان در این برهه شد؛ که به نظرم اگر ترکیب شیفتها و توزیع نیروی انسانی به شکل دیگری بود و راهکار مناسبی برای کاهش ساعات کاری کارکنان بخشهای کرونا اتخاذ میکردند، حالا شاهد کم شدن تدریجی نیروهای پشت ایستگاه پرستاری نبودیم.
میگویم رابطه بیمار و کادر درمان در این شرایط چه تغییری کرده است؟ و میگوید: پیشترها با توجه به اینکه بیماران ما در بخش ویژه فاقد همراه هستند، همیشه سعی در برقراری ارتباط کلامی و غیرکلامی با آنها داشتم، تا به این شکل اندکی از آلام روحیشان کم شود اما هم اکنون با توجه به پوششهای سراسری و بسیار خسته کننده و افزایش بار کاری، بیمار هیچ لبخند یا کلامی از من را متوجه نمیشود و فرصتی هم برای برقراری ارتباط باقی نمیماند.
آیا پس از قرنطینه تغییری در وضعیت کاری پرسنلی که مبتلا شدند، ایجاد شد؟
قاطعانه پاسخ میدهد: خیر، با همان شرایط قبل و ساعات کاری، البته با وجود ضعف و خستگی زیاد در اثر بیماری لاجرم به حضور در بخش ویژه کرونا هستیم.
روایت نجاتدهندگان بدون ناجی، روایتی غمگین است که شنیدن صدای نفس نفس زدن و سرفههایشان بر بار اندوه این قضیه میافزاید.
تنهایی محض
اما روایت حال بیماران مبتلا به کرونا چگونه است؟
دختر هجده ساله بستری در بخش کرونا با نگاهی متفاوت به این شرایط میپردازد و میگوید: علائم جسمی متعدد و متفاوتی که به مسکن جواب نمیداد ضمن بی اشتهایی فزاینده واقعا اذیتم میکرد، اما از طرفی با توجه به اینکه بیماران همراه نداشتند و به تنهایی با این مشکل بزرگ دست و پنجه نرم میکردند، فضای حاکم بر بخش بیشتر از علائم جسمی آزار دهنده بود؛ حسی از تنهایی و افسردگی و همین عوامل سبب میشد که حتی بیماران با هم ارتباط موثری نداشته باشند. از طرفی شنیدن صدای کد احیا و پای نیروهایی که به سمت اتاق بیمار میدویدند و بعد هم صدای تختی که حامل بیمار فوت شده بود واقعا سخت بود.
این بیمار جوان به رابطه کمی که بین بیمار و پرستار بود اشاره میکند و معتقد است که انقدر حال تعدادی از بیماران بد بود که کادر درمان مدام در حال رفت و آمد بر بالین آنها بودند. از طرفی نبود تناسب بین تعداد بیماران و کادر درمان هم سبب میشد با کمبود زمان مواجهه بشوند وگاه برای دریافت یک مسکن انتظار طولانی را تجربه کنم.
بیمار مبتلا به کووید به تشریح عواملی که میتوانست به کاهش استرس و ناراحتیاش در زمان حضور در بیمارستان کمک کند، میپردازد و میگوید: تماسهای تلفنی اقوام و آشنایان، شنیدن خبر ترخیص بیماران دیگر از بخش و کمتر شنیدن صدای کد واقعا کمک کننده بود و اگر تعداد کارکنان بیشتر بود و میتوانستم حضور بیشتری از آنها را بر بالینم شاهد باشم، قطعا نگرانیام از وضعیت بیماری کمتر میشد.