*عاطفه کلهری
همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق می افتد،
باید برای روزنامه تسلیتی بفرستیم .
فروغ فرخزاد
همدانم را دوست دارم، خوشحال در آفتاب و آرام در سایه سارش، طبیعت بکر و آسمان صافش که الوند را میتوان در آن دید، اینجا همان جایی است که به آن تعلق داریم، همان جایی که در آن نفس میکشیم و اگر یک چیز برای آشتی ما با دنیا وجود داشته باشد آرامشی است که از سبزینگی شهر در وجودمان رخنه میکند. این تغییر ناگهانی طبیعت به بنا قطعا روزی ما را از شهر دور خواهد کرد و به باغچهای کوچک خواهد برد. آن وقت برای فهم از دست دادن لذت این زیبایی دیگر دیر است.
باغ ها و فضای سبز همدان در دام خودخواهی کسانی است که عادت کردهاند طبیعت را مانند لقمهای در هم بپیچند و فرو دهند.
زمان درازی نیست پشت سر هم اتفاق میافتد و مدام خبر از بین رفتن باغ ها و فضای سبز کوچهها و خیابانها را میشنویم که تبدیل به عمارتها و برجها میشوند.
درختان کهن تنها، آن سبزینگی بهشتی که در تاریخ این شهر همیشه شهره و آوازه بوده است، زمانی رسید که درختانش بر زمین افتادند و سایهای بر سبزی زمین نماند.
از دامنه باشکوه الوندمان تا دره مراد بیک و باغات مهم بدیع الحکما و مانند این که دیگر نیستند و جز یادی و افسوسی به چشم و زبان از آن بر جا نمانده است.
کافی است به باقیمانده درختان پریده رنگ و خشک این باغها نگاه کنیم، ضجههایشان در گوش میپیچد و در دل ترس میاندازد، در باور انسان نمیگنجد چنین بیرحمی، آن وقت است که باید شرمنده شد از اینکه بعضی برای نجات طبیعت از بلایا جان خود را از دست میدهند و بعضی برای آسایش خود طبیعت را به ویرانی میکشند.
شاید فراموش کردهایم که این طبیعت بخشی از هویت کهن شهر ماست، انگار باید گوشمان را عادت بدهیم به شنیدن ویران شدن این هویت، انگار باید قبول کنیم، درک اصالت و هویت شبیه ذائقه شده در بین آدمها و به ذائقه بعضی خوش نیست وقتی که حتی نظارتی واقعی و مسئولی متعهد پیگیر آن نیست، از دست مردم عادی جز حمایت با دلهایشان کاری بر نمیآید، اما آنها که میتوانند، دریغ میکنند. برای فقری که به فردا و آینده ما و فرزندانمان میدهند باید اعتراض کنیم، نمیدانم فقط امید و انسانهای مسئول و پیگیر هستند که کمی برای نجات این سبزینگی دلگرممان میکنند.