افکار نو، به‌جای لباس نو

دهه هشتادی‌ها شادی را در چه چیزی جست‌وجو می‌کنند؟

با شنیدن‌ گفته‌های هم‌نسلانم، به این نتیجه می‌رسم، که نسل من یعنی دهه هشتاد، خواستار تغییر و بروز شدن برخی از رسم و رسوم‌های ایرانی است، اما خواستار این تغییربودن، به معنای غرب‌گرابودن و وطن‌فروش‌بودن آن‌ها نیست، چون به وطن‌پرست‌بودن این نسل به همه ما ثابت شده. بلکه انتظار می‌رود مراسمی که در تاریخ از آن با شادی یاد می‌شود، بوی واقعی شادی را بدهد و هیچ محدودیتی برای شاد بودن، نداشته باشد.

0

*ستایش مستقیمی

به بهار سال ۱۴۰۲ رسیدیم و هنوز نمی‌توان گفت ۱۴۰۱ مطلقا خوب یا بد بود. چون هر کسی نظر متفاوتی دارد و خوب یا بد بودن سال را نسبت به اتفاقاتی که در این سال برایش رخ داد، می‌سنجد. اما آرزو همه ما ایرانیان لحظه تحویل سال، وجود آرامش همراه با شاد بودن دل‌‌ها و صورت‌های تک‌تکمان در این نوشدن است. سال ۱۴۰۱ سالی بود که همه ما شناخت بیشتری از نسل هشتاد و اهداف و خواست‌هایشان پیدا کردیم. کنجکاو بودم که نظر متولدین نسل ۸۰ تا ۸۹ را درباره پایان سالی پر از اتفاقات پرهیجان و غمگین را بدانم و تصمیم گرفتم سال ۱۴۰۱ و شروع سال جدید، شادی، جشن و سنت دیرینه نوروز را از زبان آن‌ها جویا شویم، پس در یکی از آخرین روزهای سال ۱۴۰۱ به خیابان می‌روم و سوالاتم را از هم‌نسلانم می‌پرسم.

عیدی که شادی‌آور نیست

اولین سوال من این است: «تو به عنوان یک دهه هشتادی، شادی و شاد بودن را در چه چیزی می‌بینی؟». در ابتدا به پسری می‌رسم که به دیوار مکز خرید تکیه داده و مشغول کشیدن سیگار است. سوالم را از می‌پرسم. بدون لحظه‌ای فکر کردن جواب می‌دهد: «مطلقا هیچ‌چیز. برای من دیگر چیزی شادی‌آور نیست. کمی افسرده شده‌ام».

یک لحظه نگاهم به پسری می‌افتد که در حال خرید عید است، به سمت او می‌روم و سوالم را از او می‌پرسم، در پاسخ می‌گوید: «شادی درحال حاضر برای من ارزان بودن قیمت‌ها است، که بتوانم هرچیزی که دوست دارم را بخرم».

شادی من در گرو شادی دیگران

پس از پاسخ او نگاهم به دختری می‌افتد که درحال خندیدن و عکاسی‌کردن با دوستش است. به سمت او می‌روم و پس از کمی صبرکردن تا تمام‌شدن عکاسی‌اش، سوالم را از او می‌پرسم. برعکس همه آدم‌ها که هنگام حرف‌زدن ماسکشان را به بالا می‌کشند، ماسکش را روبه پائین می‌کشد و می‌گوید: «در رفاه به‌سر‌بردن کنار خانواده و دوستانم. اگر کسانی که دوستشان دارم در آسودگی باشند و مشکلی نداشته باشند، من همیشه شاد هستم».

چشمم به پسری می‌افتد که کوله پشتی و عینک گردش باعث می‌شود، فکر کنم درحال رفتن به کلاس آموزشی است. سوالم را از او نیز می‌پرسم. کمی مکث می‌کند و می‌گوید: «به‌نظرم می‌توانیم شادی را در آزادی و خوشگذرانی پیدا کنیم. افراد را منع نکنیم تا هر کاری که دوست دارند را بدون ترس انجام دهند».

در جست‌وجوی آزادی

درحال راه‌رفتن و نگاه‌کردن به رهگذران هستم که چشمم به یکی از دوستانم می‌افتد. پس از کمی خوش‌وبش‌کردن، سوالم را از او می‌پرسم. با گفتن کلمه «آزادی» جوابم را می‌دهد و در ادامه می‌گوید: «هیچ‌کس نیست که با آزادی شاد نشود». از او خداحافظی می‌کنم و به سمت دختری می‌روم که با هدفون در حال گوش‌دادن به موسیقی است. سوالم را که می‌پرسم، پس از کمی فکر‌کردن، می‌گوید که نمی‌تواند جواب دهد؛ چون خنده‌اش می‌گیرد، اما در ادامه می‌گوید: «شادی را می‌توان در دورهمی‌های خانوادگی و دوستانه پیدا کرد یا این‌که هر تفریحی که می‌خواهم جلوی دستم باشد. خانواده‌ام با من مهربان باشند و درکمان کنند، به‌جای این‌که شادی کردن را از ما بگیرند».

به دنبال صمیمیت

سوال دوم من این است که «به نظر تو یک جشن خوب چطور جشنی است؟». به سمت پسری می‌روم که درحال سیگارکشیدن و خندیدن با دوستانش است، از او می‌خواهم به سوالم جواب دهد. او نیز در پاسخ به من می‌گوید: «جشنی همراه با نوشابه، رقص و شادی که صمیمت را به ما برگرداند». همین سوال را از پسری که درحال دویدن و قایم‌کردن فندک دوستش است، می‌پرسم. درحالی که نفس نفس می‌زند، می‌گوید: «جشنی که دارای صمیمیت و مهربانی باشد کسی کار به کسی نداشته باشد و درباره لباس‌پوشیدن و راه‌رفتن ما نظر ندهد».

به سمت دختری می‌روم که روی پله درحال کشیدن سیگار است. وقتی سوالم را می‌شنود، سرفه‌ای می‌کند و می‌گوید: «تا به حال کسی از من نپرسیده بود که چه جشنی را دوست دارم. درواقع اصلا جشن را دوست ندارم و به‌نظرم در جمع‌بودن بسیار سخت و نشدنی است».

بهترین جشن

سوال بعدی من این است که: «نظرت راجع به عید نوروز چیست؟». همان دختری که درحال گوش‌کردن به آهنگ است، در پاسخ می‌گوید: «جشن نوروز جشنی ۱۴۰۲ ساله است که از باستانیان برای ما به جا مانده است و به نظر من بهترین جشن ما است». دهه‌هشتادی دیگری که با گوشی‌اش سرگرم است، در پاسخ می‌گوید: من همیشه در ایام نوروز مشغول به کشیدن مواد مخدر هستم و اعتقادی به عید نوروز ندارم».

این بار سوالم را از دختری می‌پرسم که با یک گل رز در دستانش منتظر است، او در پاسخ می‌گوید: «به‌نظرم سنت و جشن زیبایی است. این‌که توانسته‌‌ایم تاکنون این سنت را حفظ کنیم، خیلی خوب است. عیدی‌گرفتن و دید‌و‌بازدید‌کردن در این ایام را می‌پسندم» و پسری که از صورتش شوخ‌طبع‌بودن می‌بارد در پاسخ به من می‌گوید: «چون مدرسه نمی‌رویم، بیکار می‌چرخیم و عیدی می‌گیریم، عید خوبی است».

حفظ سنت‌ها

چهارمین سوال من این است که: «این سنت‌‌‌‌ها با تغییر نسل باید تغیر کند یا ثابت بماند؟». این سوال را از همان پسر شوخ می‌پرسم که در پاسخ می‌گوید: «برای مردم خوشحالی‌آور است و بهتر است که حفظ شود».

از دختر دهه هشتادی همین سوال را می‌پرسم و می‌گوید: «می‌تواند بهتر شود. چیزهایی مثل عیددیدنی قدیمی شده است و بیشتر مردم برای فرار از آن به مسافرت می‌روند. به‌نظرم این‌که فرار نکنند و پیش کسانی که دوستشان دارند باشند بهتر از هرچیزی است».

دهه‌هشتادی دیگری در پاسخ می‌گوید: «به‌نظر من اگر عید نوروز به‌جای بهار در تابستان گرفته شود تغییر و هیجان را حس می‌کنیم».

پسر نوجوانی که اصرار دارد سوال را عوض کنم، چون پاسخ آن سخت است، می‌گوید: «قدیمی‌ترین چیزها و ازمدافتاده‌ترین چیزها مثل عید دیدنی باید کنار گذاشته شود». دهه‌هشتادی دیگری که جدی‌بودن شخصیتش از چشم‌هایش معلوم است، در جواب می‌گوید: «نمی‌توانم نظر خاصی درباره این جشن داشته باشم، چون عیدی است که برای مردم کشورم مهم است و ما نیز هرساله آن‌ را جشن می‌گیریم و به آن احترام می‌گذاریم و قطعا نباید تغییر کند، چون هرچیزی باید تاریخچه خودش را حفظ کند». دوست او که کنارش است نیز در پاسخ می‌گوید: «سنت‌ زیبایی است، اما با توجه به محدودیت‌ها نمی‌توانیم جشن را زیبا برگزار کنیم و جلوی شادی ما را گرفته‌اند».

ایرانی یا خارجی؟

آخرین سوالم این است که: «تو از بین جشن‌‌های ایرانی مثل یلدا، نوروز و سده یا جشن‌های خارجی مانند کریسمس، ولنتاین و هالووین کدام را انتخاب می‌کنی؟». این سوال را از یکی دوستانم می‌پرسم و می‌گوید: «دیزاین آن‌ها قشنگ‌‌تر است و همیشه جشن خارجی‌ها را ترجیح می‌دهم». دهه‌هشتادی دیگری که درحال خرید عید بود، در پاسخ به من می‌گوید: «جشن‌های خارجی، به‌نظرم آن‌ها بهتر است تفریحات به‌روزتر جشن‌های خارجی را نسبت به تفریحات تکراری جشن‌های ایرانی ترجیح می‌دهم».

به دهه‌هشتادی می‌رسم که درحال حرف‌زدن با دوستانش است. او در پاسخ به سوالم می‌گوید: «هرکدام شادی خاصی را برایمان به ارمغان می‌آورند، اما نباید خیلی غرب‌گرا بود. اگر بتوانیم جشن‌های خودمان را به بهترین حالت ممکن برگزار کنیم، بهتر است».

از دختری که تنها نشسته است، این سوال را می‌پرسم و او با گفتن: «جشن‌های ایرانی چون ما اصیل ایرانی هستیم»، به بحث خاتمه می‌دهد».

کنار او کسی نشسته است که سوالم را از او نیز می‌پرسم و می‌گوید: «بااین‌که جشن‌های خارجی را تجربه نکرده‌ام، اما فکر می‌کنم جشن‌های خودمان بهتر باشد؛ چون جشن‌‌‌های ایرانی با شخصیت ما ایرانی‌‌ها سازگارتر است».

با شنیدن‌ گفته‌های هم‌نسلانم، به این نتیجه می‌رسم، که نسل من یعنی دهه هشتاد، خواستار تغییر و بروز شدن برخی از رسم و رسوم‌های ایرانی است، اما خواستار این تغییربودن، به معنای غرب‌گرابودن و وطن‌فروش‌بودن آن‌ها نیست، چون به وطن‌پرست‌بودن این نسل به همه ما ثابت شده. بلکه انتظار می‌رود مراسمی که در تاریخ از آن با شادی یاد می‌شود، بوی واقعی شادی را بدهد و هیچ محدودیتی برای شاد بودن، نداشته باشد

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.