در مرگ ایرج پزشکزاد، گریستن ممنوع
*قاسم امیری
*شاعر
مرگ و فقدان «ایرج پزشکزاد» برای جامعه ادبی ایران خاصه مخاطبان و خوانندگان دایی جان ناپلئون (دون کیشوت) ایرانی بس خسرانبار است و هیچ چیز جای آن را پر نمیکند. تنها کاری که از ما ساخته است، لبگزان اندوهبار است و اینکه چه دیر شناختیم و حتی نشناختیم، بزرگمرد طنزنویس جدی ادبیات معاصر ایران را، با تشخص و شرافت ادبی. پس به جای کارهای ناکرده و نشناخته پاشنه بر خاک، تمامقد قیام میکنیم. در فقدان ایرج پزشکزاد از یاد نبریم که در روزگاران پیش فیلمی با همین عنوان (دایی جان ناپلئون) توسط کارگردان ورزیده، مردمشناس و خلاق «ناصر تقوایی» ساخته و در قالب سریالی ماندگار نمایش داده شد.
به مصداق «ثبت با سند برابر است» در حافظه جمعی فیلم و هنر ماندگار شد که آن نیز در جای خود محل بحث و گفتوگو است. ایرج پزشکزاد البته آثار ارزنده دیگری نوشته، به خصوص بعد از هجرت نطلبیده و نابهدلخواه اما دایی جان از لحاظ اعتبار و اشتهاری که کسب کرد هم مردم خاص و هم مردم عام را جذب و پای تلویزیون و نمایش دایی جان کشاند؛ توفیقی کمنظیر و شاید بینظیر.
آری از میان آثار او دایی جان ناپلئون ورد زبان و فرهنگ شفاهی مردم شد. اگر فارغ از طنز و خنده و لحظات مفرح، پوست از سر دایی جان بکنیم و زیرپوستی نگاهی جدی به وجود مرکزی رمان بیندازیم، پیرمردی را باز خواهیم شناخت که به جای آه و ناله از درد بیدرمان پیری و از کار ماندگی، با توهم و خیالپردازی جانانه با بریتانیای کبیر دست به یقه میشود و منشوری رقم میزند که نتیجه آن چنین است: «هرچه هست زیر سر انگلیسهاست» و اطرافیانش را نیز ظاهراً وادار به پذیرش آن میکند، البته بر گرد دایی جان؛ مرکزیت رمان، زندگی و ماجراهای دیگر و تیپ و شخصیت و فردیتهای گوناگون نیز در جریان است و اگر پزشکزاد همین یک اثر را مینوشت باز جای آن داشت که به احترام او کلاه از سر برداریم و یادمان باشد که «سروانتس دون کیشوت» را حدودا چهارصد سال پیش در آن سوی آبها نگاشت و نسیم وزش آن به اطراف و اکناف جهان وزید و کاکل ادبیات، رمان، داستان و اجناسی از این دست را به جنبش درآورد و مایه افتخار زبان ادبی و داستانی آن سرزمین و جغرافیا شد، اما ما در قبال ایرج پزشکزاد و دایی جان ناپلئون و دیگر فرهنگسازان ادبیات داستانی چه کردیم؟ نویسندگان رمان، داستان، قصه و خاصه شاعران، فرهنگسازان، زبان آوران و آفرینندگان ادبی و حتی زبان محاوره و شفاهی هستند. کسانی که زبان فارسی را از انزوا و از زندان سیاست و خودمحوری و شوونیستی آزاد میکنند و در عرصه جهان اعتبار میآفرینند.
منِ نویسنده، منِ دست به قلم، منِ شاعر، منِ سردبیر و منِ روزنامهنویس چه باید گفت؟ چه باید کرد؟ پس سر بر شانه مرگ ایرج پزشکزاد میگذاریم و اعلام میکنیم: «گریستن ممنوع».