زندگی‌نامه مهدی دیجوریان (دیجور همدانی)

دیجور شاعر اجتماع خود بود. شعر او و تفکر او از جامعه‌اش دور نبود و مسئولیت اجتماعی‌اش را هیچ‌گاه فراموش نمی‌کرد. همواره ذهنی نقاد داشت و ناهنجاری‌های اقتصادی و اجتماعی را در روابط و اشعارش به چالش می‌کشید. آن چه او را از هم‌ردیفان خود ممتاز می‌ساخت، تعهد انسانی و توجه به خصایل نیک و اخلاق حسنه و انسان‌دوستی و عشق به انسانیت او بود که در جای جای اشعارش نیز به چشم می‌خورد.

0

*نسرین دیجوریان

چند ماهی قبل از برکناری احمد شاه و انقراض قاجاریه و روی کار آمدن رضا شاه بود که به دنیا آمد؛ فرزند سوم از پنج فرزند. استعداد و ذوقش در ادبیات را از آن‌جا می‌توان حدس زد که از همان اوان کودکی پدر او را با خود به محافل شب‌نشینی آشنایان می‌برد تا برای مشتاقان «امیر ارسلان» بخواند و بزرگان از پیر و جوان گوش تا گوش دور مجلس نشسته، چشم بر دهان کودک خردسال می‌دوختند و به داستان گوش می‌سپردند، تا جایی که دو دلداده به هم برسند و همه با هم دم بگیرند: رسیدند! رسیدند!

معلوم نیست عشقش به شعر و ادبیات او را واداشت تا کتاب حافظ قدسی جلد چرمی کهنه را با اصرار و الحاح فراوان از پدر مطالبه کند، یا آن کتاب در جذبه شور و اشتیاق این طفل خوش‌ذوق پر و بال کشیده و سر از این مغازه در آورده بود. کتابی که پیری گمنام در قبال دریافت پیاله‌ای ماست در مغازه خواربار فروشی پدر به گرو گذاشته بود و با گذشت مدت‌ها به طلب آن نیامده بود. به هر حال هر چه بود روزی پدر کوتاه آمد و دیوان گران‌قدر را در دستان فرزند گذاشت. این‌که چطور خود را به گوشه دنجی رساند و چقدر دست بر جلد چرمی کهنه کشید و در دل چه شور و غوغایی احساس کرد را کسی نمی‌داند؛ همین قدر دانسته شد که این کتاب شروع آشنایی جدی او با ادبیات غنی این مرز و بوم و به طور خاص اشعار نغز و گهربار حافظ شیرین سخن بود؛ و از آن پس تفأل به دیوان خواجه با لحن شیرین و کودکانه‌اش نیز به تفریحات شب‌نشینی‌های خانوادگی اضافه شد.

نسرین دیجور
نسرین دیجور

خوشبختانه دروس مکتب‌خانه و دبستان و دبیرستان شاید برای برخی دانش‌آموزان بیش از حد ادبی و تخصصی بود، اما برای دانش‌آموز ادب‌دوست ما راه‌گشای آشنایی با ذخایر بی‌نظیر ادب فارسی مثل کلیله و دمنه و شاهنامه و بوستان و گلستان شد.

شاعری در بازار

«مهدی دیجوریان» متخلص به «دیجور» همدانی در ششم دی ماه ۱۳۰۳ خورشیدی در همدان دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی خود را در مکتب‌خانه‌های سنتی همدان شروع کرد و پس از چند ماه به مدرسه «محمودیه» و بعد از آن دبستان شرافت رفت. پس از پایان دوره ابتدایی، تحصیلات تکمیلی خود را در دبیرستان زنگنه با مطالعه دروسی همچون جغرافیا، تاریخ، شرعیات، ریاضی، هندسه، و زبان فرانسه، ادامه داد.

پس از آن، گرچه از عنفوان جوانی به ضرورت زندگی مشغول حرفه‌های مختلف بازاری ناهماهنگ با ذوقش شد و تا پایان عمر در بازار به مشاغل مختلفی اشتغال داشت – مشاغلی که هیچ‌کدام با طبع لطیف و زیبابین و احساسی و ظریف او سنخیت و تجانسی نداشت- با این حال، محیط خشن و گاه بی رحم بازار هیچ‌گاه نتوانست عواطف پاک و طبع لطیف او را تحت الشعاع قرار بدهد و خدشه‌ای در روح پر شور و شرش وارد سازد. او لطف طبع و نیّات خیرخواهانه و انسان‌دوستانه خود را چاشنی تعاملات اقتصادی خود و اطرافیان می‌کرد و به اقرار آشنایان و همکاران در بازار همواره به تلطیف روابط می‌پرداخت و فارغ از انگیزه‌های اقتصادی حاکم بر ارتباطات، قلب سخت‌دلان را در مقابل آسیب‌پذیرترها چون موم نرم می‌کرد و به راه مدارا می‌آورد.

با وجود همه این مشغله‌ها، شور و اشتیاق او برای سرودن شعر چنان قوی و مهارناپذیر بود و گاه انگیزش خیال چنان به یک‌باره فوران می‌کرد که او را از خواب بیدار می‌کرد و به نگاشتن شعر وامی‌داشت. اغلب واژگان خیال‌انگیز و نغز چنان به ذهن چامه پردازش هجوم می‌آوردند که فرصت یافتن قلم و کاغذی پیدا نمی‌کرد. دسته‌چک‌ها، صورت‌حساب‌ها، دفاتر حساب‌رسی و قراردادهایی که جلدها یا اوراقشان عجولانه مزین به ابیاتی زیبا شده‌اند، یادگارهای شیرینی از اویند و نشان‌گر پارادوکسی هستند که میان حرفه و علاقه‌مندی او وجود داشت. همسرش در خاطر دارد که وقتی برای اولین بار پا به خانه او گذاشت با دیوارهایی روبرو شد سرتاسر پوشیده از اشعار دست‌نویس؛ و حتی طاقچه‌ها و شومینه نیز از دسترس دور نمانده بودند! و همچنین بود رغبت و آرزومندی او برای خواندن و مطالعه. به ندرت شبی پیش می‌آمد که نیم شبان برنخیزد و با ولع و ذوقی خاص تا طلوع آفتاب به مطالعه نپردازد. قیلوله کوتاه پنج دقیقه‌ای بعد از ظهرش نیز روی مبل قدیمی با کتابی نیمه باز روی چهره، گویی طفلی عزیز در برگرفته، دل ندارد در خواب نیز او را از خود دور کند.

همواره عشق به ادبیات فارسی، و به خصوص شعر، روشنی‌بخش زندگی‌اش بود. طبعاً دلبستگی عاشقانه به ادب و هنر او را واداشته بود تا در بهره‌وری از آثار گران‌قدر بزرگان سخن فارسی و مصاحبت مستمر با شخصیت‌های ادبی معاصر و مطالعه آثار کهن و نو، آثاری از انواع شعر، به خصوص کهن و به ویژه سبک‌های عراقی و هندی به وجود آورد.

آغاز راه

سرایش برای دیجور از سال ۱۳۲۷ شکلی جدی به خود گرفت که تا پایان عمر گران‌قدر شاعر ادامه داشت. به گفته خودش نخستین و بزرگ‌ترین الهام‌بخش او در کار شعر، دیوان جاودانه خواجه شیراز بوده است. او بدین بیان از حافظ یاد می‌کند که: «او شاعری ساحر است که هر کس با هر مشرب و مکتب و مذهب، با مطالعه دیوانش به حق یا ناحق در تطابق اندیشه او با آرمان خود توجیهی دارد و شگفتا که او چون همه کس است و هیچ کس چون او نیست و به رغم تحقیقات پیگیر محققین، وی همچنان ناشناخته مانده است».

علاوه بر استمرار در مطالعه دواوین گویندگان سبک کهن، به سرایندگان پیرو سبک نیما نیز معتقد بود و از آثارشان با شوق تمام استفاده می‌کرد. او برتری طرح نو یا کهن به معنی متداول را نمی‌پذیرفت و تازگی را در قالب نمی‌دانست و بیان اندیشه نو برایش اصل بود؛ چراکه باور داشت قالب، پوست است و معنی مغز؛ و در کل نوآوری برایش کاملا قابل احترام و پذیرش بود.

در طول زندگی سفرهایی به اغلب شهرهای ایران و چند نوبت به کشور ترکیه و درک فیض زیارت تربت پاک مولانا جلال‌الدین در قونیه داشت و کسب علم و دانش و هنر را در هر شرایطی بر هر امتیازی ارجح می‌دانست.

دیجور سال‌ها با زنده‌یاد «سید حسن مدنی» معروف به «صفاءالحق» مصاحبت داشت و برای این‌که اثر ارزنده آن گرامی یاد دست‌خوش حوادث نشود، تمامی غزلیات ایشان را ثبت و نگارش کرد.

دیجور به سبک نوشتاری «سیاق» تسلط کامل داشت و حساب‌های دفتری را در دوران جوانی به این شیوه نگاه می‌داشت.

از کارهای دیگر ادبی دیجور نگارش چند مقاله در مورد حافظ است و انشاء دیوان اشعار خود شامل غزلیات، قصاید، مثنوی‌ها، رباعیات و مسمط‌ها با عنوان «برگ سبزی ز گیاهی خود رو» که بعدها هنگام چاپ دیوان این عنوان به «شرح شب دیجور» تغییر پیدا کرد.

مسئولیت اجتماعی

دیجور شاعر اجتماع خود بود. شعر او و تفکر او از جامعه‌اش دور نبود و مسئولیت اجتماعی‌اش را هیچ‌گاه فراموش نمی‌کرد. همواره ذهنی نقاد داشت و ناهنجاری‌های اقتصادی و اجتماعی را در روابط و اشعارش به چالش می‌کشید. آن چه او را از هم‌ردیفان خود ممتاز می‌ساخت، تعهد انسانی و توجه به خصایل نیک و اخلاق حسنه و انسان‌دوستی و عشق به انسانیت او بود که در جای جای اشعارش نیز به چشم می‌خورد. با دست و قلم و قدم، همواره می‌کوشید دردی از جامعه و اطرافیان خود دوا کند. از دوست و آشنا و فامیل، هر کس گرفتار می‌شد، مشاور و پناه و مرهم درد و حامی‌اش بود. با توجه به ارتباط نزدیک نگارنده و اشراف نسبی که در مورد شخصیت ایشان داشتم و همچنین با استناد به گفته‌ها و شنیده‌های نزدیکان و دوستان باید گفت شعر دیجور در وجود خود او خلاصه می‌شد و اگر در خیال‌پردازی و تصویرسازی و بیان افکار و عقایدش در قالب شعر بسیار چیره‌دست بود، مطلب جالبی که در مورد شخصیت دیجور به عنوان یک انسان -و نه یک شاعر- می‌توان ذکر کرد این است که، جدای از اطلاعات علمی و ادبی و جایگاه فرهنگی، او خود به شخصه به گواه تمامی کسانی که به نوعی، چه به خاطر تعلقات و علایق ادبی و چه به لحاظ تعاملات اجتماعی و فرهنگی با او ارتباط یا مراوده داشتند، انسانی تمام عیار با تمام ویژگی‌های ستودنی اخلاقی، از صداقت، معرفت، انصاف، پاکی، متانت، بزرگ‌منشی و وسعت مشرب بود و می‌توان گفت خود او، آینه تمام‌نمای فضایل اخلاقی و ارزش‌های انسانی‌ای بود که در اشعارش جلوه‌گر هستند و اسوه‌ شایسته‌ای بود برای تمام محاسنی که عمری در قالب شعر به مخاطبان خود گوشزد می‌کرد. تا آن‌جا که با تمام فروتنی و تواضعی که در اغلب اشعارش به چشم می‌خورد، اما گاه خود نیز گویا نتوانسته بود از اقرار به وجود چنین فضیلتی در جان و روان کمال‌گرای خویش اجتناب کند، آن‌گونه که در غزل شیرین و لطیف و دل‌انگیز «صلح آموز» خیلی صادقانه و دلنشین تصویر کامل و جامع و مانعی از شخصیت و منش و روش و مسلک و مرام فکری و عملی خویش  را نشان می‌دهد تا آن جا که می‌توان گفت این شعر، خلاصه زندگینامه اوست که با قلم خودش مجال بیان یافته است:

«صلح آموز»

چراغ بزم عشقم آفتابم می‌توان گفتن

فروغ مجلس انسم، شرابم می‌توان گفتن

همه عشقم، همه حالم، همه شورم، همه شوقم

نشاط کودکی شور شبابم می‌توان گفتن

شاید دوست بدارید :

کدورت‌سوز و مهرافروز و صلح‌آموز یارانم

میان آتش آشوب آبم می‌توان گفتن

صفای دوستانم رنج حرمان می‌برد از جان

به فیض مهرورزی کامیابم می‌توان گفتن

نداند غیر و محرم لطف طبعم در صفابخشی

به یمن وسعت مشرب سحابم می‌توان گفتن

به جمع ژرف‌بینان مایه پیوستگی دارم

به دریای سخن سنجی حبابم می‌توان گفتن

سخن گل، انجمن گلشن، در این گلزار روح‌افزا

به لطف طبع و شعر تر گلابم می‌توان گفتن

مرا «دیجور» فیض صحبت مهرآشنایان بس

که از روشندلی‌ها آفتابم می‌توان گفتن

اطلاعات ادبی

در زمینه اطلاعات ادبی، مهدی دیجوریان یکی از شاعران معاصر همدان بود که مطالعات ادبی و اجتماعی بسیار وسیعی داشت، سبک را خوب می‌شناخت و خود صاحب سبک بود. دیجور به صناعات و فنون ادبی، معانی، قافیه، عروض، دستور زبان، بدیع و بیان و مباحث ادبی و عرفانی تسلط تام داشت و تصویرسازی‌های بی‌بدیل او آثارش را از دیگر دواوین معاصر متمایز می‌سازد. شعر دیجور سرشار از نوآوری‌های بیانی است و به خصوص در غزلیات، با تصویرهای ناب و خیال‌انگیز خود هر غزل را به تابلوی نقاشی بی‌نظیری بدل کرده است. صور خیال در اشعار او نقش به سزایی بازی می‌کند؛ و با این حال این همه نقش‌پردازی او را از هدف اصلی‌اش که همانا روشنگری و ایجاد تغییر است دور نمی‌کند. او کلام را به شیوایی به خدمت می‌گیرد و با نازک‌خیالی «هنر را در پنجه چون موم» شکل می‌دهد تا پیام‌های اخلاقی و اجتماعی مورد نظرش را به گوش مخاطب برساند.

دیجور در شعر در استفاده از کنایه‌ها و استعاره‌ها به زیبایی‌شناسی و ایصال –دو اصلی که شفیعی کدکنی به آن‌ها توجه دارد-  پایبند بود.

او استفاده‌های شیرینی از صنعت حس‌آمیزی کرده است. تلمیح‌های فراوان به کار رفته در شعر دیجور نشان از اطلاعات گسترده ادبی، مذهبی و تاریخی او دارد. ضمناً در کمتر بیتی مشاهده می‌کنیم که تنها یک صنعت به کار رفته باشد. معمولا از تلفیق چند صنعت ادبی در کنار یکدیگر برای زیبایی و تأثیرگذاری کلامش بهره می‌برد. گاهی در ادبیات مشاهده می‌شود که چند وجه زیبایی‌شناسانه در کنار هم به کار برده شده و جلوه هنری اثر در ترکیب این عناصر با یکدیگر دو چندان شده است. این تلفیق و آمیختگی در شعر دیجور به وفور یافت می‌شود.

گرچه زبان روان و ساده و امروزی دارد اما گاهی اوقات به تناسب موقعیت و اقتضای مضمون از شیوه کهن نیز بسیار ظریف و دلنشین استفاده کرده است.

ویژگی‌های شعری

شعر دیجور سرشار از نوآوری‌های بیانی و شیوه‌های تعبیرسازی و تصویرگری است. او تصویرپردازی چیره‌دست است و تصویر، یکی از عناصر اصلی شعر او است. همچنین اوصاف و خیال پردازی‌های خاص خود دارد که با کمک تشبیه‌های بدیع جذابیت خاصی به سروده‌های او بخشیده و شعرش از لحاظ در برداشتن توصیف و تصویر بسیار غنی و در میان معاصران چشم‌گیر و کم مثال است.

رگه‌های طعم طنز و شوخ‌طبعی ملیح و لطیفی در اغلب اشعار دیجور مخصوصاً مثنوی‌ها به چشم می‌خورد. خوش طبعی و طنّازی دیجور و شخصیت نکته‌سنج و باریک‌بین او ناخودآگاه باعث شده موارد زیادی از استعاره تهکمیه در کارهای او مشاهده کنیم که باعث شیرینی و جذابیت کلام او شده است.

دیجور در سروده‌های خویش از استعاره‌های ناب، جناس‌های دلنشین، تمثیل‌های جذاب، و دیگر صور خیال بسیار بهره برده است تا مخاطب خود را مجذوب و غرقه در زیبایی‌های ادبی به سمت هدف و مضمون مورد نظر خود رهنمون شود.

اما نکته قابل تأمل این است که دیجور با وسواسی خاص این صنایع و آرایه‌ها را با ابریشمی بلورین و ظریف به نام مراعات نظیر چنان به هم بافته است که گویا بیت -یا در اغلب موارد- کل شعر پرنیانی خوش نقش است که هر جزو آن درست در جای مناسب خود قرار گرفته و با دیگر اجزای آن ارتباط و پیوستگی دارد و گویی با رشته‌ای نامرئی به هم تنیده شده است. مراعات نظیر در شعر دیجور نقش پود را بازی کرده که تارهای آرایه را به هم پیوسته نگه داشته و آن را منسجم و پرقدرت جلوه‌گر ساخته است.

آن چه شعر را از هر سخنی ممتاز می‌سازد صور خیال آن است. بدون تردید نحوه به کارگیری صور خیال از سوی شاعر نه تنها سبک او را مشخص می‌کند، بلکه اگر نوآور و صاحب اندیشه باشد صور خیال او نیز با دیگران تفاوت خواهد داشت. در بررسی صور خیال در اشعار دیجور مشاهده می‌شود که عناصر زیبایی‌شناسانه به خوبی در صورتی بکر و نو در شعر او جلوه‌گری می‌کنند.

مهدی دیجور در ششم بهمن ماه سال ۱۳۶۹ در همدان بدرود حیات گفت. دیوان شعری که از این زنده‌یاد به جای مانده است شامل غزلیات، قصاید، مثنوی‌ها، ترجیع‌بندها، رباعیات و … صفابخش جان و مایه گرمی دل و نشاط خاطر دوستداران فرهنگ و ادب این مرز و بوم است.

*برگرفته از پایاننامه فوق لیسانس «نسرین دیجوریان» تحت عنوان «بررسی زیبایی‌شناسانه اشعار دیجور همدانی»، دانشگاه بوعلی سینا، ۱۳۹۵.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.