شهرسازی به سبک اصلاحات ناصرالدین شاهی

0

*منا بشیری

*دانشجوی دکترای معماری

همان جریان همیشگی زاغ و کبک، رفتن زاغ به شاگردی رفتار کبک. بعد از سال­ها هنوز هم به دنبال طرح­های شکست­خورده غرب در عرصه شهرسازی در سال­های ابتدای مدرنیته هستیم. هنوز هم فکر می­کنیم تخریب و ساختن پروژه­های بزرگ مقیاس، تنها راه توسعه است. دنیا امروزه راغب به اجرای طرح­های به اصطلاح LQC  است؛ طرح­های شهری کوچک و سبک در عین حال ارزان که با سرعت اجرا می­شوند. در کشور ما هنوز طراحان شهری برای رونق پایداری اجتماعی و بالا بردن کیفیت زیست شهری، به دنبال طرح­های بزرگ مقیاس و هزینه­بر هستند که حدود صد سال پیش در دنیای غرب رونق داشته است.

یک نمونه برای تفهیم این موضوع نوعِ روش­های درمانی است که برای بدن انسان تجویز می­شود، مثلاً طب سوزنی؛ روشی که بدون جراحی و بدون دخالت­های بزرگ، با پیدا کردن نقاط مهم بدن به معالجه درد می‌پردازد. در شهر هم می­توان رونق حیات اجتماعی را با پیدا کردن همین نقاط حیاتی شهری و با تزریق پروژه­های کوچک، احیا کرد. شهر به خودیِ خود، زنده است، چرا با تخریب­های عظیم یا اجرایی شدن طرح‌هایی که به دنبال آن مالکین خودخواسته­ دست به تخریب می­زنند، این همه زخم به بدنه شهر وارد کنیم؟ چرا باید خیابان­های قدیمی و دارای هویتی مثل طالقانی، تبدیل شود به خیابان ۴ بانده. چه لزومی دارد موج عظیمی از ماشین­ها وارد این خیابان شوند؛ خیابان عریض­تر یعنی ماشینِ بیشتر. کدام یک از اتوبان­های عریض و طویل تهران مشکل ترافیک را حل کرده­اند که همان شیوه و راه حل، در بافتِ دارای هویت همدان، کماکان اتخاذ می­شود؟

نمی­دانم تازگی­ها چرا هر وقت از خیابان طالقانی عبور می‌کنم و خانه­های ۴۰ و ۵۰ ساله را می­بینم که دیوار حیاط­هایشان عقب­نشینی کرده تا به عرض خیابان اضافه شود و هم این‌که ارتفاع گرفته و تا خرخره­ خانه­ها بالا آمده؛ مرا به یاد دامن­های زنان حرمسرای ناصرالدین شاه می­اندازد. سال­هاست به تصمیمات ناصرالدین شاه در عرصه کشورداری می­خندیم و خنده هم دارد؛ طفلک یک سفر به روسیه رفت و دامن­های بالرین­های روس را دید، صحنه­ها را تاب نیاورد و در سیلِ آن همه راهکارهای اقتصادی و پیشرفت تکنولوژی، تنها اصلاحاتی را که لازم به اجرا در ایران تشخیص داد؛ کوتاه کردن دامن­های اندرونی شاه بود. حالا بماند که دامن­های کوتاه در کنار آن هیکل­های چاق زنان اندرونی، در قیاس با رقصنده­های بالرین، چه از آب درآمد؛ این نوع شیوه لباس پوشیدن ابدا با سبک و سیاق رفتارهای اجتماعی زنان دربار نمی­خواند، طوری  که بعد از چند سالی شلیته­ها از رنگ­های سفید و صورتی به رنگ سیاه درآمدند و شلوارهای سفید چسبان به شلوارهای گشاد و سیاه تغییر چهره دادند. حال در این‌جا هم خانه­هایی با حیاط­های وسیع، تبدیل به آلونک­هایی شده­اند که از بیمِ دید مزاحم از سمت خیابان طالقانی، تُنبان مبارکِ دیوار حیاط­شان را تا طبقه اول بالا کشیده­اند و دیدیم خیلی زود، تعدادی از خانه­ها در نتیجه­ تحمیل همجواریِ غیر اصولی با خیابان، شروع به تخریب و تبدیل شدن به آپارتمان کردند.

می­شود نتایجی را از این نوع شهرسازی برداشت کرد؛ اول آن‌که طرح­های تشویقی برای سرعت در تصمیم‌گیری مالکینِ شخصی برای تخریبِ هر چه سریع‌تر خانه­ها و خرید تراکم و اقدام به عقب­نشینی در معبر همجوار که خوشحالی مازادِ شهرداری را در پی دارد. نتیجه­ دومِ این همه عریض­سازی خیابان­ها؛ از بین رفتن بافت­های دارای هویت به خصوص در خیابان­هایی مثل طالقانی، آزاد و بوعلی بالا و جهان­نما یادگاری از دوران معماری مدرنِ هم­عصر با حضور مهندس سیحون در همدان است؛ به دنبال آن نتیجه­ سوم، از بین رفتن تعلق خاطر ساکنین نسبت به محله قدیم و این یعنی احساس مسؤلیت کمتر شهروندان نسبت به محافظت از شهر. نهایتا جراحیِ اندام شهر و معلول کردن آن منجر به اختلال در هم­پیوندی اندام‌های شهر به بدترین شکل خواهد بود. امید است طرح‌های عریض‌کردن کوچه­ها و خیابان­ها، با مطالعات بیشتری صورت گیرد که به قیمت معدوم و معلول شدن اندام­های این شهر زنده، رقم نخورد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.