*زهرا کرد
*پرستار
امسال، اسفند نه با چادرِ شکوفههای بهاری و زنبیلی پر از شادی و شیرینی و هفت سین، که با لباسی سرتاپا سفید و دستانی خالی به دیدار ما آمد. آمد و برد دلخوشیهای کوچکی که هرگز فکر نبودنشان را نمیکردیم، لذت کندن نان داغ در نانوایی، لذت بوسیدن گونه دخترک همسایه، لذت بغل کردن دوست قدیمی بعد از مدتها دوری؛ اگرچه اسفندِ دگرگون شده پیشتر به طرق مختلف هشدارِ حضور متفاوتش را داده بود، اما گوش نکردیم و نپذیرفتیم تا به جایی رسیدیم که اکنون هستیم. لباس سرتاپا سفیدش بر تن انسانهایی رفت که جانشان و نانشان در هم گره خورده و چه خلط موضوع نابجایی است که عشق و ایثار را بر جبین عرق نشستهشان حک میکنند، در صورتیکه جبر و تعهدات اداری آنها را وادار کرده که بهرغم داشتن فرزند، مادر و پدر پیری که از قضا مدتهاست تحت شیمی درمانی هستند، رخ در رخ مرگ کار کنند. موهایشان در تنفسهای عمیق و پی در پی ریههای پر از مایع بیماران کرونایی تکان بخورد و چیزی نگویند، دستانشان در غیاب دستکشها و البسه استاندارد، با ترشحات و خون بیمار کرونا مثبت ِ کتمان شده آغشته شود و دم بر نیاورند. در تنهایی و بیخبری از مسئولانی که پیشتر برای ثبت سنجههای اعتبار بخشی پاشنه بیمارستان را از جا درآورده بودند، در شیفتهای طولانی در حال گذران روزهای واپسینی از سال و یا عمر خودشان باشند. روزهایی که مواجهه مستقیم با بیماران، صد درصد شده و هیچ خبری از معوقات مالی ِ بحق ِشش ماههشان نیست؛ هیچ خبر دلگرمکنندهای برای ادامه این راهِ مقصد نامعلوم نیست و کماکان رسانهها با قهرمانسازی و نشان دادن بزم و نشاطهای مقطعی سعی در روئینتنسازی پرستاران دارند؛ در حالیکه آنها نه اسفندیارند و نه علاقهای به قهرمان بودن دارند. آدمی هستند با نیازها و دغدغههای انسانی که متاسفانه در جامعه ما این دغدغهها هرگز مجال بالا رفتن از قعر هرم مازلو را پیدا نکرد. انتخابشان این شغل بوده، انتخابی که اجبار هم چاشنی اش است، اما هر انتخابی ابزاری برای اجرا شدنش دارد و اکنون که میل بی حصر امپریالیست، جهان را در بحرانی سخت فرو برده، ابزار شغلی پرستاران چیست؟ دستکشهای پلاستیکی و لباسهای ناایمن؟ با سربندی از” قهرمان” که فراموش کنی چگونه در حال جنگیدن هستی؟!
جنگیدنی که تو انتخابش نکردی و لاجرم در سنگرش قرار گرفتی نیازی به قهرمانسازی ندارد.
اگر دغدغه سلامت مردم مطرح است، پرستاران هم جزئی از مردم هستند؛ ای کاش فرماندهان این جنگ نابرابر به فکر سلامت این قشر هم بودند؛ آن هم به صورت رسمی و عملیاتی با تخصیص حداقل امتیازاتی نظیر: کاهش ساعت کاری، تخصیص تجهیزات لازم، عدالت در توزیع نیروها در بخشهای ویژه کرونا، تخصیص مواد غذایی خاص برای افزایش سطح ایمنی؛ و ای کاش مسئولین امکان آگاهی پرستاران از نتایج آزمایشات را فراهم کنند تا ایمنی فردی آنها حفظ شود و کربلای چهار تاریخ، اینبار بر وجود خسته پرستاران تحمیل نشود، برای شغلی که در غیاب سایر مشاغل رخ در رخ مرگ در حال زیستن است. در این شرایط که مدیران خرد و کلان با انگیزههای پساکرونایی در حال داوطلب شدن برای ارائه خدمت در بخشهای ویژه کرونا هستند و ساعت کاریشان در کارزار مرگ به انگشتان دو دست هم نمیرسد، ای کاش به نیروهایی فکر کنیم که طبق قانون ظالمانه سنوات خدمتی کاملا غیر داوطلبانه مجبور به ارائه خدمت در جایی هستند که شاید آرزوهای جوانیشان را نظیر «گیل دختر ِروانشاد» به یغما ببرند؛ اینان دقیقا مصداق سربازهای صفری هستند که آمارشان در تلفات نمیآید و صرفا به پلی برای کسب فتوحات فرماندهان تبدیل میشوند.
اسفند امسال سایه مرگ را با خود به همراه آورد، سایهای که بیش از همه بر سر پرستاران و کادر درمان سنگینی میکند؛ سایهای که میل به خانه رفتن را در آنها سوزانده و ترجیح میدهند در خانههای دوم آلودهشان بمانند، سایهای که استرس و فشار روانی ناقل بودن خواب و آرامش را از چشمهایشان ربوده، سایهای که اجازه نوازش فرزند را از مادر ِ پرستارش گرفته. سایهای که اگر مشارکت شهروندان و تدبیر مسئولین همگام با زحمات پرستاران و کادر درمان همراه نباشد، قربانیان زیادی خواهد گرفت.