نوروز در متون کهن

0

*محمد افشار

*فعال فرهنگی

در اوستا نامی از نوروز به میان نیامده است.

بندهشن

زرتشت سه بار با هوو نزدیک شد و هر بار نطفه‌ای از او بر زمین افتاد و این سه نطفه در تحت مراقبت ایزد اناهیته (ناهید – فرشته آب) در دریاچه کاسوه نهاده شده. در آن‌جا کوهی است به نام «کوه خدا» که جایگاه گروهی از پارسایان است. هر سال در نوروز و مهرگان این مردم دختران خود را برای آب تنی در دریاچه مزبور می‌فرستند زیرا زرتشت بدانان گفته است که از دختران ایشان اوشیدر و اوشیدر ماه و سوشیان (موعودان سه گانه مزدیسنا) به وجود خواهند آمد.

 

شاهنامه فردوسی

در پادشاهی جمشید ابیاتی در بنیادنهادن جشن نوروز آمده است:

همه کردنی‌ها چوآمد بجای/ ز جای مهی برتر آورد پای

به فر کیانی کی تخت ساخت /چه مایه بدو گوهر اندرنشاخت

که چون خواستی دیو برداشتی/ ز هامون به گردون بر افراشتی

چو خورشید تابان میان/ هوا نشسته برو شاه فرمانروا

جهان انجمن شد بران تخت اوی/ شگفتی فرومانده از بخت اوی

به جمشید بر، گوهر افشاندند/ مر آن روز را روز نو خواندند

سر سال نو، هرمز فوردین/ بر آسود از رنج تن، دل ز کین

بزرگان بشادی بیاراستند/ می و جام و رامشگران خواستند

چنین جشن فرخ از آن روزگار/ به  ما ماند از آن خسروان یادگار

 

آثار الباقیه ابوریحان بیرونی

… و نیز گفته‌اند: جم در شهرها می‌گردید و چون خواست به آذربایجان اندر شود بر تختی از زر نشست و مردم وی را بدوش می‌بردند و چون فروغ خورشید بر او تابید و مردم او را بدیدند، وی را بزرگ داشته بدان شادی کردند و آن روز را جشن گرفتند.

… و نیز گفته اند: چون اهریمن برکت را از روی زمین زایل کرد و باد را از وزش انداخت تا درختان خشک شدند و نزدیک بود که عالم کون دچار فساد شود، پس جمشید به امر خداوند و ارشاد او به ناحیه جنوبی رفت و قصد مقام ابلیس و یاران وی کرد، در آن‌جا مدنی بماند تا این غائله رفع شد. پس مردم به اعتدال و برکت و فراوانی برگشتند و از بلا نجات یافتند و در این هنگام جم به دنیا بازگشت و در این روز مانند آفتاب طلوع کرد و نور از او ساطع شد چه او مثل خورشید نورانی بوده است و از این روی مردم از دو آفتاب تعجب کردند و آن‌چه چوب خشک بود سبز شد پس مردم گفتند: روز نو

 

فارسنامه ابن بلخی

پس [جمشید] بفرمود تا جمله ملوک و اصحاب اطراف و مردم جهان به اصطخر حاضر شوند، چه جمشید در سرای نو بر تخت خواهد نشستن و جشن ساختن. و همگان بر این میعاد آن‌جا حاضر شدند؛ و طالع نگاه داشت و آن ساعت که شمس به درجه اعتدال ربیعی رسید وقت سال گردش، در آن سرای به تخت نشست و تاج بر سر نهاد و همه بزرگان جهان در پیش او بایستادند و جمشید گفت بر سبیل خطبه که: ایزد تعالی ورج و بهاء ما تمام گردانید و تأیید ارزانی داشت و در مقابله این نعمت‌ها بر خویشتن واجب گردانیدیم که با رعایا عدل و نیکوئی فرمائیم. چون این سخنان بگفت همگان او را دعای خیر گفتند و شادی‌ها کردند و آن روز جشن ساخت و نوروز نام نهاد و آن سال باز نوروز آئین شد و آن روز هرمز از ماه فروردین بود و در آن روز بسیار خیرات فرمود و یک هفته متواتر به نشاط و خرمی مشغول بودند.

 

نوروزنامه منسوب به خیام

آمدن موبد موبدان و نوروزی آوردن، آئین ملوک عجم از گاه کیخسرو تا به روزگاه یزدجرد شهریار که آخر ملوک عجم بود چنان بوده است که روز نوروز نخست کس از مردمان بیگانه موبد موبدان پیش ملک آمدی با جام زرین پر می و انگشتری و درمی و دیناری خسروانی، و یک دسته خوید [جوانه گیاه] سبز رسته و شمشیری و تیر وکمان و دوات و قلم و اسپی و غلامی خوبروی و ستایش نمودی و نیایش کردی او را به زبان پارسی به عبارت ایشان، چون موبد موبدان از آفرین بپرداختی، پس بزرگان دولت در آمدندی وخدمت‌ها پیش آوردندی.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.